بایگانی‌های مطالب عاشقانه - صفحه 32 از 56 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

در سکوت شب من ….

سکوت شب

سکوت شب
در سکوت شب من ،

ناگهان حادثه ای …

ناگهان وسوسه ای تلخ گذشت …

من تو را کم داشتم

در سکوت شب من ،

آسمان حرفی زد …

و غزل شعری شد …

در سکوت شب من ،

موج گیسوی تو آرام نداشت

برق چشمان تو پیغام نداشت …

چه سرابی دارم

که امیدم به نگاهت

سال ها یخ زده است ….

بازدید : 3919

دل من در سبدي عشق به نيل تو سپرد

دل من در سبدي عشق به نيل تو سپرد

عاشقانه

به خدا عشق به رسوا شدنش مي ارزد
و به مجنون و به ليلا شدنش مي ارزد

دفتر قلب مرا وا كن و نامي بنويس
سند عشق به امضا شدنش مي ارزد

گرچه من تجربه اي از نرسيدنهايم
كوشش رود به دريا شدنش مي ارزد

كيستم ؟ … باز همان آتش سردي كه هنوز
حتم دارد كه به احيا شدنش مي ارزد

با دو دست تو فرو ريختنِ دم به دمم
به همان لحظه ي بر پا شدنش مي ارزد

دل من در سبدي ـ عشق ـ به نيل تو سپرد
نگهش دار، به موسي شدنش مي ارزد

سالها گرچه كه در پيله بماند غزلم
صبر اين كرم به زيبا شدنش مي ارزد

“عليا صغر داوري”

بازدید : 3393

سلام عزیز مهربون

عاشقانه

عاشقانه

سلام عزیز مهربون، اجازه هست بشم فدات؟
اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات؟

شب که می شه یواش یواش، با چشمک ستاره هاش
اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات؟

اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟
تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم

بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی کسی
بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم

اجازه هست خیال کنم، تا آخرش مال منی؟
خیال کنم دل منو، با رفتنت نمی شکنی؟

اجازه هست خیال کنم، بازم میای می بینمت؟
با اون چشای مهربون، دوباره چشمک می زنی؟

طپش طپش با چشمکت، غزل بگم برای تو
با اتکا به عشق تو، تو زندگی برم جلو؟

هر چی بگی نه نمی گم، جونم بخوای برات می دم
هر چی می خوای بهم بگو، فقط بهم نگو برو

اجازه هست بازم تو خواب، بوس بکارم کنج لبات
یه شعر تازه تر بگم، به یاد شرم گونه هات

نشونیتو بهم می دی؟ تا پنهون از چشم همه
ورق ورق نامه بدم بازم برات

همیشه مهربون من! نامه رسید به انتها
فقط یه چیز یادت باشه: بازم به خواب من بیا

“هر چی با خودم کلنجار رفتم نمیشه شاد بذارم ولی از طرفی کافه نیاز به مطالب شاد هم داره، بعضیا لطفا درک کنن ممنون”

بازدید : 3117

دلم یک تو می خواهد …

دلم یک تو می خواهد - عاشقانه

عاشقانه

دلم یک در می خواهد که بازش کنم

و پشتش تو باشی !

با دسته ای از رزهای سرخ که هنوز غنچه اند ..

و در آغوشت بودنشان حسادتم را شعله ور می کند

و تو آنقدر بمانی تا باز شوند

دلم دو فنجان چای می خواهدکه زیر ریز نگاه تو بریزمشان

که بهانه ی با هم نشستنمان شوند

و ما سردترین چای جهان را بنوشیم

دلم چمدانی می خواهد که بازش کنی

و پر از یادبودهای من باشد

دلم یک دفتر ، شعر می خواهد

به خط تو برای من

که بگویی سرودمت

به هر زمان

به هر زبان

به هر بیان

و من در بیت بیتش گم شوم

دلم یک سینه حرف می خواهدکه بگویی

سنگینی می کندو یک عمر زمان بخواهی

تا سبکش کنی

دلم یک زمستان سخت می خواهد

یک برف

یک کولاک

به وسعت تاریخ

که ببارد و ببارد و تمام راهها بسته شوند

و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی

ماندنی تا بهار و چه بهاری بشود آن زمستان !

چه بهاری !

دلم یک دشت می خواهد

پر از چمن و گلهای وحشی

و نسیمی که می نوازدشان

که بدوم

که بدوی تا دستم را بگیری

آنگاه خیره در چشمانم بگویی

دیگر از دستت نخواهم داد

دلم یک تو می خواهد

مشتاق ماندن ….

و یک من

که بگویی مال توست ..

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 7007

مژده دهید یاران ، لبخند یار دیدم

وصال یار - عاشقانه

وصال یار - عاشقانه

مژده دهید یاران ، لبخند یار دیدم

روی قشنگ او را ، پروانه وار دیدم

مژده دهید یاران ، اندوه دل سرآمد

شادی به جای غم شد،چون او زدر،درآمد

مژده دهید یاران ، ظلمت دگر خجل بود

امشب چو ماه رویش،در آسمان دل بود

مژده دهید یاران ، دیگر جفا ندیدم

من از نگار خوبم ، غیر از وفا ندیدم

مژده دهید یاران ، گفتا به مهربانی:

من هم غم دلم را ، گویم به تو زمانی

من این همه محبت ، در چشم يار دیدم

مژده دهید یاران ، لبخند یار دیدم!

بازدید : 2488

چه می شد اگر

عاشقانه

عاشقانه - چه می شد اگر
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

“فروغ فرخزاد”

– این پست در وصف پست و تو رفتي و هنوز … می باشد.

بازدید : 2619

مرز جنون

مرز جنون

مرز جنون

کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها

تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم

که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

“دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی”

بازدید : 1907

امشب دوباره دلم بی صدا شکست

دل شکسته و دلتنگ

دل شکسته و دلتنگ

امشب دوباره دلم بي صدا شکست
امشب دلم باز بي صدا شکست
امشب دوباره دلم بي صدا شکست
با گريه اي غريب و غمي آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خيال تو
پرواز کرد و چون مرغي رها شکست
يک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسي نگفت چرا بينوا شکست
ماندم ميان موج غريبي ز اشک و آه
کشتي صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پي دلداري آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسي……..اي کاش
امشب دوباره دلم بي صدا شکست!

بازدید : 3218

خاطره هايم

خاطره هايم

خاطره هایم

در همين نزديکي ، کوچه باغي زيباست ، که در آن خاطره هايم پيداست
آسمانش آبي است ، جوي آبي جاريست و شقايق که در آن آفتابي است
من و تو ، کودک و دلبسته به هم ، دست ها بسته به هم ، چشم ها بسته به غم ،
غنچه اي مي خندد ، شاخه اي مي رقصد ، و زمان از گذر ثانيه ها جا مي ماند ..
لحظه هايي زيباست ، خاطره يا روياست ،
هرچه هست در نظر من يکتاست
قاب يک خاطره در آن پيداست ..

بازدید : 1522

تو را از من گريزي نيست

عاشقانه

عاشقانه

اين روزها که مي گذرد
ريشه هاي تو در من عميق تر مي شود!!
آنقدر اشک به پاي تمناي تو ريخته ام
که محال است بتواني
پا بيرون بکشي از خاک خيس من…!!
آن چنان که تو مرا گرفتار مي کني
من نيز تمام تو را
در کام مي کشم…!!
مرا از تو
تو را از من
گريزي نيست!!!!!?

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1536





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید