جهان چیزی شبیه موهای توست
سیاه و سرکش و پیچیده،
و فکر کن چه بد بختم من
که به نسیمی حتی،
جهانم آشوب می شود…
“کامران رسول زاده”
در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست !
مثل آرامش بعد از یک غم..
مثل پیدا شدن یک لبخند..
مثل بوی نم بعد از باران..
در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست !
مــن به آن محتاجم ..
کاش می دانستی، من سکوتم حرف است،
حرف هایم حرف است،
خنده هایم… خنده هایم حرف است.
کاش می دانستی،
می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم.
کاش می دانستی، کاش می فهمیدی،
کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند،
یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند
من کمی زودتر از خیلی دیر
مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد
تو نترس
سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد
کاش می دانستی
چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت
در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست
تازه خواهی فهمید
مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست.
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم ،
شاید او تنهاتر از من باشد … !
” به یاد همه دوستان و هم کافه ای های قدیمی و جدید “
“سیب”
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان مي دهد آزارم
و من انديشه کنان غرق در اين پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سيب نداشت
“حمید مصدق”
هر بار که میخواهم به سمتت بیایم
یادم می افتد
دلتنگی هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست
لعنت به دلتنگی
دلم تنگِ ، تنگِ روزهای بیخیالی ، تنگِ روزهای ندانستن …
تنگِ روزهای خوابهای خرگوشی ، تنگِ روزهای حفظ کردنهای اجباری …
تنگِ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی …
دلم تنگِ ثانیه ای از آن ساعتها خاموشی است همراه با عزیزترین همدردها …
دلم تنگ است …
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
راه آسمان باز است
پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ،
نگفته تو را میخواند. . .
آخرین دیدگاهها