اگر چه عمر تو در انتظار می گذرد
دل فقیر من! این روزگار می گذرد
بهار فرصت خوبی است گل فشانی را
به میهمانی گل رو بهار می گذرد
چه مانده ای به تماشای تیرگی و غبار
همیشه هست غبار و سوار می گذرد
تمام چشمه دلان از کنار ما رفتند
اگر نه سنگدلی جویبار می گذرد
دلی که شوق رهایی در اوست ای دل من
بدون واهمه از صد حصار می گذرد
تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .
زیـبـاسـت یـادت
بـبـیـن اگــر خـودت بـودی
چــہ غـوغــایـی مـی كـردی . . .
زن …
با چشمانش حرف میزند ؛
دوست داشتنش را با نگاهش میگوید ،
.
دلتنگی در چشمانش اشک میشود !
.
وقت شادی ؛
چشمانش برق میزند …
.
وقت عشق بازی
چشمانش خُمار میشود ،
.
تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد !
وقتی با نگاهش دنیا را عاشق میکند … !!!
زنــــــــــانه عاشـــق شو
مــــــــــردانه از عشقت محـــــافظت کن
و کودکــــــانه ســــالهای ســــــــال عشقت را تـــــــازه نگهدار
بــرخـی از احـساس هــا را بــایــد ،
مــرد بــاشی ، تــا بـفهمـی !
زن بــاشی تــا ، درک کـنی !
آخرین دیدگاهها