همیشه دوستت داشته ام - کافه تنهایی

کافه تنهایی

همیشه دوستت داشته ام

دوستت دارم
تو را همچون گناهی زیبا پنهان کرده ام زیر پیراهنم
همیشه دوستت داشته ام
میگویند رفته ای…
اما کسی عطر تو را زیر پوست من نمی شنود
میگویند هوس یک سیب ترش بودم که از سرت پرید
اما کسی تپش داغ خاطره ات را در دلم نمی بیند
دلم برای تو تنگ میشود
ای توبه ی شکسته ام …
بازدید : 1132
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • Melika :

    عالي بود مرسي

  • ریحانه شمس :

    کشف

    نه ماژلانم
    که از دریاها وتنگه ها بگذرم
    نه کریستف کلمب
    که قاره ای کشف کنم
    ونه ابن بطوطه
    که دنیا را زیر پا بگذارم
    اما جزیره ای را کشف کرده ام
    ساکنانش پری های دریایی
    و ویزایش بال پرندگان !
    جزیره ای که معدن همه ی شعرهاست
    وتاجران واژه
    رویاهایشان را می دهند
    وکشتی های شعر را بار می زنند !

  • mitra :

    می کنم هرشب دعایی کزدلم بیرون رود مهرت
    ولی آهسته ترگویم خدایابی اثرباشد

    • اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
      و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
      و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
      و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
      آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
      بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی …

      • گلبهار :

        جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت/سر را به تازیانه او خم نمیکنم
        افسوس بر دو روزه هستی نمیخورم/زاری بر این سراچه ماتم نمیکنم
        با تازیانه های گرانبار جانگداز/پندارد ان که روح مرا رام کرده است!
        جان سختی ام نگر:که فریبم نداده است/این بندگی:که زندگیش نام کرده است
        بیمی به دل زمرگ ندارم که زندگی/جز زهر غم نریخت شرابی به جام من
        گر من به تنگنای ملال اور حیات:اسوده یکنفس زده باشم حرام من!
        تا دل به زندگی نسپارم:به صدفریب/میپوشم از کرشمه هستی نگاه را
        هر صبح وشب چهره نهان میکنم به اشک/تا ننگرم تبسم خورشید وماه را!
        ای سرنوشت از تو کجا میتوان گریخت؟/من راه اشیان خود از یاد برده ام
        یکدم مرا به گوشه راحت مرا رها مکن/با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!
        ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا!/زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز
        شادم از این شکنجه خدا را:مکن دریغ/روح مرا در اتش بیداد خود بسوز!
        ای سرنوشت هستی من در نبرد توست/برمن ببخش زندگی جاودانه را!
        منشین که دست مرگ زبندم رها کند/محکم بزن به شانه من تازیانه را…

  • گلبهار :

    هيچ جاي اين شهر
    از يادت در امان نيستم
    حتي به كوچه ي علي چپ
    كه مي روم !

  • گلبهار :

    گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
    سالهاست که از دیده من رفتی لیک
    دلم از مهر تو اکنده هنوز
    دفتر عمر مرا
    دست ایام ورقها زده است
    زیر بار غم عشق
    قامتم خم شد وپشتم بشکست
    در خیالم اما
    همچنان روز نخست تویی
    ان قامت بالنده هنوز…
    درقمار غم عشق
    دل من بردی وبا دست تهی
    منم ان عاشق بازنده هنوز
    اتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
    گر که گورم بشکافند عیان میبینند
    زیر خاکستر جسمم باقیست
    اتشی سرکش وسوزنده هنوز………..

    • تازه می فهمم وسعت تنهایی ات را

      حالا که دیگر حتی بی تو … تنهایی را حس نمی کنم

      حالا که نمی توانم در جواب خوبیهایت برایت خوب باشم

      حالا که بیشتر از هر کسی لحظه خوب با تو … بودن را احساس می کنم بی آنکه باشی

      بگو چگونه باید مثل تو … عاشق شد

      چگونه باید مثل تو … صداقت را معنا کرد و به جایش دروغ شنید

      چگونه با آتش دوست داشتن قلبها را به آتش کشید

      حتی اگر هم همه تو … را از یاد برند من فراموشت نمی کنم…

      حرف آخر از دل نرود هر آنکه از دیده برفت …

  • donya :

    اما من هنوز می دوزم …
    تو را به خودم ، خودم را ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ، ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﻡ
    ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ، ﮐﺎﺵ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺗﺎ ﺳﮑﻮﺗﯽ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ
    ﺑﺮ ﻟﺤﻈﺎﺗﻢ ﺳﺎﯾﻪ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﮑﻨﺪ ، ﮐﺎﺵ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ
    ﺗﺎ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﻏﺮﻕ ﻣﯿﺸﺪﻡ
    ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ﻫﺴﺘﯽ
    هرکس جای من بود می برید !
    به امید

    • هرچند می دانم که خیلی ها می خندند
      اما می دانم که تو لبخند خواهی زد
      می دانم که لبخند تو مثل خنده ی دیگران از روی تمسخر نیست

      “کاش من رفتگر خیابان های دلت بودم،
      آن وقت هیچ گاه نمی گذاشتم دلت آلوده ی غصه ها بشود …”

  • گلبهار :

    چگونه دوستت دارم؟
    بگذار بشمارم
    تورا دوست دارم با احساسات نامرئی به اندازه پایان هستی
    من تورا مثل هر روز دوست دارم مثل نیاز انسان به افتاب وشمع
    تو را ازادانه دوست دارم مثل تلاش انسان برای رسیدن به حق
    تو را خالصانه دوست دارم مثل احساس بعد از دعا
    تو را با اندوه قدیمی:
    وایمان کودکی ام دوست دارم
    با عشقی که سالها گم کرده ام
    با نفس ومعصومیت از دست رفته ام
    با اشک ها :لبخندها وتمام هستی ام
    واگر خدا بخواهدبعد ازمرگم تورا بیش از اینها دوست خواهم داشت


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید