هـديـه ام از تـولــد .. گريـه بـود
خنـديدن را تو به من آمـوختـــی
سنگ بوده ام .. تو كوهم كردی
برفــــ بوده ام .. تو آبــــم كردی
آب می شدم .. تو خانه دريا را نشانم دادی
“می دانســـتم گريـه چيســــت
خنديدن را تو به من هديه كردی …!
[شمس لنگرودی]
خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو
از راه می رسد …
و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست
روزگار است …!
[شمس لنگرودی]
آخرین دیدگاهها