بایگانی‌های رسول یونان - کافه تنهایی

کافه تنهایی

فقط کمی مرده‌‌ام!

just-a-little-since-i-died

وضعیت خوبی ندارم
مرا ببخش!
دستم از اشیا رد می‌شود.
رد می‌شود از تلفن
فراموشت نکرده‌ام…
فقط کمی…
کمی،
مرده‌‌ام!

[رسول یونان]

دسته بندی : مینیمال
موضوع :

نخستین سفر

first-visit

نخستين سفرم
با اسبي آغاز شد
– که در جيبم جاي مي گرفت –
از اتاق تا بالکن.
سفر کوتاهي بود
اما من درياها را پشت سر گذاشتم
شهر هاي پر ستاره را
از ابتداي جهان
تا انتهاي جهان رفتم
و اين سفر
تنها سفر بي خطر من بود.

[رسول یونان]

دسته بندی : مینیمال
موضوع :

تنها زیستن در میان شلوغی ها

single-living-amongst-the-crowds

احساس میکنم
در محله ها ی چینی گم شده ام
همه جا هیاهوست
همه جا شلوغ
کاش اژده هایی زرد در مسیرم سبز شود
مر ببلعد
پایانی باشد
برای گم گشتگی هایم
چه کار دشواری ست
تنها زیستن در میان شلوغی ها…!

[رسول یونان]

دسته بندی : مینیمال
موضوع :

نخست برگ‌ها پریدند

first-leaves-jumped

نخست برگ‌ها پریدند
بعد پرنده‌ها
سرانجام درخت تنها ماند
در تابلوی بیابان…!

[رسول یونان]

دسته بندی : مینیمال
موضوع :

مینیمال باغچه پاییزی

minimalist-garden-in-autumn

درخت خشک شده بود.
مرد لامپ های مات را به شاخه های درخت آویخت و روشن کرد,
اما غیر از خودش هیچ یک از افراد خانه خوشحال نشدند.
جای خالی به ها بیشتر به چشم می خورد…!

[رسول یونان – کتاب بخشکی شانس]

دسته بندی : مینیمال
موضوع :





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید