ماه میهمانی خدا
می گویند
هر وقت آب می نوشی
بگو یا حسین(ع)،
این روزها که
آب می بینی و نمی نوشی
آرام بگوی یا اباالفضل(ع)
“طاعات و عبادات همگی در این ماه زیبا مورد قبول درگاه حق تعالی باشه”
“انشاءالله بتونیم هر چی ثواب میشه جمع کنیم”
“درپناه خداوند مهربان و بخشنده پاینده و پیروز باشید”
خدایا!
در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو که می دود دام بلایی در پیش خویش کنده می بیند.
در بیابانی فرویمان فرستاده ای که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد.
و خارهای خیانت، پای خسته را در خویش می فشرد.خدایا!
این دنیای هرزه هر لحظه دامی تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید.
راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا …
می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت.
خدایا!
قدرت پرواز را از تو می طلبیم.
خدایا!
آفت علاقه به دنیا بر گندمزار ایمان ما زده است، دریابمان!
آنچنانکه عابدان و صالحان و برگزیدگانت را دریافتی، آنچنانکه بندگان ناب و خالصانت را و آنچنانکه عاشقان و معشوقان خویش را.
با دستهای گرم محبت ای پذیراترین آغوش باز ماندگان!
ای رئوف ترین مهربانان و کریم ترین مهرورزان!
برگرفته از:خمس عشره امام سجاد(ع)
حکیمانه
ممنون بابت این پست زیباتون…عبادات همه قبول حق انشالله
درود
خدایا …
رمضان ماه مهمانی توست …
سفره ات هر روزِ سال پهن بوده ،
ولی این روزها ، پذیرایی ها ویژه است …
از خوان گسترده ات چشم و دلی سیر میخواهم …
شکم سیر را هر روز قبل از رمضان مرحمت نموده ای …
الهی شکر
بار خدایا؛
وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛
از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم؛
ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما …
نویسنده : ؟؟
منبع : وبلاگ مرجان سرخ
ای کاش یک بار خالصانه و از ته ته دل بتونم این دعا رو زمزمه کنم:
الهی انت کما احب فجعلنی کما تحب
خدایا! تو اون جوری هستی که من دوست دارم، منم اون جوری کن که خودت دوست داری!
جز دعا کار دگر نیست مرا
شب روزت همه شاد
دلت از غم آزاد
همه ایام به کام
و تو پیوسته سرافراز و ز هر غصه برون
همچو گنجشک به هر بام ودرخت
بنشینی خندان
وسبکبال تر از برگ درخت
در هوا رقص کنان
مشق پرواز کنی سوی سپیدار بلند
و ز تو نغمه مستی آید …
لحظه هایت چون قند
روزگارت لبخند
هفته هایت پر مهر
هر کجایی که قدم بگذاری
همه از کینه تهی
همه از قهر و عداوت خالی
همه جا ، نام تو از مهر ، به لب ها جاری …
و تو با یاد خداوند بزرگ
به سلامت ببری راه به پیش…
منبع:جملات زیبا
از گنه دم به دمم آتش طوفنده شدم
هم شدم از تؤبه خجل، هم ز تو شرمنده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!
حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم
منبع:جملات زیبا
ما در هيچ حال
قلب هايمان خالي از غم نخواهد شد
چرا که غم
وديعه يي ست طبيعي که ما را پاک نگه مي دارد
انسان هاي بي اندوه
به معناي متعالي کلمه
هرگز ” انسان ” نبوده اند و نخواهند بود
از اين صافي انسان ساز نترس
(علیرضا کشاورز)
جملا زیبا
اشتباه نکن
رفتنت فاجعه نیست برایم
من ایستاده می میرم،
چون بیدهای مجنون…!
“نزار قبانی”
اگر امشب بت من دست به ابرو ببرد
خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد
هر کسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این است که رقاصه به باکو ببرد
سر مویی اگر از حسن تو معلوم شود
سر انگشت زیاد است که چاقو ببرد!
روسری های تو باعث شده زنبور عسل
جای گل حسرت و اندوه به کندو ببرد
لب من عطر تو را دارد و من می ترسم
نکند مادرم از بوسه ی مان بو ببرد
باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد
گفتم: دعاچیست؟
گفتند: طلب نیازازبی نیاز
گفتم: التماس دعاچیست؟
گفتند: خوبان رادردرگاه خداواسطه قراردادن.
پس باافتخارمی گویم:
ای خوبان خدا
“التماس دعا”…!!!
میان آرزوی تو ومعجزه خداوند، دیواری است به نام اعتماد.
پس اگر دوست داری به آرزویت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن.
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد. ای کاش ایمانی از جنس کودکانه داشته باشیم.
. ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حافظ
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا میرود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ میریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ.
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمیخیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ میدهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ میدهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ میکند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ میشود:
«ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ»
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ میشوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ میافکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام میشود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ «ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ.
تاریخ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ، ﺟﻠﺪ ﺳﻮﻡ
زندگی
درد قشنگیست
که بر باور ما می بارد
و سر انجام ظریفی است
که در خاطر ما می ماند.
زندگی،
شوق گلی رنگین است
روی سرشاخه ی امید،
بر ساقه ی دلتنگ نگاهی که زمان
در باغچه ی بینش ما می کارد.
زندگی
بارش عشق است
بر اندیشه ی ما
تابش دوست برای همه وقت
بودنش در همه حال.
زندگی،
خاطره ی دوستی امروز است
مانده در تاقچه ی فردا ها.