دزدیده باشد.
برای همین،تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد که همسایه اش دزدی ماهر است، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که چیزی را پنهان
میکند، پچ پچ می کند، آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه
برگردد، لباسش را عوض کند، و نزد قاضی برود.
اما همین که واردخانه شد،تبرش را پیدا کرد.
زنش آن را جا به جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش
را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه میرود،حرف میزند،و رفتار
می کند…
آخرین دیدگاهها