ژوئن 2014 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

سالها بود دگر کوچه مهتاب خيابان شده بود

رهگذر خیابان

رهگذر خیابان
شاعر از کوچه مهتاب گذر کرد
ليک شعري نسرود
نه که معشوق نداشت،
نه که سرگشته نبود،
سالها بود دگر کوچه مهتاب خيابان شده بود.

موضوع :

در سکوت شب من ….

سکوت شب

سکوت شب
در سکوت شب من ،

ناگهان حادثه ای …

ناگهان وسوسه ای تلخ گذشت …

من تو را کم داشتم

در سکوت شب من ،

آسمان حرفی زد …

و غزل شعری شد …

در سکوت شب من ،

موج گیسوی تو آرام نداشت

برق چشمان تو پیغام نداشت …

چه سرابی دارم

که امیدم به نگاهت

سال ها یخ زده است ….

موضوع :

قسمتی از ترانه عاشقانه با صدای پویا بیاتی

عاشقانه

عاشقانه
چشمات معصومن
چشمام آرومن
دنیا چه خود خواهه

ناراجتم از این
که عمر این رویا
اینقدر کوتاهه

دل می بری آسون
آدم کنار تو
دنیاشو می بازه

پیراهن مشکیت
از تو برای من
یه کعبه می سازه

موهای تو شعرن
تو شعرهای تو
هر سطر رو دوست دارم

بو می کشم عشقو
می دونی که خیلی
این عطرو دوست دارم

ما خاطره داریم
از هر چی حتی از
برگای پاییزی

با برگای پاییز
من عکس می گیرم
تو اشک می ریزی

قسمتی از متن ترانه عاشقانه از پیمان طالبی

دانلود این آهنگ

دسته بندی : دکلمه و موسیقی
موضوع :

دل من در سبدي عشق به نيل تو سپرد

دل من در سبدي عشق به نيل تو سپرد

عاشقانه

به خدا عشق به رسوا شدنش مي ارزد
و به مجنون و به ليلا شدنش مي ارزد

دفتر قلب مرا وا كن و نامي بنويس
سند عشق به امضا شدنش مي ارزد

گرچه من تجربه اي از نرسيدنهايم
كوشش رود به دريا شدنش مي ارزد

كيستم ؟ … باز همان آتش سردي كه هنوز
حتم دارد كه به احيا شدنش مي ارزد

با دو دست تو فرو ريختنِ دم به دمم
به همان لحظه ي بر پا شدنش مي ارزد

دل من در سبدي ـ عشق ـ به نيل تو سپرد
نگهش دار، به موسي شدنش مي ارزد

سالها گرچه كه در پيله بماند غزلم
صبر اين كرم به زيبا شدنش مي ارزد

“عليا صغر داوري”

موضوع :

سلام عزیز مهربون

عاشقانه

عاشقانه

سلام عزیز مهربون، اجازه هست بشم فدات؟
اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات؟

شب که می شه یواش یواش، با چشمک ستاره هاش
اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات؟

اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟
تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم

بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی کسی
بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم

اجازه هست خیال کنم، تا آخرش مال منی؟
خیال کنم دل منو، با رفتنت نمی شکنی؟

اجازه هست خیال کنم، بازم میای می بینمت؟
با اون چشای مهربون، دوباره چشمک می زنی؟

طپش طپش با چشمکت، غزل بگم برای تو
با اتکا به عشق تو، تو زندگی برم جلو؟

هر چی بگی نه نمی گم، جونم بخوای برات می دم
هر چی می خوای بهم بگو، فقط بهم نگو برو

اجازه هست بازم تو خواب، بوس بکارم کنج لبات
یه شعر تازه تر بگم، به یاد شرم گونه هات

نشونیتو بهم می دی؟ تا پنهون از چشم همه
ورق ورق نامه بدم بازم برات

همیشه مهربون من! نامه رسید به انتها
فقط یه چیز یادت باشه: بازم به خواب من بیا

“هر چی با خودم کلنجار رفتم نمیشه شاد بذارم ولی از طرفی کافه نیاز به مطالب شاد هم داره، بعضیا لطفا درک کنن ممنون”

موضوع :

روزگارم بد نيست

عاشقانه

عاشقانه

اهل كاشانم
روزگارم بد نيست.
تكه ناني دارم ، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي.
مادري دارم ، بهتر از برگ درخت.
دوستاني ، بهتر از آب روان.

و خدايي كه در اين نزديكي است:
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
روي آگاهي آب، روي قانون گياه.

من مسلمانم.
قبله ام يك گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.
در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتي مي خوانم
كه اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پي “تكبيره الاحرام” علف مي خوانم،
پي “قد قامت” موج.

كعبه ام بر لب آب ،
كعبه ام زير اقاقي هاست.
كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهر به شهر.

“حجر الاسود” من روشني باغچه است.

“بخشی از شعر صداي پاي آب،سهراب سپهری”

موضوع :

دلم یک تو می خواهد …

دلم یک تو می خواهد - عاشقانه

عاشقانه

دلم یک در می خواهد که بازش کنم

و پشتش تو باشی !

با دسته ای از رزهای سرخ که هنوز غنچه اند ..

و در آغوشت بودنشان حسادتم را شعله ور می کند

و تو آنقدر بمانی تا باز شوند

دلم دو فنجان چای می خواهدکه زیر ریز نگاه تو بریزمشان

که بهانه ی با هم نشستنمان شوند

و ما سردترین چای جهان را بنوشیم

دلم چمدانی می خواهد که بازش کنی

و پر از یادبودهای من باشد

دلم یک دفتر ، شعر می خواهد

به خط تو برای من

که بگویی سرودمت

به هر زمان

به هر زبان

به هر بیان

و من در بیت بیتش گم شوم

دلم یک سینه حرف می خواهدکه بگویی

سنگینی می کندو یک عمر زمان بخواهی

تا سبکش کنی

دلم یک زمستان سخت می خواهد

یک برف

یک کولاک

به وسعت تاریخ

که ببارد و ببارد و تمام راهها بسته شوند

و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی

ماندنی تا بهار و چه بهاری بشود آن زمستان !

چه بهاری !

دلم یک دشت می خواهد

پر از چمن و گلهای وحشی

و نسیمی که می نوازدشان

که بدوم

که بدوی تا دستم را بگیری

آنگاه خیره در چشمانم بگویی

دیگر از دستت نخواهم داد

دلم یک تو می خواهد

مشتاق ماندن ….

و یک من

که بگویی مال توست ..

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

مژده دهید یاران ، لبخند یار دیدم

وصال یار - عاشقانه

وصال یار - عاشقانه

مژده دهید یاران ، لبخند یار دیدم

روی قشنگ او را ، پروانه وار دیدم

مژده دهید یاران ، اندوه دل سرآمد

شادی به جای غم شد،چون او زدر،درآمد

مژده دهید یاران ، ظلمت دگر خجل بود

امشب چو ماه رویش،در آسمان دل بود

مژده دهید یاران ، دیگر جفا ندیدم

من از نگار خوبم ، غیر از وفا ندیدم

مژده دهید یاران ، گفتا به مهربانی:

من هم غم دلم را ، گویم به تو زمانی

من این همه محبت ، در چشم يار دیدم

مژده دهید یاران ، لبخند یار دیدم!

موضوع :

چه می شد اگر

عاشقانه

عاشقانه - چه می شد اگر
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

“فروغ فرخزاد”

– این پست در وصف پست و تو رفتي و هنوز … می باشد.

موضوع :

مرز جنون

مرز جنون

مرز جنون

کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها

تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم

که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

“دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی”

موضوع :





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید