باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
خيلي جالب شعر عوض شده بود ! متشكر …
خیلی قشنگ بود…
اگـﮧ مَغرور بودלּ کِلآس בاره … اگـﮧ بے مَحلے کِلآس בاره … اگـﮧ چَندتآ “بـ ـے اف”…” جـ ـ اف” داشتَـלּ کِلآس בاره … اگـﮧ بے غیرَتے کِلآس בاره … اگـﮧ واقعاً هَمـ ـﮧ اینآ کِلآس בاره … مَـלּ تَرجیح میدَم بے کِلآس تَریـלּ آدَم روے زمیـלּ بآشَم …!!