بایگانی‌های احمدرضا احمدی - کافه تنهایی

کافه تنهایی

ناگهان در خم کوچه گم شد

suddenly-the-street-was-lost-in-the-maze

من نمی دانم چرا هر کسی را صدا کردم
هر کس را دوست داشتم
ناگهان در خم کوچه گم شد…!

[احمدرضا احمدی]

دسته بندی : شعر و دلنوشته
موضوع :

زمان کهنه شد و مُرد

the-time-was-get-old-and-then-died

از تو کبریتی خواستم که شب را روشن کنم

تا پله‌ها و تو را گم نکنم

کبریت را که افروختم، آغاز پیری بود

گفتم دستان‌ات را به من بسپار

که زمان کهنه شود

و بایستد

دستان‌ات را به من سپردی

زمان کهنه شد و مُرد…!

[احمدرضا احمدی]

دسته بندی : شعر و دلنوشته
موضوع :





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید