کسی در راه است ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

کسی در راه است …

کسی در راه است

کسی در راه است …

به صدای قدم هایش گوش جان می سپارم

از پشت قدیمی ترین خاطره ها می آید

از او صمیمی تر …

کسی با من نیست

راز داغ شقایق را می داند

سوزش سینه ی عاشق و دل تنگم را می فهمد

در تمام خاطراتم مسکن دارد

و به من خیلی نزدیک است …

صدای قدم هایش را پشت دیوار دلم می شنوم …

کسی در راه است …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 2578
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    یعنی کـــــــــــــــــــــــی میتونه تو راه باشه؟؟؟؟؟؟

  • گلبهار :

    چرا رفتی ؟
    چرا من بیقرارم
    به سر سودای آغوش تو دارم
    نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست
    ندیدی جانم از غم ناشکیباست
    خیالت گر چه عمری یار من بود
    امیدت گر چه در پندار من بود
    بیا امشب شرابی دیگرم ده
    ز مینای حقیقت ساقرم ده
    دل دیوانه را دیوانه تر کن
    مرا از هر دو عالم بی خبر کن

  • گلبهار :

    نگـــــــران نباش
    حــــال مـــن خـــــــوب اســت
    بــزرگ شـــده ام…
    دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
    آمـوختــه ام
    که این فـــاصــله ی کوتـــاه بین لبخند و اشک
    نامش زندگیست…
    آمــوختــه ام
    که دیگــر دلم برای نبــودنـت تنگ نشــــود
    راســــــتی
    بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…
    حــــال مـــن خـــــــوب اســت
    خــــــوب خــــوب…

  • گلبهار :

    خوابم نمی برد
    بغض
    روی ثانیه هایم راه می روند
    دوباره تو را کم آورده ام
    تو را
    و عطر صبوری هایت را
    هیچ میدانستی؟
    هیچکس به اندازه تو
    مرا نمی فهمد
    این را خودم هم امشب فهمیدم
    وقتی که نبودن هایت را
    در ثانیه های بغض آلودم نفس کشیدم..
    جای خالی تو
    با هیچ چیزی پر نمی شود..

  • گلبهار :

    زمانی شعر می گفتم
    برای غربت باران
    ولی حالا..
    خودم تنهاترم
    تنهاتر از باران..

  • گلبهار :

    درد بی درمان من
    گفتنی نیست
    واژه ای لب وا نکرد
    با نفس خسته ی من
    شعر بی آغاز و انجام سکوتم
    در اجاق سینه ی من
    روشنی نیست
    قصه از آغاز، پایانی ندارد
    زخم عشق دوست درمانی ندارد
    باد، نجواهای ما را با خودش برد
    راز ما پیدا و پنهانی ندارد
    امانم بده
    در این بی کسی
    که در خود شکست
    آیینه ی باور من

  • گلبهار :

    هرچند نمی دانم
    رویاهایت را با که شریک میشوی
    اما هنوز..
    شریک تمام بی خوابی های من تویی.

  • گلبهار :

    اسم تو نجاتم داد
    از دامن تاریکی
    شب عطر گل آورده
    یعنی که تو نزدیکی
    می بوسمت امشب یا
    می ترسم از آیینه
    بی طاقته دل گرچه
    این فاصله شیرینه
    خاطرات من با تو
    کوتاهه ولی کم نیست
    من گذشتم از دنیا
    غیر از تورو یادم نیست…

  • گلبهار :

    نمیدونم تو کدوم خواب
    میشه باز تورو ببینم
    یا که قبل از مردنم
    بشه باز دستاتو بگیرم
    هرچی احساس به تو دارم
    تو به من حسی نداری
    من هنوزم تورو می خوام
    تو ولی تنهام می ذاری
    کاشکی یه روزی، یه جایی، یه آهی
    منو یادت بیاره باز دوباره
    کاشکی تو راهی، نگاهی، الهی
    بغضمو تو دلت بذاره باز دوباره
    یادگار تو غمه
    غم و اشک و ماتمه
    یادگار من دلم
    که جلوت جون میکنه..

  • گلبهار :

    عارفی را پرسیدند از اینجا تا به نزد خدای منان چه مقدار راه است؟

    فرمود: یک قدم

    گفتند: این یک قدم کدام است؟

    فرمود: پا بگذار روی خودت…

    دریغا ،

    که میان ما و رسیدن به ” یک قدم” هزار فرسنگ است…

  • دیبا :

    به دنبال خدا نگرد
    خدا در بيابانهاي خالي از انسان نيست
    خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست
    خدا در مسيري که به تنهايي آن را سپري مي کني نيست
    خدا آنجا نيست ..
    به دنبالش نگرد
    خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست
    در قلبي است که براي تو مي تپد
    خدا آنجاست ..
    خدا در دستي است که به ياري مي گيري
    در قلبي است که شاد مي کني
    در لبخندي است که به لب مي نشاني ..
    خدا در بتکده و مسجد نيست
    اين قدر نگرد ..غصه هايت که ريخت، تو هم همه را فراموش کن

    دلت را بتکان

    اشتباهاتت وقتي افتاد روي زمين،

    بگذار همانجـــا بماند

    فقط از لابلاي اشتباهاتت،

    يک “تجربه” را بيرون بکش،

    قاب کن و بزن به ديوار دلت…

  • sara :

    حرف های نگفته ای دارم؛ حرف های نگفته ای داری
    از سرت دست بر نمی دارم؛ از دلم دست بر نمی داری
    شعر و باران و هر چه نا ممکن، در نگاه تو شکل می گیرد
    من تو را عاشقانه می میرم، تو اگر عاشقانه بگذاری
    باز هم چتر و کوچه و باران، هق…هق بادهای سرگردان
    حجم سیال سایه یی در مه، تلی از عقده های تکراری
    آه! بگذار بگذریم از من؛ تو بگو بر سرت چه آوردی؟
    مثل این ابرهای دم کرده، با خود و من تو در کلنجاری
    من هنوز آن غروب یادم هست؛ گریه های تو خوب یادم هست
    در تب شوق و شرم و اشک و غرور، گفتی آهسته دوستم داری؟
    امشب از شعر و گریه سرشارم، حس و حالی نگفتنی دارم
    حس و حالی نگفتنی دارم، آری، آری، عزیز من!….. آری
    شعر، این شهوت مقدس من، در نگاه تو نطفه می بندد
    کوچه چیزی بزرگ کم دارد – جای خالیه چشم تو ……. باری
    خوب من! واقفم که ممکن نیست، چشم های تو را ببینم باز
    هی مخواه از تو دست بردارم، ……. تو مگر از دلم خبر داری؟!

    • Mehraban :

      سلام سارا عزیز
      خیلی خیلی زیبا و قشنگ بود!
      با اجازه کپی کردم برای کسی که عاشقانه دوستش دارم!
      مرسی از شعرهای به این قشنگی

      شبت ستاره بارون

      Mehraban

      • sara :

        سلام عزیزم خوشحالم که خوشت اومده،قابل شمارو نداره :flr
        البته منم خودم کپی کردم ولی چون اسم شاعرش رو نگفته بودن منم نتونستم
        بذارم ولی انشاالله که شاعرش هم راضیه و انصافا هم شعر زیباییه

    • .erfan :

      مرسییییییییی…واقعا قشنگ بود… :flr

  • sara :

    روز ها را باز نویسی میکنم 
    زرد                                    
    زرد   
     زرد
     به اسمت که می رسم ملودی آرامی می وزد
     پنجره به هم می خورد   
       قلبم می تپد .
     بهار می شود .

  • sara :

    چه زيبا ديدگانم اشك می ريزنددر اين آيينه ی صد رنگ
    و از مجذور چشمان تو در محراب ابرويت عجب رنگين كمان های قشنگی در نگاه من می آميزند
    تو مثل نور مشهودی تو در عينی كه در نزديكی ذهن منی، دوري
    تو مثل منظومه ی شمسي، پر از اوزان نورانی
    تو مثل شعر منثوري
    چه قدر از حجم اندوه تو می ترسم
    چه قدر از شط گيسوی خروشان تو
    مثل بره ای از شانه ي كوه تو می ترسم
    به قدري دوستت دارم كه در اوج نمازم لانه ی شاهين شبگرد قنوت توست

  • عکـــــــــس‌های قشنــــــگ، “دلیــــــــــــل بر زیبایی تو نیست” ساخـــــــت دست عکاس اســـــــت….. “درونــــــــــــت را زیبا کن ” که مدیــــــــــون هیچ عکاسی نباشی…. “مرحوم خسرو شکیبایی”

  • گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد کمی با من حرف بزن…* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دلتنگ تو امروز شدم تا فردا… فردا شد و باز هم تو گفتی فردا… امروز دلم مانده و یه دنیا حرف… یک هیچ به نفع دل تو تا فردا!!!

  • Mehraban :

    سلام
    کسی در راه است ….
    بسیار زیبا

    سلام گلبهار عزیز. مثل همیشه کامنتها زیبا

    خوش به حال من و دريا و غروب و خورشيد
    و چه بي ذوق جهاني كه مرا با تو نديد

    رشته اي، جنس همان رشته كه بر گردن توست
    چه سروقت مرا هم به سر وعده كشيد

    به كف و ماسه كه نايابترين مرجان ها
    تپش تب زده ی نبض مرا مي فهميد

    آسمان روشني اش را همه بر چشم تو داد
    مثل خورشيد كه خود را به دل من بخشيد

    ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم
    هيچكس مثل تو و من ، به تفاهم نرسيد

    خواستي شعر بخوانم، دهنم شيرين شد
    ماه، طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد

    من كه حتي پي پژواك خودم مي گردم
    آخرين زمزمه ام را همه ی شهر شنيد

    “شاعر: محمد علی بهمنی”
    “امیدوارم راضی باشید جناب آقای بهمنی عزیز”

    با سپاس و مهر

    Mehraban

    • sara :

      سلام زیبا بود ممنون :flr

      • Mehraban :

        سلام سارا عزیز
        شعرهایی که شما می گذارید هم خیلی خیلی زیباست
        حسابی به این محیط مانوس شدم! با اجازه از صاحب وبلاگ خیلی از شعرها و کامنتها و کپی می کنم!
        منتظر کامنتهای زیبایت هستم!

        خوش و خرم باشید.

        Mehraban

    • گلبهار :

      سلام ومرسی.. چقد شما باحالین اسمتم بهت میاد من که مطمئنم اقای بهمنی ودیگر شاعران از شما راضین منه بدبخت باید یه فکری به حال خودم بکنم …

      • Mehraban :

        سلام گلبهار جان
        مرسی از لطفت عزیزم!

        من فکر می کنم تمام شاعرها راضی هستند وگرنه شعرهاشون و در وبلاگ نمیگذارند
        چون با این محیط آشنا هستند خوب می دانند شعر گذاشتن در وبلاگ همراه با کپی کردنه!
        تقصیر خودشونه زیبا می نویسند ما هم عاشق زیبایی … پس زیاد نگران نباش!
        مراقب خودت باش!

        خوش باشی

        Mehraban

  • گلبهار :

    می آیی…

    همراه می شویم

    همراز می شویم

    شاد و سرمست از این همدلی

    اما هوس

    این حس دیرآشنای نامأنوس

    این هاله پر ابهام هزار نقش

    کدر می کند آبی آسمان خیالم را…

    “شعر از خانم سحر”

  • گلبهار :

    عقل بیهوده سر طرح معما دارد
    بازی عشق مگر شاید و اما دارد

    با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
    سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد

    در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
    آینه تازه از امروز تماشا دارد

    بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
    قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

    تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
    چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد

    عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
    چه سخن ها که خدا با من تنها دارد.

    “فاضل نظری

  • گلبهار :

    خورشید را در آغوش گرفته‌ای

    پاهایت را به بوسه‌های دریا سپرده‌ای

    مووهایت را به دستِ نسیم.

    چه خوش‌ غیرتم من…!!

    رضا کاظمی

  • گلبهار :

    حرف دکترها قبول آرام میگیرم ولی

    حرف یک بیمار را بیمار می فهمد فقط

    تنشه ی یک لحظه دیدار تو ام…حال مرا

    روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط

    مهدی نور قربانی

  • گلبهار :

    چشمان تو

    معنای تمام جمله های ناتمامی ست

    که عاشقان جهان

    دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند

    و از گفتار بازماندند…

    کاش میتوانستم

    ای کاش خودم را

    در چشمهای تو حلق آویز کنم!

    عباس معروفی

  • گلبهار :

    راز را بشنوی و لال بمیری سخت است

    باغ را حس کنی و کال بمیری سخت است

    پا به پا، مثل درختان به پاییز دچار

    سال ها باشی و هر سال بمیری سخت است

    در دل دشت و یا کنج قفس… هر دو یکیست

    هر کجا در هوس بال بمیری سخت است

    کوه باشید و یا کاه چه فرقی دارد؟!

    زیر خرواری از آمال بمیری سخت است

    در پی وعده دیدار پس از عمری عشق

    کوچه را طی کنی و قال بمیری سخت است.

    رضا کرمی

  • گلبهار :

    تو رفته ای و من هنوز باورم نمیشود…

    غم تمام این جهان برابرم نمیشود

    هزار بار گفته ام به خود که رفته ای ولی

    به سادگی نبودن تو از برم نمیشود

    چطور میشود تو رفته باشی از کنار من؟!

    که هرچه میکنم که از تو بگذرم نمیشود

    نمیشود! چطور بی تو سر کنم؟! خودت بگو!

    دگر دوام میشود بیاورم؟ نمیشود

    نگو خدا نخواست هی نگو که قسمت این نبود

    من این بهانه ها و حرف ها سرم نمیشود!!

    جنون به حال من دچار میشود بدون تو

    بد است حالم آنقدر که بدترم نمیشود

    تمام شهر خواستند بشنوم که رفته ای

    تمام شهر! بشنوید! من کرم! نمیشود…!

    پرتو پاژنگ

  • sara :

    هر روز میروم به مسیری ک دیدمت
    جایی که عاشقانه به جانم خریدمت
    جایی که دیدم ای گل زیبا شکفته ای
    اما برای اینکه بمانی نچیدمت
    یادم نرفته است که چشمان خسته ام
    افتاده در نگاه تو بود و ندیدمت
    یعنی ندیدم آمده باشی برای من
    اما به چشم آمده ها می کشیدمت
    حتی ب جای اینکه بچینم تو را زخاک
    یک عمر عاشقانه فقط پروریدمت
    دیوانه ام که با همه ی بی وفاییت
    سی سال می نوشتم و می شنیدمت
    آری برای اینکه بدانی چه می کشم
    هر روز میروم به مسیری ک دیدمت……..!

  • گلبهار :

    تا‌ سحر ای‌ شمع‌ بر با‌لین‌ من‌
    امشب‌ از بهرخدا بیدار با‌ش‌

    سا‌یه‌ غم‌ نا‌گها‌ن‌ بردل‌ نشست‌
    رحم‌ کن‌ امشب‌ مرا غمخوار با‌ش‌

    کا‌م‌ امیدم‌ بخون‌ آغشته‌ شد
    تیرها‌ی‌ غم‌ چنا‌ن‌ بر دل‌ نشست‌

    کا‌ندر این‌ دریا‌ی‌ مست‌ زندگی‌
    کشتی‌ امید من‌ بر گل‌ نشست‌

    آه‌ ! ای‌ یا‌ران‌ به فریا‌دم‌ رسید
    ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد

    ترسم آن شیرین‌ تر از جانم ز راه
    ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد

    گریه و فریاد بس کن شمع من
    بر دل ریشم ، نمک دیگر مپاش

    قصّه ی بی تابی دل پیش من
    بیش ازین دیگر مگو خاموش باش

    جز توام‌ ای‌ مونس‌ شب‌ها‌ی‌ تا‌ر
    در جها‌ن‌ دیگر مرا یا‌ری‌ نما‌ند

    زآن همه‌ یا‌ران‌ بجز دیدار مرگ‌
    با‌ کسی‌ ، امید دیداری‌ نما‌ند

    همدم‌ من‌ ، مونس‌ من‌ ، شمع‌ من‌
    جز تواَم‌ دراین‌ جها‌ن‌ غمخوار کو؟

    واندرین‌ صحرای‌ وحشت‌ زای مرگ‌
    وای‌ بر من ،‌ وای‌ بر من ،‌ یا‌ر کو ؟

    اندر این‌ زندان‌ ، من‌ امشب‌ ، شمع‌ من‌
    دست‌ خواهم‌ شستن‌ ازاین‌ زندگی‌

    تا‌ که‌ فردا همچو شیران‌ بشکنند
    ملتم‌ زنجیرها‌ی‌ بندگی‌
    (دکتر شریعتی…سایت تک پیام)

  • خیلی ممنون از مطالب زیباتون

  • باران :

    سلام
    خیلی زیبا بود، حس خوبی بهم دست داد و دلم روشن شد بعد از خودنش، خدا کنه بیاد، من که چند وقت منتظرشم

  • گلبهار :

    چراغها را خاموش کن نور نمیخواهم نگاهم که میکنی برق نگاهت من را که هیچ
    تمام شب رامچاله میکند.

  • گلبهار :

    کاش بی واسطه بودم
    با ستاره ها ، با خواب ها و با هر آنچه که تو صدایشان می کنی…
    کاش مهتاب بودم پشت در پنجره ات ، باران بر سقف خانه ات و یا هوا در چهاردیواری اتاقت !
    (اس ام اس خور)

  • گلبهار :

    کافه چی الان من عصبی ام باید شکلک عصبانی بذارم خو نداریمممممممممممممم واسه چی کلیدو میخورین ای بابا!!!!!!!!!!!! اون شکلک عصبانی رو بذارین خیلی به درد میخوره وقتی عصبی هستیم خودش گویای همه چیزه ونیازی نیست دیگه توضیحاتی بدیم


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید