کافه تنهایی - صفحه 53 از 98 - کافه تنهایی پاتوقی برای دل نوشته ها ، متن های زیبا ، جملات عاشقانه ، اشعار و مینیمال های زیبا ، مینیمال های عاشقانه ، شعر و دلنوشته

کافه تنهایی

به اندازه ی یک فنجان قهوه

عاشقانه

 

به اندازه ی یک فنجان قهوه

به اندازه ی چند دقیقه، با من نشسته بود

از خودش گفت، از قصد آمدنش، از چرای رفتنش

ساده بود و صمیمی‌

لحنی داشت، به گوش احساسِ من، بی‌ انتها غریب

قهوه‌اش را خورد، دستم را فشرد و رفت

 

ماجرای عجیبی ‌ست بودن ما آدم ها

یک نفر برایت چند دقیقه وقت می‌‌گذارد و به اندازه ی خوردن یک قهوه، چشمانت را به دنیائی تازه باز می‌‌کند

برای یک نفر، عمری وقت می‌‌گذاری. همان کسی‌ که قادر است به اندازه ی خوردن یک قهوه، دنیایی را خراب کند

 

با تاسف نمی‌نویسم

برای بیدار شدن، برای شروع‌های تازه، هرگز دیر نیست

قهوه‌های تلخ، آدم‌های تلخ، روز‌های تلخ، الزاماً به معنی‌ پایانی تلخ نیست

هنوز هم معتقدم … برای وارد شدن به دنیای دیگران، باید به اندازه یک فنجان قهوه برایشان وقت گذاشت!…

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1111

ایستاده ام …

عاشقانه

در برهوت “نداشتن”، سرشار از “خواستن”،

همانگونه که همیشه ترجیح می دادی،

ایستاده ام …

چگونه دوام خواهم آورد این همه “خواستن”

و این همه “نداشتن” را ؟!!!

و در تنگنای “داشتن”های ناخواسته،

هر روز اسیرتر بودن را …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 3239

چرا زمین خورده ام …؟؟؟

عاشقانه
آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن نه دستی از برون …
که همتی از درون لازم است …
حالا اما …!!!
نمی خواهم برخیزم …
در سیاهی این شب بی ماه
می خواهم اندکی بیاسایم …
فردا …
فردا برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام …؟؟؟
دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 2371

شهر اگر نجابت داشت ,تو می ماندی

عاشقانه

شهر اگر نجابت داشت

تو می ماندی

که هزار بغض به سینه ام هجرت نکند

شهر اگر میدانی به نام عشق داشت

تو با خود کوله باری از دوستت دارم

نمی بردی …

شهر اگر از تنهایی لبریز نبود

تو هزار دوست به نقاشی ات نمی کشیدی

شهر دچار کابوس شده

بعد از آن که تو رفتی…

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 2085

و قلب برای زندگی بس است

عاشقانه
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است …
دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1111

برخی تغییرات در کافه تنهایی

کافه تنهایی

سلامی گرم به شما مشتریان عزیز کافه تنهایی!

 

در آغاز لازم می دونیم که از تمامی شما عزیزان که کافه ما رو برای نوشیدن فنجانی شعر و دلنوشته انتخاب کردید قدردانی کنیم.

توی این مدت مطالب و نظرات گرم شما باعث رونق کافه تنهایی شده و امیدواریم که همچنان در کنار ما بمانید ، و جا داره تشکر ویژه ای کنیم از تمامی شماها و همینطور از علیرضای عزیز که توی یک ماه اخیر زحمت ارسال و تایید اکثر مطالب را بر عهده داشت.

زیاد سرتون رو درد نمیارم قصد داریم یک بخش به سایت اضافه کنیم که شما عزیزان بتونید مطالب خودتون رو راحت تر ارسال کنید.

امیدواریم که این بخش هم مورد استقبال شما دوستان عزیز کافه تنهایی قرار بگیره.

 

 

 

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1576

خودت را جای من بگذار

عاشقانه

تمام خاطرات من
پر از عشق و پر از شور است
تمام من ولی خالی
از این عشق و از این شور است

خودت را جای من بگذار
دلت می بــاره دنیا را
تمام عمـر باریدم
در این صحرای طوفان زا

کلافی پیچ در پیچم
به دستان تو می پیچم
ولی بی تو در این پیچش
گره خورده رها می شم
رها درغم
رها در تـو
رها در جام یاد تو

به مِی رو می کنم اما
به یادت می کنم مستی
به یاد چشم زیباست
به یاد آن همه مستی

تو رفتی و دلِ ژولیده ی تنها
به یادت تلـخ می خواند

بیا بغض سکـوت من
وفادارو بمان با من

بیا آرام جان من
دلی دارم ز غصه تنگ

بیا در بر بگیـر جانم
که مثل رقص عطر گل
بپیچم من در آغوشت

بیـا در من به آتش شو
بلغزان و بسوزانم
که بی تـو مرده ام در خود
ولی با تـو
پر از آواز و مستانه ام

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 1424

یک بغل عشق از آنجا بخرم …!

عاشقانه

یاد من باشد فردا دم صبح ،
به نسیم از سر صدق سلامی بدهم

و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فردا …
زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم شاید
به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم در دل ،
لحظه را در یابم …

من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم …

یک بغل عشق از آنجا بخرم … !

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1398

شاید راست می گوید

عاشقانه

آن شب

دریای اشک در مردمک چشمانم مواج بود

نمی دانم

نمی دانم آخرین دیدارمان را میگریستم یا امید بازگشتنش در سرم بود

نمی دانم

نمی دانم روح غمگینم در آن شب در پی چه بود ؟

امید ماندنش را داشت !!! یا بی قرار لحظه های تنهایی پس از او شده بود.

اینک

می گوید غمگینم

اما من از او هم غمگین ترم، از تمام لحظه های غمگینانه اش هم غمگینتر

می گوید عاشق است

اما من از او هم عاشق ترم، از تمام عاشقانه هایش هم بیشتر

می گوید از دل برود آن که از دیده برفت …

اما من هیچ چیز ندارم برایش

جز

سکوت …

شاید راست می گوید …

بازدید : 878

چشمان تو چون تغییر مداوم ماده

عاشقانه

خیره در چشمانت که می شوم
بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می خورد
گم می شوم در گندمزار
میان خوشه ها
بال به بال شراره های سبز در بیکران ها به پرواز در می آیم
چشمان تو چون تغییر مداوم ماده
هر روز پاره ای از رازش را می نماید
اما هرگز
تن به تسلیمی تمام نمی دهد

بازدید : 1172





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید