دوست داشتن ات
نوشتنی نیست
که واژه ها
نه قلبی برای شکستن دارند
و نه دستی برای سرد شدن ..
دلتنگ که می شوم
نه چشم گریه ای دارند در باران
نه پائی برای گم شدن در باد ..
دوست داشتن ات را
نمی شود نوشت
وقتی که واژه ها
نه موئی برای سپید شدن دارند
و نه اندامی برای خم شدن ..
عشق تو انتظار ست
که کاغذ های کاهی نمی فهمند ..
دوست داشتن ات
حسرتی ست
که در دل هیچ واژه ای نمی ماند ..
و من زنده ام تا معلوم شود
عشق طولانی ست …
هزار سال
پيش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگِ تو بودم،
انگار
هزار سال منتظر بودم
بيايي پشت پنجره اتوبوس
برايم دست تکان بدهي،
تا اين شعر را برايت بنويسم
“ليلا کردبچه”
درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی…!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم
خریده ام…
تو هر چه میخواهی مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی احساس…….
نمیــــــــفروشــــــــــم..!
آدم ها مثل کتابند برگرفته از مطالب جالب
از روی بعضی ها
باید مشق نوشت
از روی بعضی ها
باید جریمه نوشت
بعضی ها را
باید چند بار خواند تا معنی شان را فهمید …
و
بعضی ها را
باید نخوانده کنار گذاشت …
عاشق شده ایم….
عشق….
چیز عجیبی ست
وقتی از من
دیکتاتوری می سازد ، زود رنج
که تنها تو را
انحصاری می خواهد..
از تو
نازک دلی
که اشک مرا
تاب نمی آورد …
عشق چیز عجیبی نیست
شاید
اما
من و تو
عجیب …
عاشق شده ایم
(ارسال شده توسط گلبهار عزیز)
درون شعرهایم
مثل طول خیابانی بلند
با تو قدم می زنم
با صدای بلند
برایت آواز می خوانم
گاهی بعد سه نقطه ای مجهول
گم می شوم
و با پلاک کوچه باغی سبز
راهم را پیدا می کنم.
پشت کوچه استعاره
می ایستم
که بیایی
تا دعوتت کنم
به کافه ای کنار خیابان
به نوشیدن فنجانی قهوه
بهانه ای می شود
تا چشم بدوزم به تو
برای الهام گرفتن
برای ساختن خیابانی دیگر
من با تو
خیابان به خیابان
شهر آرزوهایم را خواهم سرود …
به شرطی که
از عرض شعر هایم
سراسیمه
نگذری .
آخرین دیدگاهها