دلم تنگ است…
مثل لباس سالهای دبستانم
مثل سالهای مأموریتهای طولانی پدر
که نمیفهمیدم
وقتی میگویند کسی دور است
یعنی چقدر دور است…!
[لیلا کردبچه]
برای عوض کردن دنیا
نیازی به خواندن روزنامه های سیاسی نیست
نیازی به تغییر رئیس جمهور و هیأت دولت نیست
و نیازی به تجمعات بیش از دو نفر نیست
گاهی
تنها دو نفر می توانند
تمام دنیا را مثل یک حبه قند
در فنجانی چای به هم بزنند…!
[لیلا کردبچه]
این چترِ زرد را تو ندیدهای
روزی آن را برای بارانی خاص خریدم
روزی که باران گرفته بود
و یاد تو پاهایم را به خیابان برد
و یادِ تو تنهایی را
کفِ دستهایم گذاشت
زیادهروی در پیادهروها
هنوزم به جایی نرساندهست
و خیالپروازیهایم تنها
نبودنت را در ارتفاعِ بلندتری گریستهست
سالها گذشتهست
و این خورشیدِ چسبیده به سقف
تنها توانسته زندگیام را به دو نیمه کند؛
روزهای بارانیِ بعد از تو
و روزهای معمولیِ بعد از تو
[لیلا کردبچه]
شب اما برای من است،
وقتی فکر میکنم این وقتِ شب
مگر چند نفر بیدارند؟
و از میان آنانکه بیدارند،
مگر چند نفر به تو فکر میکنند؟
و از میان آنانکه که بیدارند و به تو فکر میکنند،
مگر چند نفر میتوانند،
صبح فردا شمارهات را بگیرند،
و این شعر را برایت بخوانند؟
[لیلا کردبچه/ کلاغمرگی]
آخرین دیدگاهها