سلام گلبهار جون
دیگه داره تموم میشه، ولی خوب مدیرم خیلی با حاله از وقتی امتحانا شروع شده هر شب پستای قشنگ قشنگ میذاره، نمیدونم چرا قبلاً اینجوری نبود :tk
درود بر شما
مدیر گرامی واقعا به قول نیلوفر جان خوب تو این امتحانات فعال شدید !!!!
و ضمنا خوب شد گفتم این پیام قبلی من و نمایش ندهید اگر میگفتم نمایش بدید چکار می کردید؟!!!!
حواستون کجاست؟ مشکوک شدیدها!!!!! :bk
عمری ست لبخندهای لاغرِ خود را
در دل ذخیره میکنم
باشد برای روزِ مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نامِ روزِ مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثلِ همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند
شاید امروز نیز
روزِ مبادا باشد …
آن ها که تنها زندگی نکرده اند
نمی فهمند که سکوت
چگونه آدم را می ترساند ..
چگونه آدم با خودش حرف می زند ..
نمی فهمند که آدم
چگونه به سمت آینه ها می دود
در آرزوی دیدن یک همدم …
یه زخم کهنه روی بالم
یه آسمون که چشم به رام نیست
به غیر واژه غریبی
چیزی توی ترانه هام نیست
حتی یه آینه پیش روم نیست
که اسممو یادم بیاره
تنها ترین مسافر شب
تو خلوتم پا نمیزاره
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
تو هم کنارم نمیمونی
دل من از نژاد عشق
از تو و از ترانه لبریز
یه دنیا غم توی صدامه
مثل سکوت تلخ پاییز
رنگ پرنده غریبم
من از نژاد آسمونم
میون این همه ستاره
من یه شهاب بی نشونم
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
تو هم کنارم نمیمونی
تو هم کنارم نمیمونی
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
سلام به کافه عزیز و دوستان خوبم. خسته نباشید. روزتون زیبا .
**********************
جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر، نگرانت می شوم
می ترسم دلت بگیرد و
کسی را نداشته باشی تا
غصه هایت را به جان بخرد…
می ترسم دلت بگیرد و غمهایت تازه شود
جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر، نگرانت می شوم…
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی كه مرا با تو ندید
رشته ای جنس همان رشته كه بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده كشید
به كف و ماسه كه نایابترین مرجان ها
تپش تبزده نبض مرا می فهمید
آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید كه خود را به دل من بخشید
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
منكه حتی پی پژواك خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
محمد علی بهمنی
با غروب این دل گرفته مرا
می رساند به دامن دریا
می روم گوش می دهم به سكوت
چه شگفت است این همیشه صدا
لحظه هایی كه در فلق گم شدم
با شفق باز می شود پیدا
چه غروری چه سرشكن سنگی
موجكوب است یا خیال شما
دل خورشید هم به حالم سوخت
سرخ تر از همیشه گفت : بیا
می شد اینجا نباشم اینك � آه
بی تو موجم نمی برد زینجا
راستی گر شبی نباشم من
چه غریب است ساحل تنها
من و این مرغهای سرگردان
پرسه ها می زنیم تا فردا
تازه شعری سروده ام از تو
غزلی چون خود شما زیبا
تو كه گوشت بر این دقایق نیست
باز هم ذوق گوش ماهی ها
محمد علی بهمنی
یجوری بعد تو تنها شدم که به هر آینده ای بی اعتمادم
بدون تو فقط دیروزمو نه ، تمام عمرمو از دست دادم
کنارم هرکسی غیر از تو باشه فقط هم صحبت دیوونگیمه
تو تا وقتی تو قلب من نمیری چه فرقی داره کی تو زندگیمه
تمام فکر من شده منی که از تو خالیم
اگه یه لحظه با کسی ببینمت چه حالیم
اگه بدون عشق من کنار هرکسی خوشی
به حرمت گذشتمون چرا منو نمیکشی
♫♫♫
نفس که میکشم حالم خرابه
چقدر دلتنگی و طاقت بیارم
نه اینکه فکر کنی تو فکر مرگم
توان زندگی کردن ندارم
تمام فکر من شده منی که از تو خالیم
اگه یه لحظه با کسی ببینمت چه حالیم
اگه بدون عشق من کنار هرکسی خوشی
به حرمت گذشتمون چرا منو نمیکشی
نيايش زيبا از امام سجاد:
الهي
دردهايي هست كه نمي توان گفت
و گفتني هايي هست كه هيچ قلبي محرم آن نيست
الهي
اشك هايي هست كه با هيچ دوستي نمي توان ريخت
و زخم هايي هست كه هيچ مرحمي آنرا التيام نمي بخشد
و تنهايي هايي هست كه هيچ جمعي آنرا پر نمي كند
الهي
پرسش هايي هست كه جز تو كسي قادر به پاسخ دادنش نيست
دردهايي هست كه جز تو كسي آنرا نمي گشايد
قصد هايي هست كه جز به توفيق تو ميسر نمي شود
الهي
تلاش هايي هست كه جز به مدد تو ثمر نمي بخشد
تغييراتي هست كه جز به تقدير تو ممكن نيست
و دعاهايي هست كه جز به آمين تو اجابت نمي شود
الهي
قدم هاي گمشده اي دارم كه تنها هدايتگرش تويي
و به آزمون هايي دچارم كه اگر دستم نگيري و مرا به آنها محك بزني، شرمنده خواهم شد.
الهي
با اين همه باكي نيست
زيرا من همچو تويي دارم
تويي كه همانندي نداري
رحمتت را هيچ مرزي نيست
اي تو خالق دعا…
” آمين”…
صحیفه سجادیه
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
درود مدیر گرامی و دوستان گل
پستها واقعا زیباست
و شرمنده که حضورم کمرنگه انشاا.. بعد از امتحاناتم جبران می کنم
موفق باشید
ممنون، نظر لطفتونه
این چه حرفیه، همین که حضور و حمایت شما عزیزان رو داریم بسیار بهمون دلگرمی می ده و خدا رو شاکریم
امیدواریم امتحانات رو با موفقیت پشت سر بگذارید و به نتیجه دلخواه برسید
مشب شده ام مست که مستانه بگریم
بگذار شبی ، گوشه ی میخـــانه بگـــریم
زآن آمده ام مست در این میکده کامشب
بر قـهـقهه ی ســاغــر و پیــمانه بگـــریم
افسانهء دل قصهء پـــر رنــج و ملالیست
بگذار براین قصه و افســـانه بگــــریــــــم
ای عقل ، تـــو برعاشق دیـــوانه بخندی
من نیز به هـــر عاقل و فـــــرزانه بگـریم
طـــفل دل من بــاز تو را می طلبد بــــاز
بگذار بر این طفـــــل ، یتیمانه بگــریـــم
امشب زچه رو در وطن خویش غـــریبم
بگذار در این شهـــر غــــریبانه بگـــریـم
آن طایــر زیبـــــای مـــرا بال ببســــتند
شبها به پرافشــــانی پـروانه بگـــریـم
بیژن ترقی
چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد
مرگ پیش من به از عمری که در غم بگذرد
بی تو از عمرم دمی باقیست آه ار بعد ازین
بر من از ایام هجران تو یکدم بگذرد
هیچ دانی چیست مقصود از حیات آدمی
یکدمی کزعمر با یاران همدم بگذرد
گر بگفت دوست خواهد از حریفان عالمی
مرد آن بادش که میگفت از دو عالم بگذرد
خیل سلطان خیالت کز قیاس آمد برون
بگذرد در دل دمی صد بار اگر کم بگذرد
ای که باز از کین ما دامن فراهم چیده ای
دست ما و دامن مهر تو کین هم بگذرد
محتشم بیمار و جانش بر لب از هجران توست
کاش بر وی بگذری زان پیش کز هم بگذرد
“محتشم کاشانی”
:tk چرا امتحاناتون تموم نمیشه :n من تنهامممممم
سلام گلبهار جون
دیگه داره تموم میشه، ولی خوب مدیرم خیلی با حاله از وقتی امتحانا شروع شده هر شب پستای قشنگ قشنگ میذاره، نمیدونم چرا قبلاً اینجوری نبود :tk
درود
یه وقت فکر نکنید نمی خوایمم بذاریم شماها درس بخونید :ss
یه چند وقتیه افتادیم تو مود پست گذاشتن و می خوایم به امید خدا این رویه رو ادامه بدیم
پاینده و موفق باشید
درود
مدیر جان
فقط امتحانا ی ما تموم بشه وشما این رویه رو ادامه ندید.
:df :td :td :cl
کافه چی عمدا پست گذاشته شما هوایی شین گند بزنین به درساتون :ss ..منم تعجب کردم اینهمه پست باهم گذاشته نگو نقشه از پیش تعیین شده س :ss به هرحال مواظب خودتون باشین :d
ما هم بعضی وقتا کارایی میکنیما :ck
مرا ترکی است مشکین موی و نسرین بوی و سیمین بر
سها لب، مشتری غبغب، هلال ابروی و مه پیکر
چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ
بُود گلبیز و حالت خیز و سحر انگیز و غارتگر
دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین
به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شکّر
چه بر ایوان، چه در میدان، چه با مستان، چه در بستان
نشیند ترش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شرّ
چو آید رقص و دزدد ساق و گردد دور، نشناسم
ترنج از شَست و شَست از دست و دست از پا و پا از سر!
جیحون یزدی
تنها تویی تو که میتپی به نبض این رهایی
تو فارغ از وفور سایههایی
باز آ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد
تو میروی که ابر غم ببارد
به سمت ماندنت راهی
نمیشوی چرا گاهی؟
ستاره هدیه کن به مشت پوچ شبها
شمردهتر بگو با من
حروف رفتنت تا من
بگیرم از دلت همه بهانهها را
آشوبم، آرامشم تویی
به هر ترانهای سر میکشم تویی
سحر اضافه کن به فهم آسمانم
آشوبم، آرامشم تویی
به هر ترانهای سر میکشم تویی
بیا که بی تو من غم دو صد خزانم
بگذار بگویم که از سراب این و آن بریدم
من از عطش ترانه آفریدم
احسان حائری (چارتار)
عاشقانه ها
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سختتر
نیشخند دوستان اما دوچندان سختتر
خندههایم خندهی غم، اشکهایم اشک شوق
خندههای آشکار از اشک پنهان سختتر
چید بالم را و درهای قفس را باز کرد
روز آزادیست از شبهای زندان سختتر
صبح گل آرام در گوش چنار پیر گفت:
هرکه تن را بیشتر پرورد، شد جان سختتر
مرگ آزادیست وقتی بال و پر داری، کنون
زندگی سخت است اما مرگ از آن سختتر
علیرضا بدیع
ای قوسِ لبت ، قوسِ قزح را زده طعنه
هرم ِ بدنت بر تب ِ صحرا زده طعنه
ابریشم ِ دستان ِ به دستم نرسیده ت
بر بال و پر ِ دسته ی قوها زده طعنه
شب گمشده در پیچ و خم ِ گیس ِ بلندت
هر تار ِتو بر صد شب یلدا زده طعنه
لب باز کن ای آنکه لبت با دمِ گرمش
عمری به دم ِ گرم ِمسیحا زده طعنه
گیسوت طناب است و تنت چوبه ی دار است
این شیوه حکومت به مغولها زده طعنه
از آب وفای تو فلک هم نچشیده
کی غیر تو اینگونه به دنیا زده طعنه ؟
{ صادق فغانی }
درود بر شما
مدیر گرامی واقعا به قول نیلوفر جان خوب تو این امتحانات فعال شدید !!!!
و ضمنا خوب شد گفتم این پیام قبلی من و نمایش ندهید اگر میگفتم نمایش بدید چکار می کردید؟!!!!
حواستون کجاست؟ مشکوک شدیدها!!!!! :bk
موفق باشید بعد از امتحانات حسابی خدمت می رسیم !
درود
اشتباهی تایید کردم
ببخشید
الفرار
کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
خوب من ! منظره ی خوب ، تماشا دارد
ساختم آینـه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وا دارد ..
راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
کــه به اندازه ی صد فلسفه معنا دارد
گوش کن خواسته ام خواهش بیجایی نیست
اگر آیینه ی دستت بشوم ، جا دارد
چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده یک دهکده رسوا دارد
کـــوزه بر دوش سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه ی زیبا دارد
در تو یک وسوسه ی مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هایی که یهودا دارد
عشق را با همـه شیرینی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد ..
بی قرار آمدن ، آشفتن و آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد
یخ نزن رود معمایی من ! جاری باش
دل دریایی ام آغوش پذیرا دارد ..
{ محمد سلمانی }
کافه چی متفاوت شدین راست میگه مشکوک شدین :gm البته هردفعه مهربون میگه تایید نکن کافه چی حتمااا تایید میکنه کلا گیرنده ش دچار مشکله :ss
عمری ست لبخندهای لاغرِ خود را
در دل ذخیره میکنم
باشد برای روزِ مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نامِ روزِ مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثلِ همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند
شاید امروز نیز
روزِ مبادا باشد …
{ قیصر امین پور }
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﯾﻪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﻫست
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻫﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺸﻨوه
ﻧﺎﺧﻮﺩﺍﮔﺎﻩ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺳﻤﺖ…
ﯾﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﻭﻕ ،
ﯾﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺣﺴﺮﺕ ،
و یا از روی نفرت …!
{ هاروکی موراکامی }
آن ها که تنها زندگی نکرده اند
نمی فهمند که سکوت
چگونه آدم را می ترساند ..
چگونه آدم با خودش حرف می زند ..
نمی فهمند که آدم
چگونه به سمت آینه ها می دود
در آرزوی دیدن یک همدم …
{ اورهان ولی }
یه زخم کهنه روی بالم
یه آسمون که چشم به رام نیست
به غیر واژه غریبی
چیزی توی ترانه هام نیست
حتی یه آینه پیش روم نیست
که اسممو یادم بیاره
تنها ترین مسافر شب
تو خلوتم پا نمیزاره
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
تو هم کنارم نمیمونی
دل من از نژاد عشق
از تو و از ترانه لبریز
یه دنیا غم توی صدامه
مثل سکوت تلخ پاییز
رنگ پرنده غریبم
من از نژاد آسمونم
میون این همه ستاره
من یه شهاب بی نشونم
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
تو هم کنارم نمیمونی
تو هم کنارم نمیمونی
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
ازم نخوا با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
—
اهنگ ناصر عبداللهی
سلام مدیر جان
امتحانا داره تموم میشه، نیستی؟؟؟؟؟؟؟
پس واقعا نقشه بود :ck
سلام به کافه عزیز و دوستان خوبم. خسته نباشید. روزتون زیبا .
**********************
جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر، نگرانت می شوم
می ترسم دلت بگیرد و
کسی را نداشته باشی تا
غصه هایت را به جان بخرد…
می ترسم دلت بگیرد و غمهایت تازه شود
جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر، نگرانت می شوم…
وبلاگ علیرضا کشاورز
درود
پاینده باشید
سلام فرشته عزیز روزتو هم بخیر و نیکی انشالله
سلام :_
به تو فکر می کنم
و برگ های زرد
یکی یکی
شکوفه می شوند
راستی
آنجا هم
پاییز
این همه زیباست؟
شاعر : نگار الهی
دریا که تو دلبستهی آنی ز تو دل کند
ای رود به این تجربهی تلخ نپیوند!
تنهایی من آینهی عبرت من شد
دلها که شکستند از این آینه هرچند
گفتی نگران منی و روز جدایی
در چشم من اشک است، به لبهای تو لبخند
ای عشق! بگو گرمی بازار تو تا کی؟
ای دل! غم ارزانی بسیار تو تا چند؟
دیدار من و او، چه سرانجام قشنگی:
همصحبتی شعله و باد، آتش و اسفند
مژگان عباسلو
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی كه مرا با تو ندید
رشته ای جنس همان رشته كه بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده كشید
به كف و ماسه كه نایابترین مرجان ها
تپش تبزده نبض مرا می فهمید
آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید كه خود را به دل من بخشید
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
منكه حتی پی پژواك خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
محمد علی بهمنی
با غروب این دل گرفته مرا
می رساند به دامن دریا
می روم گوش می دهم به سكوت
چه شگفت است این همیشه صدا
لحظه هایی كه در فلق گم شدم
با شفق باز می شود پیدا
چه غروری چه سرشكن سنگی
موجكوب است یا خیال شما
دل خورشید هم به حالم سوخت
سرخ تر از همیشه گفت : بیا
می شد اینجا نباشم اینك � آه
بی تو موجم نمی برد زینجا
راستی گر شبی نباشم من
چه غریب است ساحل تنها
من و این مرغهای سرگردان
پرسه ها می زنیم تا فردا
تازه شعری سروده ام از تو
غزلی چون خود شما زیبا
تو كه گوشت بر این دقایق نیست
باز هم ذوق گوش ماهی ها
محمد علی بهمنی
کسی که روی تو دیدست حال من داند
که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست
که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند ..
چه روزها به شب آورد جان منتظرم
به بوی آن که شبی با تو روز گرداند
به چند حیله شبی در فراق روز کنم
و گر نبینمت آن روز هم به شب ماند ..
{ سعدی }
—————–
کافه چی شما هم تو امتحانات به سر میبرین که اینجا تعطیله :tk
درود
یه چند روزی به اینترنت درست و درمون دسترسی نداشتیم
چبراین می کنیم
پاینده باشید
چپراین :q :)
:d
خط های روی پیشانی ام
ربطی به سنم ندارد
دارم
روزهای بعدِ رفتنت را می شمارم…
“محسن حسینخانی”
شته هارو دوره کن روزای خوبمون گذشت
یه شب از اون شبای خوب چرا دوباره بر نگشت
تموم خاطرات تو گذشته با مرور من
بدون تو به شب رسید روزای سوت و کور من
روزای سوت و کور من
بازم تو خواب من با من قدم بزن
آروم و سر به زیر
میمیرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر
♫♫♫
دوباره بی قراری و دوباره گریه های من
نمی دونم چرا به تو نمی رسه صدای من
نگفته های قلبمو نمی دونم به کی بگم
دلم همیشه روشنه دوباره میرسیم به هم
دوباره میرسیم به هم
…
ترانه سرا : حسین غیاثی
Edit by : texahang
من با همه ی درد جهان ساختم اما
با درد تو هر ثانیه در حال نبردم
تو دور شدی از منو با اینهمه یک عمر
من غیر تو حتی به کسی فکر نکردم
من خسته ام از اینهمه تاوان جدایی
ای بی خبر از حال من امروز کجایی
من صبر نکردم که به این روز بیوفتم
انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی
ای دوست کجایی
♫♫♫
انقدر که راحت به خودم سخت گرفتم
از عشق شده باور من درد کشیدن
میرم همه آینده ی من خاک شد از تو
با خاطره های تو چه باید بکنم من
من خسته ام از اینهمه تاوان جدایی
ای بی خبر از حال من امروز کجایی
من صبر نکردم که به این روز بیوفتم
انقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی
ای دوست کجایی
تکست آهنگ درد احسان خواجه امیری
Edit by : texahang
یجوری بعد تو تنها شدم که به هر آینده ای بی اعتمادم
بدون تو فقط دیروزمو نه ، تمام عمرمو از دست دادم
کنارم هرکسی غیر از تو باشه فقط هم صحبت دیوونگیمه
تو تا وقتی تو قلب من نمیری چه فرقی داره کی تو زندگیمه
تمام فکر من شده منی که از تو خالیم
اگه یه لحظه با کسی ببینمت چه حالیم
اگه بدون عشق من کنار هرکسی خوشی
به حرمت گذشتمون چرا منو نمیکشی
♫♫♫
نفس که میکشم حالم خرابه
چقدر دلتنگی و طاقت بیارم
نه اینکه فکر کنی تو فکر مرگم
توان زندگی کردن ندارم
تمام فکر من شده منی که از تو خالیم
اگه یه لحظه با کسی ببینمت چه حالیم
اگه بدون عشق من کنار هرکسی خوشی
به حرمت گذشتمون چرا منو نمیکشی
تکست آهنگ تنهایی احسان خواجه امیری
Edit by : texahang
درد و رنج زندگی همه کاه بود، دلتنگیات کوه! کوهی که بر خانه ام فرو نشست… عباس معروفی
دار و ندارم را خزان از من بریدست
برگرد ، تنهایی امان از من بریدست
روزی مجالی داشتم گاهی بگریم
امروز آن را هم جهان از من بریدست
اکنون به دنبالِ رفیقی نیمه راهـم
آغاز راه آن مهربان از من بریدست
توفانی آمد آشیانم را به هم ریخت
آرامشـم را آشیـان از من بریدست
گیرم عقابم ، ای پرستوهای وحشی
آسوده باشید ، آسمان از من بریدست
توفان ! رها کن برگ های مرده ام را
دیریست مهر باغبان از من بریدست
با سنگ روزی می گرفت از من سراغی
آن سنگ دل هم بی گمان از من بریدست
{ ابوالفضل صمدی }
انبوهی از اين بعد از ظهر های جمعه را
به ياد دارم كه در غروب آنها
در خيابان
از تنهايی گريستيم
ما نه آواره بوديم، نه غريب
اما
اين بعد از ظهر های جمعه
پايان و تمامی نداشت
می گفتند از كودكی به ما
كه زمان باز نمی گردد
اما نمی دانم چرا
اين بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند
احمدرضا احمدی
نيايش زيبا از امام سجاد:
الهي
دردهايي هست كه نمي توان گفت
و گفتني هايي هست كه هيچ قلبي محرم آن نيست
الهي
اشك هايي هست كه با هيچ دوستي نمي توان ريخت
و زخم هايي هست كه هيچ مرحمي آنرا التيام نمي بخشد
و تنهايي هايي هست كه هيچ جمعي آنرا پر نمي كند
الهي
پرسش هايي هست كه جز تو كسي قادر به پاسخ دادنش نيست
دردهايي هست كه جز تو كسي آنرا نمي گشايد
قصد هايي هست كه جز به توفيق تو ميسر نمي شود
الهي
تلاش هايي هست كه جز به مدد تو ثمر نمي بخشد
تغييراتي هست كه جز به تقدير تو ممكن نيست
و دعاهايي هست كه جز به آمين تو اجابت نمي شود
الهي
قدم هاي گمشده اي دارم كه تنها هدايتگرش تويي
و به آزمون هايي دچارم كه اگر دستم نگيري و مرا به آنها محك بزني، شرمنده خواهم شد.
الهي
با اين همه باكي نيست
زيرا من همچو تويي دارم
تويي كه همانندي نداري
رحمتت را هيچ مرزي نيست
اي تو خالق دعا…
” آمين”…
صحیفه سجادیه
آمین
درود بر حسن انتخاب شما
می روی که خوشبت شوی
و من
حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده
مانده
برای اوج گرفتنش
ذوق کند
یا برای از دست دادنش
گریه!؟
“محسن حسینخانی”
تقدیر نه در رمل نه در کاسه چینی ست
آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست
ما هرچه دویدیم به جایی نرسیدیم
ای باد سرانجام تو هم گوشه نشینی ست
از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم عشق زمینی ست
یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه تردید در این باره یقینی ست
شادم که به هر حال به یاد توام اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست
“فاضل نظری”
بهار رفت و زمستان من تمام نشد
عذاب باغچه باسوختن تمام نشد
چه کوه ها که نهادند سر به شانه ی هم
در این میانه غم کوهکن تمام نشد
“کجای این شب تیره…کجا بیاویزم *”
که از تو حسرت این پیرهن تمام نشد
سکوت کردی و رفتی…ولی درون سرم
صدای ممتد سوت ترن تمام نشد
دلم گرفت…دلم تنگ شد…دلم ترکید …
دلم تمام…ولی عمر من تمام نشد
اصغر معاذی
من از شب های تنهایی، هزاران داستان دارم
درون دل نمی دانی، چه اندوهی نهان دارم
چه می پرسی زسوز دل، که چون شمع سحرگاهی
زعشق بی سرانجامم، بسی آتش به جان دارم
به باد نیستی دادم اگر خاکستر عمرم
ولی شادم که عشقت را به سینه جاودان دارم
بیا ای آرزوی دل، دمی بشنو نوای دل
که این آوای مشتاقی، به یادت هرزمان دارم
روم کُنجی به خاموشی، کنم سر زیر پر بی تو
نه دیگر شوق پروازی، نه میل آشیان دارم
به یاد آن شب وصلی که در پایت به سَر کردم
کنون عمریست کز حسرت، دوچشم خونفشان دارم
به جامی تازه کن ساقی، خدارا کام خشکم را
که من امشب زناکامی، غمی بس بیکران دارم
پس از آن با تو بودن ها، در آغوشت غنودن ها
دگر اکنون چه امیدی ،به بودن در جهان دارم
” ضیاء مصباحی “
وقت دلتنگی دلم صحرای محشر می شود
این ندیدنها برایم تلختر سر می شود
گفته بودی از نرفتنها ولی این بارهم
سینه ام از درد دوری بس مکدر می شود
سهم من از باتو بودن باز هم فرهاد من
اشک چشمی در وداعی تلخ و آخر می شود
باز می پیچد صدای گریه ام در کوی دل
از جداییها که هربارم مقدر می شود
من که دادم دین و دنیا را به چشمانت چرا
این دلم جرمی نکرده سخت کیفر می شود
آن نوازشهای شیرینت شبی با اشک و اه
در نهایت چون حکایت ثبت دفتر می شود
آرامش ظهرابی
من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صد بار پشیمانی و صد مرتبه توبه
هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم
عالم همه هرچند که زندان من و توست
از این همه آزادم و زندانی خویشم
تا در خم آن گیسوی آشفته زدم دست
چون خاطر خود جمع پریشانی خویشم
فردایی اگر باشد باز از پی امروز
شرمنده چو حافظ ز مسلمانی خویشم…..
قیصر امین پور
از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل پُرم
محزون تر از کمانچه ی کیهان کلهرم
داغم چنان که شعله ی فریاد و دودِ داد
پنهان نمی شود به قبای تظاهرم
آبم ولی به آتش خود نیستم جواب
نانم ولی به سفره ی خود، سخت آجرم
شعرم که جز به روز سرودن نمیرسم
بغضم که جز به درد شکستن نمیخورم
نفرین به من که خلق، مرا رشتههای مهر
یک یک بریده اند، ولی من نمی برم
من مثل اشک، منتظر پلک هم زدن
مثل حباب منتظر یک تلنگرم !
مرتضی لطفی
چو وصلی نیست باشد، وصله ها ناجورتر بهتر
و پیش چشم مردم، من همان منفورتر بهتر!
برای من که از شیرینی لبهات محرومم
غمدریای شورانگیز چشمت، شورتر بهتر…
تو ماه کامل و من کوچه گردی پیر و دیوانه
من و تو هر چه از هم بی خبر تر،دورتر بهتر
من این چشمی که رویت را نمی بیند نمی خواهم
که یعقوبی که یوسف را نبیند کورتر بهتر
به چشمان عسل رنگت زبانی تلخ می آید
که هر چه چشم شیرین تر، زبان زنبورتر بهتر
مگر نه هرکه بامش بیش برفش بیشتر بانو؟
اگردوریت رنج آور،دلم رنجور تر بهتر…
به چشمان تو دل بستم… ز چشم خلق افتادم
تو با من باش، باشدوصله ها ناجورتر بهتر
“حسین زحمتکش”
در این کورانِ تنهایی ، صدای باد آرام است
بیا برگرد شیرینم ، بیا ! فرهاد آرام است
کبوتر با دو چشمانت شکارم کردی و رفتی
صبوری کن دلِ زخمی که آن صیاد آرام است
نباید بگذری از صیدِ زخمی ، عشق جلاد است
در آغوشم بکش این عشق مادرزاد آرام است
نکن شکوه که اشعارم چرا این قدر کوتاه است
دلیلِ ناتوانی نیست ، این فریاد آرام است
بیا چشمان من را باز کن ، راهی نشانم ده
بیا رام تو شد، شیرین بیا ! فرهاد آرام است
امیرطاهری
یاد آور احوال نزارم، چه بگویم؟
حکاکی بر سنگ مزارم، چه بگویم؟
یک عمر دلم خون شد و گفتم، نشنیدید
حالا که ترک خورده انارم چه بگویم؟
رد قدم رهگذران مانده به قلبم
دفترچه ی صدبرگ چنارم، جه بگویم؟
چشمم به زمین خشک تر از ریشه ی من شد
! از وعده ی هر سال بهارم چه بگویم؟
گفتند بگو خاطره ی شاد چه داری؟
از خاطره هایی که ندارم چه بگویم؟
دریای محبت همه جا هست، ولی حیف
وقتی که نیایند کنارم چه بگویم؟
لب باز کنم، حرف وداع آمده بیرون
من سوت غم انگیز قطارم، چه بگویم؟
علی کریمان
آسان است برای من
که خیابان ها را تا کنم
و در چمدانی بگذارم که صدای باران را به جز تو کسی نشنود
آسان است به درخت انار بگویم انارش را خود به خانه ی من آورد
آسان است آفتاب را سه شبانه روز بی آب و دانه رها کنم
و روز ضعیف شده را ببینم که عصا زنان از آسمان خزر بالا می رود
آسان است یک چهچه گنجشک را ببافم
و پیراهن خوابت کنم
آسان است برای من که به شهاب نومید فرمان دهم که به نقطه ی اولش برگردد
برای من آسان است به نرمی آبها سخن بگویم
و دل صخره را بشکافم
آسان است ناممکن ها را ممکن شوم
و زمین در گوشم بگوید : ” بس کن رفیق”
اما
آسان نیست که معنی مرگ را بدانم
وقتی تو به زندگی آری گفته ای ….
———————–
ممکنه چن صباحی در خدمت کافه و دوستان عزیزم نباشم جای منم پر کنید منم این چن وقت تا تونستم جاتون رو پر کردم :d
درود
جاتون بین ما همیشه پره
اوقات خوبی رو براتون آرزو داریم
سلام
چی شد؟ گلبهار جان کجا؟ کافه تعطیل شده! یه چن وقت نبودیما!!! :n
اندکی غم داشت چشمان تو، حالا بیشتر
زندگی با عشق اینطور است: پرتشویشتر
خویشتنداری و این خوب است اما فکر کن
روزگاری میرسد من با تو قوم و خویشتر…!
گاه با امواج گیسو، گاه با یک طره مو
گاه نیش کوچکی کافیست، گاهی نیشتر
یک نظر گفتند در اسلام تنها جایز است
حیف! با حسرت دلت را میشد از این ریشتر…
احتیاجی نیست با من آبروداری کنی
من تو را آشفتهتر هم دیدهبودم پیشتر
هرچه میخواهد دل تنگت بگو با آنکه من
مطمئنم تو از اینها عاقبتاندیشتر…
درخيالات خودم،
درزيربارانى كه نيست
مى رسم با تو به خانه،
ازخيابانى كه نيست
مى نشينى روبرويم،
خستگى درمى كنى
چاى مى ريزم برايت،
توى فنجانى كه نيست
شعرمى خوانم برايت،
واژه ها گل مى كنند
ياس و مريم مى گذارم،
توى گلدانى كه نيست
چشم مى دوزم به چشمت،
مى شود آياكمى…..!
دستهايم را بگيرى،
بين دستانى كه نيست…!؟؟
وقت رفتن مى شود،
بابغض مى گويم نرو…
پشت پايت اشك مى ريزم،
درايوانى كه نيست
مى روى…
خانه لبريز از نبودت مى شود
بازتنهامى شوم،
بايادمهمانى كه نيست…!
بعدتو…
اين كارهرروز من است،
باوراينكه نباشى،
كارآسانى كه نيست…..!
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم.
من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم
اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم
من اون دردم که هر جایی پی مرحم نمی گرده
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه
من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه
اگه من ساقه ی خشکم به دریا دل نمی بندم
اگه بارون پربارم به صحرا دل نمی بندم
فروغ فرخزاد
دوست مشمار آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
سعدی