سلام کافه چی میگم کافه برا شما هم تغییر کرده یا فقط برا من اینجوری شده روز اول بعد تغییراتون کافه جور دیگه بود پستا و آرشیو تو یه ردیف بودن ولی الان پستا زیر ستون آرشیو قرار گرفته اگه مث روز اول باشه کافه زیباتر به نظر میرسه به هرحال هرجور مایلید به عنوان عضو کوچیک کافه تنهایی خواستم در جهت بهتر شدن کافه نظر بدم وگرنه مدیریت شما حرف نداره و همیشه کافه زیبا بوده و خواهد ماند موفق باشین
اگر دنيا خزان گردد … اسير غم نمي گردم
زمین هم آسمان گردد ، از عشقش کم نمي گردم
به جز راهش ، نمي جويم … به جز نامش ، نمي گويم
به جز او در پی یاری ، در اين عالم نمي گردم
سخن راني مکن جانا ، که من درمان نمي گيرم
ببين کورم … کرم ! ، بشنو … که من آدم نمي گردم
تو شيريني و من تلخم ، تو همراهي و من هرگز :
براي هيچ کس جز او ، دمي همدم نمي گردم
من آن گلبرگ مغرورم که مي ميرم ز بي آبي
ولي با ذلت و خواري ، پي شبنم نمي گردم
چه شیرین است، اندوهش! غمش! دردش! جراحاتش!
شفایم را نمی خواهم ، پی مرهم نمی گردم
تصور می کنم امشب ، که می میرم در آغوشش
وز این آغوش تمثالی ، جدا یک دم نمی گردم
صبحدم، هاله نوری که به گلبرگ رسید
با سرانگشت نوازشگر عشق
با دو چشمی که نمایشگر احساسش بود
با لبانی که ز گرمای هوس می لرزید
بوسه بر چهره گلبرگ کشید
و در آغوش اهورایی خود جایش داد
تن گلبرگ از آن وسوسه ناگه لرزید
به اشارت، همه ی راز دلش را گشود
و سر از شانه خورشید نوازشگر و بی باک گرفت
چشم در چشم پر از ژاله خورشید نهاد
بی تامل گفتش :
من تو را می فهمم
و از آن راز، که در قلب خود آکنده ای آگاه شدم
باوفایی و من این سر به خدا می دانم
لیک عمرم به وفاداری تو قد ندهد
همه ی عمر من این دم بود و هدیه من این لبخند
که نثارت کنم و جان سپرم
چشم در چشم پر از ژاله خورشید نهاد
و به لبخند، که سرمایه جاویدش بود
بر سر شانه خورشید سپرد جانش را ..
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
آتش دوزخ باشد
شراب باشد
تو کنار من باشی
و شیطانی که گولمان بزند!
شب که شد
از بام جهنم خودمان
بهشت دیگران را میبینیم…
“نیکی فیروزکوهی”
بابت پستای زیباتون بسیار ممنونم.
درود
اختیار دارید
سلام کافه چی میگم کافه برا شما هم تغییر کرده یا فقط برا من اینجوری شده روز اول بعد تغییراتون کافه جور دیگه بود پستا و آرشیو تو یه ردیف بودن ولی الان پستا زیر ستون آرشیو قرار گرفته اگه مث روز اول باشه کافه زیباتر به نظر میرسه به هرحال هرجور مایلید به عنوان عضو کوچیک کافه تنهایی خواستم در جهت بهتر شدن کافه نظر بدم وگرنه مدیریت شما حرف نداره و همیشه کافه زیبا بوده و خواهد ماند موفق باشین
درود
درسته
توی نسخه موبایل و تبلت نیاز به ویرایشاتی جهت نمایش بهتر داره
سعی می کنیم در اسرع وقت در دست تغییر قرار بدیم
پاینده باشید
سلام
خسته نباشین….لطفابارگرافیکی وبلاگوپایین بیارین تالودمیشه کامپیوترهنگ میکنه…باتشکر
سلام
سلامت باشید
کمی روی این موضوع کار شد.
امیدواریم مشکل براتون حل شده باشه.
در صورت وجود مجدد مشکل اطلاع دهید.
ممنون
در پناه حق پاینده و موفق باشید
خرابت میکند چشمان آبادی هر از گاهی
به آتش می کشاند شهر را بادی هر از گاهی
تو شیرین هزاران خسرو هم باشی دلم قرصست
که می افتد به یادت عشق فرهادی هر از گاهی
تو رستم باش و من سهراب، اما خوب میدانم
که می افتد به پای صید، صیادی هر از گاهی
تو با من سرگرانی و من از قهر تو غمگینم
ولی شادم به اینکه با کسی شادی هر از گاهی
تو دربند نگاهی نیستی، هرگز نمی فهمی
که قلیانهای دربند و فرحزادی هر از گاهی…
زیبایی
همچون پراکندگی یک ایل در کوهستان
همچون گذر یک رودخانه ..
زیبایی
همچون قطاری در عمق سبز یک دره
همچون قایقی قدیمی در غروب دریا ..
زیبایی
همچون رقص دود سیگار ..
در زیبایی ات
رفتنی
نهفته است ..
{ علیرضا قاسمیان خمسه }
مرا براى روز مبادا کنار بگذار !
مثل مسافرخانه اى متروکه ام
در جاده اى سوت و کور،
يک روز خسته از راه مى رسى
و جز آغوش من
برايت پناهى نيست ..
{ پريسا صالحى }
هر روز تنها خیره می شم رو به آینه
غیر از تو اسم دیگه ی عاشق شدن چیست
تا با توام آرامش دنیا رو دارم
این عشق بی اندازه باور کردنی نیست
نازکتر از رفتار بارونم رو شیشه
حتی حواسم نیست لمس تو محاله
تو روبرومی و نمی تونم بفهمم
تصویر توی آینه خوابه یا خیاله
تا رو بروتم سر به مُهر و بی اراده
دلتنگی این لحظه هامُ دیدنی کن
بگذار بی تابیمُ از رنگم بفهمن
حال خوش امروزمُ پرسیدنی کن
{ عبدالجبار کاکایی }
سنگ است دلم عشق علي سنگ نوشته
ميسوزم از اين عشق چو اسفند برشته
با جوهر اشك و قلم بال فرشته
بر لوح دل خسته ام اين جمله نوشته:
جز مهر علي در دل من خانه ندارد
“كس جاي در اين خانه ی ويرانه ندارد”
ما از مي مرد افكن اين ميكده مستيم
شاديم كه پيمانه و پيمان نشكسیتم
تا عشق علي هست در اين ميكده هستيم
پس خورده نگيريد كه ما باده پرستيم
هشدار كه نوشيدن اين باده مجاز است
“المنت لله که در میکده باز است”
فهميدم از اين راز كه در كعبه شكاف است
هرجا كه بود نام يدالله مطاف است
اين گفته نه بيهوده و اين دم نه گزاف است
در روز جزا شيعهات از نار معاف است
چون غير علي در دو جهان هيچ نديدند
“مردان خدا پرده ی پندار دريدند”
تا نام تو پيچيد در آن شبه جزيره
شد پاك از اين خاك گناهان كبيره
زد چنگ به دامان تو هر ايل و عشيره
شد ثابت و سيار در اوصاف تو خيره
جز ساقي كوثر ز كسي جام نگيريم
“ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم” ….
“شاعر: عباس احمدی”
میلاد حضرت امیرالمومنین امام علی (ع) بر تمام شما دوستان گرامی مبارک
تبریک
به دیدارم بشتاب
این شکوفه ها
به همان سرعتی که باز می شوند
فرو می ریزند
هستی این جهان
بر پایداری شبنم می ماند بر گلبرگ
“شاعر: ایزومی شی کی بو”
ترجمه: عباس صفاری
اگر دنيا خزان گردد … اسير غم نمي گردم
زمین هم آسمان گردد ، از عشقش کم نمي گردم
به جز راهش ، نمي جويم … به جز نامش ، نمي گويم
به جز او در پی یاری ، در اين عالم نمي گردم
سخن راني مکن جانا ، که من درمان نمي گيرم
ببين کورم … کرم ! ، بشنو … که من آدم نمي گردم
تو شيريني و من تلخم ، تو همراهي و من هرگز :
براي هيچ کس جز او ، دمي همدم نمي گردم
من آن گلبرگ مغرورم که مي ميرم ز بي آبي
ولي با ذلت و خواري ، پي شبنم نمي گردم
چه شیرین است، اندوهش! غمش! دردش! جراحاتش!
شفایم را نمی خواهم ، پی مرهم نمی گردم
تصور می کنم امشب ، که می میرم در آغوشش
وز این آغوش تمثالی ، جدا یک دم نمی گردم
{ محسن نظری }
صبحدم، هاله نوری که به گلبرگ رسید
با سرانگشت نوازشگر عشق
با دو چشمی که نمایشگر احساسش بود
با لبانی که ز گرمای هوس می لرزید
بوسه بر چهره گلبرگ کشید
و در آغوش اهورایی خود جایش داد
تن گلبرگ از آن وسوسه ناگه لرزید
به اشارت، همه ی راز دلش را گشود
و سر از شانه خورشید نوازشگر و بی باک گرفت
چشم در چشم پر از ژاله خورشید نهاد
بی تامل گفتش :
من تو را می فهمم
و از آن راز، که در قلب خود آکنده ای آگاه شدم
باوفایی و من این سر به خدا می دانم
لیک عمرم به وفاداری تو قد ندهد
همه ی عمر من این دم بود و هدیه من این لبخند
که نثارت کنم و جان سپرم
چشم در چشم پر از ژاله خورشید نهاد
و به لبخند، که سرمایه جاویدش بود
بر سر شانه خورشید سپرد جانش را ..
{ اردشیر هادوی }
دلم بی تو
خزر است
راه به آبهای آزاد ندارد