باران می بارد - متن عاشقانه

کافه تنهایی

باران می بارد

زیر بارون با چتر بسته

باران مي بارد …

چترم مي لنگد

فکر داشتنت بر روي صورتم مي ماسد

و تو فصل هاست که چترت بسته است

باران مي بارد …

زير سقف آسمان

من مي مانم و …

صداي قدم هاي تو

و روز هاي بي خاطره …!!!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 3436
برچسب ها : , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • sara :

    من اینجا تشنه ام در زیر باران
    سپردم خویش بر تقدیر باران

    نگاه_ گرم تو باران عشق است
    ندارم طاقت_ تاخیر_ باران

    چه زیبا می نوازی با دو چشمت
    شدم پا بسته ی زنجیر باران

    اگر دریاچه ها همچون کویرند
    نمی بینم من از تقصیر باران

    به راه عشق تو صد لاله روید
    همه سیراب از تدبیر باران

    خیالت را به خواب ناز دیدم
    سرابی بود چون تصویر باران

    سرود عاشقی می خواند همزاد
    چو محکومی به زیر تیر باران

  • sara :

    صبح دلگشایی بود

    ابرها دست نوازش باران

    بر چهرة خشن و خشک زمین کشیدند،

    و زمین چون نوباوه ای شادان

    زیر نم پاش باران

    چهره از شرم فرو برد

    اطلسی ها گل دادند من جوانه زدم

    و عشق به بار نشست،

    آرزویی تازه شکوفه کرد:

    ای کاش همیشه

    باران می تراوید.

  • sara :

    هوا که بارانی میشود…

    دست دلمـ را میگیرمـ و راه می افتمـ در خیابانهایی که خاطراتت دارند خیس می

    خورند..

    همان دبروزهای مشترکی که در همین خیابانها و پیاده روها جا گذاشتیمشان..

    راستش…! گاهی دلم برای خاطره هامان(!) سخت تنگ میشود…!

    این روزها… هر شعر عاشقانه ای که میخوانم، تعبیرش … تو … میشوی

    و دلم میخواهد اینجا باشی تا با صدایی پر از احساس برایت بخوانمش و تو …

    لبخند بزنی!

    من هنوز هم عاشقم…

    کاش با باران بعدی تو بیایی… خیس و سرخ….!

    و من دستان گریزانت را در دستان خودم بگیرم

    و اینبار… به جای گرم کردن

    پابندشان کنم…

    کاش

    با باران بعدی

    تو بیایی
    (از:اشعار بارانی توسط راز)

  • sara :

    آسمان سربي رنگ.

    من درون قفس سرد اتاقم

    دلتنگ.

    مي پرد مرغ نگاهم

    تا دور.

    آه باران باران

    پر مرغان نگاهم را شست.

    از دل من اما

    چه كسي

    نقش او را خواهد شست؟
    حمید مصدق

  • sara :

    ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران

    بیداری ستاره در چشم جویباران

    آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل

    لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

    بازآ که در هوایت خاموشی جنونم

    فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران

    ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز

    کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

    گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم

    بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

    بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز

    زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

    پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند

    دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

    وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند

    تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
    محمدرضا شفیعی کدکنی

  • گلبهار :

    درووووووووود بر اهالی کافه وممنونم بابت پست زیباتون وهمچنین از سارایی بابت کامنتاش..موفق باشید یاعلی

  • Dead Heart :

    من ، پرنده ، آسمان و زمین…
    با هم زاده شده ایم…
    پرنده ، پرواز را آرزو کرد…
    آسمان ، خورشید را…
    زمین ، باران را…
    و من…
    تو را آرزو کردم…
    حالا نمیدانم چرا؟…
    پرنده ، پرواز میکند…
    خورشید ، در آغوش آسمان میغلتد…
    و زمین ، سیراب باران میشود…
    اما من…
    هنوز هم…
    بی توأم…

  • شـــاید برایت عجیب ســت این همه آرامشـــم !

    خــودمـــانی بگویــم ؛ …

    به آخر که برسی ، دیگر فقط نـــگاه میکنــی . . .

  • گلبهار :

    چتر ها را ببندیم…!

    به ضیافت قطره های پاک باران برویم…

    وبگذاریم باران گناهانمان را پاک کند و بشوید…

    نگاه خسته مان را زیر باران تازه کنیم…

    چرا که فردا طلوع پاک رویاهاست!!

    چتر ها را ببندیم…باران زیباست…!

  • گلبهار :

    تلنگر کوچکی است بــاران

    وقتی فراموش میکنیم که

    آسمان کجاست …

  • گلبهار :

    خاصیت اشک است ؛

    اینکه هم چشم را پاک میکند و بعد از آن ، هم دل را …

    در این کویر خشک ، بارانم آرزوست …

  • گلبهار :

    صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند؛ نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم!؟

  • گلبهار :

    حسن باران این است
    که زمینی ست، ولی
    آسمانی شده است
    و به امداد زمین می آید…

    مجتبی کاشانی

  • گلبهار :

    من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها
    یک عالم گله و خدایی بی ادعا
    گم شده بودم میان دیروز و فردا
    تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم

    صدایت در گوشم پیچید
    نگاهت در چشمانم نقش بست
    نشان دادی به من آنچه بودم
    آری، با تو رسیدم من به اوج خودم

    نامم را خواندی.. گفتی بارانم
    بارانی شد دل و چشمانم
    آری بارانی شدم تا ببارم
    اما ای کاش بدانی تویی آسمانم

    بی تو نه معنا دارد باران
    نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
    ای که شبیه تر از خود به منی
    بگو تا آخر راه با من هم قدمی

    فریده سلیمانی

  • گلبهار :

    باران می بارد چشم هایم را می بندم و سعی می کنم لبخند خدا را مجسم کنم
    شاید لبخند کویر وقتی تشنه می شوند یا لبخند گل ها وقتی سیراب می شوند
    ترنمی از لبخند خدا باشد
    خدایا از لبخند کویر و گلها چیزی هم نصیب دل شکسته ی من کن!

  • گلبهار :

    خدایا دلم تنگ است
    دل تنگ کسی که بودنم را احساس نکرد
    کسی که دلتنگ دیگریست
    و دلش به نگاه دیگری لرزید
    خدایا به حرمت صفای دلت ؛ کمی آرامم کن
    کمی نوازشم کن ؛ تا مرهمی بر دل تنگم شود
    خدایا دستان سردم را در دست بگیر
    و باران چشمان بی پایانم را آرام کن
    صدای باران می اید و با همه ناباوری هایم به باران ایمان دارم
    باران از اسمان بر گلها فرود می اید تا بخندند
    و ابرها از اینکه نمی توانند با تمام وجود
    این زیباترین موجود هستی را نوازش کنند
    سکوت می کنند و می بارند
    چتر باران اگر چه برای گلها سر اغاز بودن است
    اما برای من که غریبی گمشده ام بر بالهای باد
    مسرت دیدار در غبار را فاش می کند
    فریادهایم در زیر باران چه بی صدایند
    در من صدا سالهاست که شکسته
    باران همیشه برایم با غم گریه می کند و می بارد
    و در کنج دلم با من و بغض گلویم هم صدا می شود
    ابر ها هم بی شک مثل من عاشقند

  • گلبهار :

    ببار باران
    ببار باران که دل تنگم
    مثال مرده بی رنگم
    ببار باران کمی ارام
    که پاییز هم صدایم شد
    که دلتنگی وتنهایی رفیق باوفایم شد
    ببار باران
    بزن بر شیشه ی قلبم بکوب این شیشه رابشکن
    که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد
    که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش
    ببار باران
    درخت برگ خوابیدن
    اقاقی
    یاس وحشی
    کوچه ها روزهاست خشکیدند
    ببار باران
    جماعت عشق را کشتن
    کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردند
    ولی باران تو با من بی وفایی
    تو هم تا خانه ی همسایه می باری و تا من
    می شوی یک ابر تو خالی
    ببار باران
    ببار باران، که تنهایم

  • گلبهار :

    ببخش باران که می باری
    ولی ما سخت تر از آنیم
    که با اشک های پاک تو
    بگیم ای عشق پشیمانیم
    ببخش باران که می باری
    ولی ما همچنان کوریم
    لطافت را نمی بینیم
    نمی بخشیم مغروریم
    ببخش باران که می باری
    زمین جای قشنگی نیست
    اینجا قلب ها همه سردن
    کسی اهل یه رنگی نیست
    ببخش باران ببار بازم
    ببار و بغض تو کم کن
    تنم داغ و دلم خونه
    ببار باران تو درکم کن…

    سیمین مبرهن

  • گلبهار :

    غصه می سوزد مرا ، باران ببار
    کوچه می خواند تو را ، باران ببار
    ابرها را دانه دانه جمع کن
    بر زمین دامن گشا ، باران ببار
    خاک اینجا تشنه ی دلتنگی است
    آسمان را کن رها ، باران ببار
    باغبان از کوچه باغان رفته است
    ابر را جاری نما ، باران ببار
    موج میخواهد بیابان سکوت
    با خوِد دریا بیا ، باران ببار
    تا بیاید آن بهار سبز سبز
    تازه تر باید هوا ، باران ببار
    سینه ام آشوب و دل خونابه است
    غصه می سوزد مرا ، باران ببار

  • گلبهار :

    می زند باران به شیشه شیشه اما سرد و سنگین
    بی تفاوت.سرد و خاموش شاید از یک غصه غمگین
    شیشه در اوج سپیدی خسته از دلواپسی ها
    من نشسته گنگ و مبهم می رسم تا عمق رویا
    آسمان همچو دل من خیس خیس از بی وفایی
    بر لبم نام تو دارم ای بهار من کجایی؟
    تا به کی چون شیشه ماندن در نگاه قاب تقدیر
    من همه میل رسیدن دل ولی بسته به زنجیر
    آمدم تا چشمهایت در دلم عشقی بکارد
    تو ولی گفتی که برگرد شیشه احساسی ندارد
    می زند باران هنوز ..آه این چنین غم در دل کیست؟
    دست من بر شیشه لغزید شیشه هم با بغض بگریست

  • Mehraban :

    هرگز معنای نغمه ی پرندگان را
    پس از باران نفهمیدم …
    تا تو آمدی و عشق بارانی ات را
    نثار لحظه های ابری ام کردی،
    و من …
    هنوز که هنوز است به شوق هوایت،
    با قناری ها آواز عشق سر می دهم …

    • فرشته :

      پچ پچ باران را می شنوی؟
      عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست
      گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند
      گاه شیشه ی پنجره ی اتاقت را می نوازد
      و برای قدم زدن – می خواندت

      بر خیز و خویش را از غمی که تا مرگ احساس می بردت – رها ساز
      خیس شو در بارانی که روحت را طراوت می دهد
      باران- همه بهانه است…

  • ارام :

    هنگام بارش باران سرت را رو به اسمان نگیر،من به بوسه های باران روی صورتت هم حسودی میکنم.


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید