غرور را دوست دارم!
گاهی غرور آخرین تکیه گاه است
وقتی همه چیزت را باخته ای!
غرور همچون نقابیست که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانیات را پنهان کنی!
… تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است!
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
که بازیگر خوبی هستم یا نه؟!
وقتی تو نیستی، شادی کلام نامفهومی ست
و “دوستت می دارم” رازی ست که در میان حنجره ام دق می کند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم،
اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند؟
(حسین منزوی)
تو را باید بلند دوست داشت
مثل کوه؛ کوه هایی که برف نوک قله شان را هیچ آفتابی آب نمی کند.
مثل آرزو؛ آرزوهای کودکانه ای که هیچ یاسی کمرنگشان نمی کند.
مثل جاده؛ جاده ای که مسیرش تویی.
مثل موهات؛ موهات که کنارشان می زنی و روز می شود.
تو را باید بلند دوست داشت.
(محسن حسینخانی)
هر چه با خود داشتم از من گريزان مي رود –
پرویز ناتل خانلری
هر چه با خود داشتم از من گريزان مي رود
راحت دل مي رود، دل مي رود، جان ميرود
بامدادان خوشدلي يار سفر بربست و رفت
اينك اميد از پي اش زار و پريشان مي رود
بام و روزن نيز گويي پر گرفت از شوق آه
كوي و برزن مي خزد بر خاك و بي جان مي رود
باد را اينك سرود از دور مي آيد بگوش
زار مي خواند به ره كاين مي رود، آن مي رود
ميروم كز همدمي يابم نشان وز ماتمم
سايه پيشاپيش من افتان و خيزان مي رود
هر چه گرد خويش مي بينم وفاداري نماند
اي شب غم پايدار اكنون كه جانان مي رود
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
غرور را دوست دارم!
گاهی غرور آخرین تکیه گاه است
وقتی همه چیزت را باخته ای!
غرور همچون نقابیست که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانیات را پنهان کنی!
… تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است!
تو بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
که بازیگر خوبی هستم یا نه؟!
“مصطفی زاهدی”
تو به قولِ غزل از ماه کمی ماه تری
تو از این شاعر بی قافیه آگاه تری
در شب چشم تو من خواب عجیبی دیدم
خواب دندان زدنِ سرخیِ سیبی دیدم
سرخی سیب نجیبی که مرا عاشق کرد
دلش از دستِ من و دستِ نچیدن دق کرد!
غزل از چشم شما روی دلم می بارد
یک نفر نیست که این فاصله را بردارد؟
همنفس، بیشتر از فاصله ها تنهاییم
من و تو، هر دو زمین خورده یک رویاییم
تن تو کوه تلنبار علایق شده است
سر این کوه پلنگی ست که عاشق شده است.
“شهراد میدری”
وقتی تو نیستی، شادی کلام نامفهومی ست
و “دوستت می دارم” رازی ست که در میان حنجره ام دق می کند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم،
اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند؟
(حسین منزوی)
تو را باید بلند دوست داشت
مثل کوه؛ کوه هایی که برف نوک قله شان را هیچ آفتابی آب نمی کند.
مثل آرزو؛ آرزوهای کودکانه ای که هیچ یاسی کمرنگشان نمی کند.
مثل جاده؛ جاده ای که مسیرش تویی.
مثل موهات؛ موهات که کنارشان می زنی و روز می شود.
تو را باید بلند دوست داشت.
(محسن حسینخانی)
هر چه با خود داشتم از من گريزان مي رود –
پرویز ناتل خانلری
هر چه با خود داشتم از من گريزان مي رود
راحت دل مي رود، دل مي رود، جان ميرود
بامدادان خوشدلي يار سفر بربست و رفت
اينك اميد از پي اش زار و پريشان مي رود
بام و روزن نيز گويي پر گرفت از شوق آه
كوي و برزن مي خزد بر خاك و بي جان مي رود
باد را اينك سرود از دور مي آيد بگوش
زار مي خواند به ره كاين مي رود، آن مي رود
ميروم كز همدمي يابم نشان وز ماتمم
سايه پيشاپيش من افتان و خيزان مي رود
هر چه گرد خويش مي بينم وفاداري نماند
اي شب غم پايدار اكنون كه جانان مي رود
به رویدادى بزرگ محتاجم
اتفاقى که بى خبر باشد
کاش وقتى به خانه برگشتم
کفش هاى تو پشت در باشد.
مژگان عباسلو
دو رودخانه ی وحشی ِ وحشی اند موهات
دو تا هلال گره خورده اند ابروهات
تمام دهکده را ریختی بهم خاتون
چه کرده باد مگر با شلال گیسوهات ؟
منم که صفحه ی یک روزنامه ی صبحم
تویی که پر شده ام از تو و هیاهوهات
تو دستهات ظریفند و من سرم سنگین
خدا نکرده گلم کج نشه النگو هات !
از : حامد عسکری