بایگانی‌های عشق - صفحه 3 از 14 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

باید دوست داشت و عاشق بود …

عشق
عشق

عشق

دوستت دارم کلمه ای گرانبهاست

باید با زبان و رفتار زیبا مرتب آن را به میان آورد

باید بارها به عشق خود آن را بازگو کرد و دریغ نکرد

باید دوست داشت و عاشق بود

و قدر دانست و عاشقی را فهمید

عشق، عشق است

عشقمان پاک باشد

به مانند عشق به خدا

عشق به یار زندگی

عشق به فرزندان و …

این ها قدری متفاوت ولی همگی عشق است

و پاک و عزیز و گرانبها …

 

[ محمد مهدوی ]

موضوع :

آموخته ام که خدا عشق است …

حدای مهربان
حدای مهربان

حدای مهربان

آموخته ام که خدا عشق است

وعشق تنها خداست

آموخته ام که وقتی نا امید میشوم

خدا با تمام عظمتش

عاشقانه انتظارمیکشد دوباره به رحمت او امید وار شوم

آموخته ام که اگر تا کنون به آنچه خواستم نرسیدم

خدا برایم بهترش رادر نظر گرفته است

آموخته ام که زندگی دشوار است

ولی من از او سخت ترم.

دسته بندی : جملات زیبا
موضوع :

تو همه چیز را میفهمی و سکوت میکنی ..

عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

من برایت از عشق می گویم

و تو از روزنامه – اخبار و ترافیک خیابانها

من برایت از دوست داشتن می گویم

و تو از ازدحام آدمیان در صف نانوایی

چه تفاهم قشنگی بین ماست!!

تو همه چیز را میفهمی و سکوت میکنی

و من

هیچ نمی فهمم و فریاد می زنم

شاید

شاید تو یک فیلسوف باشی

ومن تکه نانی که از دست نانوا به دستان تو افتاده

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

این شعرها را باید گذاشت در کوزه

این شعرها را باید گذاشت در کوزه
این شعرها را باید گذاشت در کوزه

گیتار و تنهایی و عشق

این شعرها را باید گذاشت در کوزه
و آبشـان را خــــورد
وقتی هنـــوز عرضــــه ندارند
تــــو را عــاشــــق کننــــد!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

متن کوتاه (پیامک) با موضوع شهادت حضرت فاطمه (س)

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

“شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بر همگی تسلیت باد.”

 

– مجموعه متن کوتاه (پیامک) با موضوع شهادت حضرت فاطمه (س) :

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

مامور برای خدمت زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائیم

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بر شما تسلیت باد

………………………..

مدینه در وطن تنهاترینم

«ولی اللّه»ام و خانه نشینم

ز سوز داغ زهرای جوان مرگ

شرر خیزد ز آه آتشینم

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

دل از غم فاطمه توان دارد، نه

و ز تربتِ او کسی نشان دارد، نه

آن تربتِ گمگشته به بَر، زوّاری

جز مهدی صاحب الزمان دارد، نه

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

ای کاش فدک این همه اسرار نداشت

ای کاش مدینه در و دیوار نداشت

فریاد دل محسن زهرا این بود

ای کاش در سوخته مسمار نداشت

کاش قلبم به قبرش راه داشت

کاش زهرا هم زیارتگاه داشت

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود

خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود

ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه

گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

در حریم فاطمیّه مرغ دل پر می زند

ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند

هر سینه که دوستدار زهراست

آشفته و بی قرار زهراست

گنجینه ی هفت آسمان ها

در سینه ی خون نگار زهراست

از شرح کرامتش همین بس

عالم همه وامدار زهراست

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

تا که پرسیدم ز منطق، عشق چیست

در جوابم این چنین گفت و گریست

لیلی ومجنون همه افسانه اند

عشق تفسیری ز زهرا و علیست

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

عمریست رهین منت زهرائیم

مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید

ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

من با که گویم این که بهارم خزان شده

ماهم به خاک تیره غربت نهان شده

بانوی بی نشان که به هرسو نشان زاوست

رفت از برم به قامت همچون کمان شده

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

دیدم که ز دل خدا خدا می کردی

شکوه ز جفا به مصطفا می کردی

ای کاش شبی پس از دعای همگان

از بهر شفای خود دعا می کرد

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

مکن مخفی به سینه آه، مادر

مرا کن از غمت آگاه ،مادر

مشو راضی پس از تو زنده باشم

گل خود را ببر همراه ،مادر

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

از فاطمه اکتفا به نامش نکنید

نشناخته توصیف مقامش نکنید

هر کس که در او محبت زهرا نیست

علامه اگر هست سلامش نکنید

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

یا علی رفتم بقیع اما چه سود

هر چه گشتم فاطمه آنجا نبود

یا علی قبر پرستویت کجاست

آن گل صد برگ خوشبویت کجاست

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

هر چه یاشد من نمک پرورده ام

دل به عشق فاطمه خوش کرده ام

حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است

فاطمه (س) حلال صدها مشکل است

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

دل غریب من از گردش زمانه گرفت

به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت

شبانه بغض گلوگیر من کنار بقیع

سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

دنبال جنازه ات اگر می نالم

آهسته تر از مرغ سحر می نالم

دیشت سر بالین تو اشکم می ریخت

امشب به غریبیِّ پدر می نالم

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

در این صحرا چو لاله داغ دارم

به دل سوز غمی جانکاه دارم

مدینه، دیدی از بیداد گردون

ز کف دادم همه دار و ندارم؟

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

آن شب که ابوتراب با قلب حزین

بسپرد تن اُم ابیها به زمین

دانی که چرا خاک ز دستش افشاند

یعنی که تمام هستی ام بود همین!

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

ز کف دادم چراغ لاله ام را

کنم پنهان ز دشمن ناله ام را

به دست خود کفن کردم شبانه

تن زهرای هجده ساله ام را

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

مدینه در وطن تنهاترینم

«ولی اللّه»ام و خانه نشینم

ز سوز داغ زهرای جوان مرگ

شرر خیزد ز آه آتشینم

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم

محتاج عطا و کرم فاطمه ایم

……………………..

مدینه از چه این سان بی قراری

تو هم از داغ زهرا سوگواری

مدینه دیده ای جز زینب من

کند یک چار ساله خانه داری

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

سوزنده تر از داغ تو، داغی نَبُود

پژمرده تر از تو، گل به باغی نبود

روشنگر دل هایی و اما افسوس

بر گمشده قبر تو، چراغی نبود

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

ای خاکِ درِ تو تاجِ سرها زهرا

وی قبر تو مخفی ز نظرها زهرا

تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟

گر بسته شود تمام درها زهرا

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

گُل بوته باغ مصطفی زهرا بود

آلاله داغ مرتضی زهرا بود

خورشیدِ بلندْ در شبستان وجود

سرچشمه رحمت خدا زهرا بود

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

مصیبتی است علی را که پیش چشمانش

عدو امید دلش را به تازیانه گرفت

چه گفت فاطمه کان گونه با تأثر و غم

علی مراسم تدفین او شبانه گرفت

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

ای تاج سر عالم و آدم زهرا

از کودکی ام دل به تو دادم زهرا

آن روز که من هستم و تاریکی قبر

جان حسنت برس به دادم زهرا

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

آه زهرا تا ابد جاری بود

دست مولا تشنه یاری بود

چون علی شد بی کس و بی‌ هم‌ نفس

گفت یا زینب به فریادم برس

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد

آتش ز نوایش به دلم افروزد

این خانه عزاخانه شود بار دگر

هر گاه نگاه خود به در می دوزد

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

لعنت به عدو که روح تقوا را کشت

ایمان و کمال و عشق و معنا را کشت

باز آ و بگیر انتقامی سنگین

از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت.

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

آن روز که پهلوی تو از کینه شکست

دل های مُحبّان تو در سینه شکست

تصویر تو را دِل علی آینه بود

اندوه تو سنگی شد و آیینه شکست

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

ای خاکِ درِ تو تاجِ سرها زهرا / وی قبر تو مخفی ز نظرها زهرا

تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟ / گر بسته شود تمام درها زهرا . . .

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

فاطمیه قصه گوی رنجهاست / فاطمیه تفسیر سوز مرتضی ست

فاطمیه شعر داغ لاله است / قصه ی زهرای ۱۸ ساله ست . . .

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

……………………..

حضرت محمد (ص) می فرمایند : فاطمه پاره تن من است . هرکه او را بیازارد ، مرا آزرده خاطرکرده

و هر که او را شاد کند ، مرا نیز خوشحال نموده است .

 

چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

کاش باران می آمد …

کاش باران می آمد

 کاش باران می آمد ...

کاش باران می آمد …

دلم می خواهد

از قطره هایش بالا روم

و از پشت بام ابرها

روشن ترین ستاره ها را

از آبی آسمان برچینم

و بر گلهای آرزویم بیاویزم

و هر شب تو را

در باغ رؤیاهایم

زیر باران مهتاب

به ضیافت عشق بنشانم

کاش باران می آمد …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

به معجزه عشق ایمان دارم …

به معجزه عشق ایمان دارم

دلتنگی
مثل کبریت کشیدن در باد….
دیدنت دشوار است.
من که به معجزه عشق ایمان دارم.
میکشم آخرین دانه ی کبریتم را…
در باد …!!
هرچه بادا باد …..!!

موضوع :

حکیم ابوالقاسم فردوسی

حکیم فردوسی

به مناسبت یکم بهمن ماه، زادروز حکیم ابوالقاسم فردوسی ، نگاهی مختصر به زندگی نامه این سخن‌سرا و شاعر نامی داریم.
زادروز حکیم ابوالقاسم فردوسی رو به همه شما عزیزانف خصوصا جامعه ادبیات ایران تبریک و تهنیت می گیم.
حکیم ابوالقاسم فردوسی

حکیم فردوسی در “طبران طوس” در سال ۳۲۹ هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.

فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب

شاهنامه فردوسی
فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱ به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که “شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست”.

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی ۴۱۱ و برخی ۴۱۶ هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.

از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.

او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.

شاهنامه فردوسی
ویژگیهای هنری شاهنامه

“شاهنامه”، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.

فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم ‌السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که:

گرت زین بد آید، گناه من است
چنین است و آیین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم

فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته اند.

چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند.

اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.

ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.

زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.

حکیم فردوسی خود توصیه می کند:

تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.

جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.

پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.

آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.

قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد.

اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.

نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.

تصویرسازی

تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.

تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.

چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:

چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر

***

پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک

***

چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب

و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید

موسیقی

موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.

علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد.

اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.

برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غریدن کوس و اسب نبرد
شکافیده کوه و زمین بر درید
بدان گونه پیکار کین کس ندید
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب

منبع داستانهای شاهنامه

نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.

این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه “ابومنصور توسی” فراهم آمد، به “شاهنامه ابومنصوری” شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید.

اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است.

علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد.

پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد.

دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت.

او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد.

دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد.

دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود ۳۶۷ یا ۳۶۹ هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.

فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.

از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.

بخش های اصلی شاهنامه

موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.

دوره اساطیری

این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد.

در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند)

در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.

دوره پهلوانی

دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود.

پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.

سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود.

مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.

دوره تاریخی

این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند.

در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.

پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد.

– همچنین می توانید بخشی از مطالب مرتبط راجع به حکیم فردوسی را در اینجا مشاهده نمائید.

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

همچون دریایی آرام در سپیده دم

عاشقانه

عاشقانه
من همچون دریایی آرام در سپیده دم

تو را چنان دوست دارم

که هیچ سنگی

نمی تواند

آرامش مرا از با تو بودن

متلاطم

و هیچ نسیمی نمی تواند

عشق مرا

از تو دور کند …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

واژه ای است بی انتها …

عشق

عشق
واژه ای است بی انتها

شروع و پایان ندارد

هربار که برای توصیف و تعریفش کوشیدم

خود را ناتوان یافتم

تنها میدانم

عشق

تکثیر می شود

و ممکن است

در کنار کلمات دیگر توصیف شود …

موضوع :





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید