و تو رفتي و هنوز ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

و تو رفتي و هنوز …

عاشقانه - قایق
“سیب”
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان مي دهد آزارم
و من انديشه کنان غرق در اين پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سيب نداشت

“حمید مصدق”

بازدید : 2104
برچسب ها : , , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    همه میگن که تو رفتی، همه میگن که تو نیستی
    همه میگن که دوباره دل تنگم‌و شکستی

    دروغه

    چه‌جوری دلت میومد من‌و اینجوری ببینی
    با ستاره‌ها چه نزدیک من‌و تو دوری ببینی

    همه گفتن که تو رفتی، ولی گفتم که دروغه!

    همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
    همه حرفاشون دروغه تا ابد اینجا می‌مونم

    بی‌تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره
    ولی خوب عیبی نداره، دل من خیلی صبوره
    صبوره..

    همه میگن که تو نیستی، همه میگن که تو مردی
    همه میگن که تنت رو به فرشته‌ها سپردی

    دروغه

    مازیار فلاحی
    ==========================
    سپاس فراوان بابت پست زیباتون..

  • گلبهار :

    اين روز ها جور ديگر ميبينم تورا..
    چرا که قلبم بيدار گشته…
    صدايت آن چنان گرم و گيرا مرا بسوي خود خواند که طنين سرد تنهايي را به باد فراموشي سپردم…
    تو را حس مي کنم…از اعماق وجودم…
    هر زمان که قلبم نام تو را هجي مي کند ,
    نفسهايم به شماره مي افتد…
    نفسهايت را مي خواهم…
    چگونه نامت را صدا زنم
    که زبانم ياراي جاري شدن داشته باشد..
    پس

    سکوت مي کنم…
    سکوت…تا نسيم خوش انفاست مرا در بر گيرد…
    محو نگاه مهربانت ميشوم تا در هجوم صداقت کلام بي صدايت فنا شوم…
    مرا غرق در بوسه هاي مهربانيت کن
    نفسهايت جان من است..
    شيشه عمرم حرم انفاس مسيحايي توست.
    تو را دوست دارم عمر من. ..

  • گلبهار :

    از عذاب رفتن تو ميسوزم توو اوج غربت ***** واسه ي بودن با تو ،نداارم يه لحظه فرصت
    اينجا اشك توو چشامو به كسي نشون نداادم ***** اگه بشكنه غرورم خم به ابرووم نميارم
    وقتي نيستي هرچي غصه است تو صداامه ***** وقتي نيستي هرچي اشكه تو چشاامه
    از وقتي رفتي ،دارم هر ثانيه از غصه رفتنت ميسووزم ***** كاشكي بودي و ميديدي كه چي آوردي به روزم
    حالا عكست، تنها يادگاره از تو ***** خاطراتت، تنها باقي مونده از تو
    وقتي نيستي، ياد تو هر نفس آتيش ميرنه به اين وجودم ***** كاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم

  • sara :

    من به تو خندیدم
    چون که می دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
    پدرم از پی تو تند دوید
    و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
    پدر پیر من است
    من به تو خندیدم
    تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
    دل من گفت: برو
    چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
    و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
    حیرت و بغض تو تکرار کنان
    می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
    که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

    فروغ فرخزاد

    • Mehraban :

      او به تو خندید و تو نمی دانستی
      این که او می داند
      تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
      از پی ات تند دویدم
      سیب را دست دخترکم من دیدم
      غضب آلود نگاهت کردم
      بر دلت بغض دوید
      بغض ِ چشمت را دید
      دل و دستش لرزید
      سیب دندان زده از دست ِ دل افتاد به خاک
      و در آن دم فهمیدم
      آنچه تو دزدیدی سیب نبود
      دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک
      ناگهان رفت و هنوز
      سال هاست که در چشم من آرام آرام
      هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان
      می دهد آزارم
      چهره زرد و حزین ِ دختر ِ من هر دم
      می دهد دشنامم
      کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز
      و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
      که خدای عالم
      ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟

      “مسعود قلیمرادی”

  • sara :

    کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد

    خوب من! منظره ی خوب ، تماشا دارد

    ساختم آینه ای را به بلندای خیال

    تا خودت را به تماشای خودت وا دارد

    راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است

    که به اندازه ی صد فلسفه معنا دارد

    گوش کن خواسته ام خواهش بی جایی نیست

    اگر آیینه ی دستت بشوم ، جا دارد

    چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو

    یعنی این دهکده یک دهکده رسوا دارد

    کوزه بر دوش سر چشمه بیا تا گویند

    عجب این دهکده سرچشمه ی زیبا دارد

    در تو یک وسوسه ی مبهم و سرگردان است

    از همان وسوسه هایی که یهودا دارد

    عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی

    لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد

    بی قرار آمدن ، آشفتن و آرام شدن

    حس گنگی است که من دارم و دریا دارد

    یخ نزن رود معمایی من ! جاری باش

    دل دریایی ام آغوش پذیرا دارد

    محمد سلمانی

    • Mehraban :

      ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭﯼ
      ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ ﺍﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﯼ ﻏﯿﺮ ﺣﻀﻮﺭﯼ

      ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮏ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ
      ﻓﺮﻗﯽ ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﻭ ﮐﻮﺭﯼ

      ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺻﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﺪ ﻓﺮﺝ ﺍﻣﺎ
      ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺭﯾﺨﺖ ﺻﺒﻮﺭﯼ؟

      ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﺴﻮﺯﯾﻢ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﮐﯽ؟
      ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ؟!!

      ﺍﯼ ﺷﻮﮐﺖ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻣﻦ ﺍﯼ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﻣﺮﻭﺯ
      ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭﯼ

      ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﻋﻄﺮ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ
      ﺑﺮ ﺗﯿﺮﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺑﭙﺎﺷﺪ ﮔﻞ ﺳﻮﺭﯼ

      “شاعر: محمد ﺳﻠﻤﺎﻧﯽ”

  • sara :

    مرا ببخش عزیزم که عاشقت شده ام

    مخل ثانیــــه هــــا و دقایقت شـده ام

    گذشته های قشنگت دوباره زنده شده

    و در خیال خودم عشق سابقت شده ام

    لیاقتیست تــو را داشتن _ فرشتــــه من _

    دلم خوش است که این بار لایقت شده ام

    برای رد شدن از رود تلـــــخ خاطره ها

    سوار شو ؛ بگذر تا که قایقت شده ام

    و باز قایق دل را به سوی عشق بران

    کنون کـه همدم باد موافقت شده ام

    تـــــو یادگـــار بهـاری ؛ درون بوم دلــــــم

    تو دشت عاطفه ای و شقایقت شده ام

    آهای دختر رویا ، آهای زندگــی ام

    ببین که آینه ای از علایقت شده ام

    برای اینکه مرا حس کنــــــی بصورت اشک

    میان چشم تو ؛ همراه هق هقت شده ام

    بـــه دل نگــیر گنــــاه مــرا الــــهه مـــهر

    مرا ببخش که بد موقع عاشقت شده ام
    رضا کیانی

  • Mehraban :

    دخترک خندید و
    پسرک ماتش برد
    که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
    باغبان از پی او تند دوید
    به خیالش می خواست
    حرمت باغچه و دختر کم سالش را
    از پسر پس گیرد
    غضب آلود به او غیظی کرد
    این وسط من بودم
    سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
    من که پیغمبر عشقی معصوم
    بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
    و لب و دندان ِ
    تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
    و به خاک افتادم
    چون رسولی ناکام
    هر دو را بغض ربود
    دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت
    او یقیناً پی معشوق خودش می آید
    پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
    مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد
    سالهاست که پوسیده ام آرام آرام
    عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
    جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم
    همه اندیشه کنان غرق در این پندارند
    این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

    “جواد نوروزی”

  • Mehraban :

    درود کافه جان

    من بی نهایت این پست و دوست دارم. سپاس، سپاس و سپاس :flr

  • گلبهار :

    همیشه آخر قصه یکی راهی شده رفته
    یکی مبهوته و یاد روزای رفته می افته
    نه اونه که میره میخابه..نه این که مونده میخنده
    شاید این جوری قسمت بود چی میشه بی تو آینده
    چی میشه بی تو روزایی که هر لحظه اش ی دنیا بود
    نمیشه بی توخندید و نمیشه فکر فردا بود
    تموم لحضه ها م آهه خیال با تو بودن شد
    چه روزایی که پژمرده و چه رویایی که پر پر شد
    ی عمر با خودنم تنهام ولی سخت میشه عادت کرد
    نمیشه رفته باشی تو نمشه اینو باور کرد
    خیابونای تاریکو ی از خود بی خود شبگرد
    ی مش رویای تو خالی …همه دل تنگتن برگرد
    چی میشه بی تو روزایی که هر لحظه اش ی دنیا بود
    نمیشه بی توخندید و نمیشه فکر فردا بود
    تموم لحضه ها م آهه خیال با تو بودن شد
    چه روزایی که پژمرده و چه رویایی که پر پر شد

  • گلبهار :

    هر شب که می خوابم
    می گویم صبح که آمدی
    با شاخه ای گل سرخ
    وانمود میکنم هیچ دلتنگ نبودم

    صبح که بیدار میشوم
    می گویم
    شب
    با چمدانی بزرگ می آید
    و دیگر نمی رود

    کیکاووس یاکیده

  • ارام :

    چشمهایت را بدزد از من
    بگذار به جواب هایم نرسم
    بگذار با نگاه عاشقانه ان شبت خوش باشم
    اکنون که بعد از هزار سال
    دستان من هنوز بوی سیب میدهند
    چشمان تو عجیب عاشق نبودنت را به رخم میکشند
    من آدم سخاوتمندی هستم
    آنقدر که همه ی گلهای نچیده ات را می پذیرم
    و همه ی دوستت دارم های نگفته ات را…
    تو فقط
    چشمانت را بدزد از من
    بگذار در این حال باقی بمانم
    من توهم عاشق بودنت را دوست دارم…
    مریم اکبری

  • fff :

    من به تمام کافه ای ها پیشنهاد میکنو ریمیکس جدید به ه گوشت میرسه از مرتضی پاشایی رو گوش کنن

  • شيدا :

    واقعا وبلاگ خوبي دارين،ايول دمتون گرم عاشقتونم
    :flr


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید