هزار سطر نوشتم و خط زدم ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

هزار سطر نوشتم و خط زدم …

“خسته شدم”
هزارسطر نوشتم و خط زدم…
بی گمان این ها را هم خط خواهم زد
بی فایده است …
حتی به کلمات نمی توان اعتماد کرد…
کلماتی که دوست شان می داری
خسته شدم..
خودتان خط بزنید…

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 708
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • sara :

    در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
    می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

    می نشینی روبرویم،خستگی در می کنی
    چای می ریزم برایت،توی فنجانی که نیست

    بازمی خندی ومی پرسی که حالت بهتر است؟!•
    باز می خندم که خیلی،گرچه می دانی که نیست

    شعر می خوانم برایت،واژه ها گل می کنند
    یاس و مریم می گذارم،توی گلدانی که نیست

    چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
    دستهایم را بگیری،بین دستانی که نیست

    وقت رفتن می شود،با بغض می گویم نرو..
    پشت پایت اشک می ریزم،در ایوانی که نیست

    می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
    باز تنها می شوم،با یاد مهمانی که نیست

    رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
    باور این که نباشی،کار آسانی که نیست
    بیتا_امیری


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید