بایگانی‌های شعر و دلنوشته - کافه تنهایی

کافه تنهایی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

گفته بودی که:«چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی!»

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی !

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 500

کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم ..

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم

دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم

ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز

کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم

بازدید : 470

ديرگاهي است در اين تنهايي

تنها

ديرگاهي است در اين تنهايي

رنگ خاموشي در طرح لب است

بانگي از دور مرا مي خواند،

ليك پاهايم در قير شب است.

رخنه اي نيست در اين تاريكي

در و ديوار به هم پيوسته

سايه اي لغزد اگر روي زمين

نقش وهمي است ز بندي رسته.

نفس آدمها

سر به سر افسرده است

روزگاري است در اين گوشه پژمرده هوا،

هر نشاطي مرده است

دست جادويي شب

در به روي من و غم مي بندد.

مي كنم هر چه تلاش،

او به من مي خندد.

نقش هايي كه كشيدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هايي كه فكندم در شب،

روز آمد و با پنبه زدود.

ديرگاهي است كه چون من همه را

رنگ خاموشي در طرح لب است.

جنبشي نيست در اين خاموشي،

دستها، پاها در قير شب است.

# سهراب سپهری

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 839

تو را من چشم در راهم …

تو را من چشم در راهم

یاد آن شاعر دلداده بخیر
که دمادم میگفت …
خبر آمد خبری در راه است…
سرخوش آن دل که از آن آگاه است…
ولی ای کاش خبر می آمد
که خدا میخواهد
پرده از غیبت مهدی زمان بر دارد
پرده از روزنه ی عشق و امید…
پرده از راز نهان بردارد
کاش روزی خبر آید که تسلای دل خلق خدا
از فراسوی افق می آید
مهدی،آن یوسف گم گشته ی زهرا و علی…
از شب هجر به کنعان دلم می آید…

“اللهم عجل لولیک الفرج”

بازدید : 1341

دلخوشم با … فارغ از همهمه ی دنیایی …

مثل گل‌دوزی یک دختر عاشق

روزگارم این است :

دلخوشم با غزلی

تکه نانی ، آبی

جمله ی کوتاهی

یا به شعر نابی

و اگر باز بپرسی گویم :

دلخوشم با نفسی

حبه قندی ، چائی

صحبت اهل دلی

فارغ از همهمه ی دنیایی …

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 2107

ما هم بهاری داشتیم…

نیمکت
نیمکت

نیمکت

ای که در فصل خزان بینی مرا با پشت خم

این زمستان را مبین ، ما هم بهاری داشتیم

بازدید : 1089

دردا که‌ نیافتم‌ به قانون‌ ، جزشعر

27

هر دم‌ به‌  اشارات‌ ، شدم‌ هر سویی‌

شاید که‌ بیابم‌ از شفایی‌، بویی‌

دردا که‌ نیافتم‌ به قانون‌ ، جز شعر،

بیماریِ روحِ خویش‌ را دارویی‌

[ شفیعی کدکنی ]

بازدید : 821

هیچکس مرا به یاد نمی آورد

تنها
تنها

تنها

تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد

این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .

۱
بازدید : 1032

بــرخـی از احـساس هــا را …

برک زیبا
برک زیبا

برک زیبا

بــرخـی از احـساس هــا را بــایــد ،
مــرد بــاشی ، تــا بـفهمـی !
زن بــاشی تــا ، درک کـنی !

بازدید : 1101

همیشه …

زیبایی ها
زیبایی ها

زیبایی ها

همیشه سعی کـن لبخـنـد بر لبانت

عـشـق در قـلبـت

لطـف در نگاهت

محـبت در چهــره ات

بخـشش در رفـتارت

و حـق در زبانت جـاری باشـد و بـس

بازدید : 964





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید