مه من، به جلوه‌گاهی که تو را شنودم آن‌جا - 1 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

مه من، به جلوه‌گاهی که تو را شنودم آن‌جا – ۱

مه من، به جلوه‌گاهی که تو را شنودم آن‌جا

جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آن‌جا؟

گه سجده خاک راهت به سرشک می‌کنم گل

غرض آن‌که دیر ماند اثر سجودم آن‌جا

من و خاک آستانت، که همیشه سرخ‌رویم

به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آن‌جا

به طواف کویت آیم، همه شب، به یاد روزی

که نیازمندی خود به تو می‌نمودم آن‌جا

پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم

که دگر کسی نمانده که نیازمودم آن‌جا

به سر رهش، هلالی، ز هلاک من که را غم؟

چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آن‌جا

بازدید : 459
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب


:ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

 

کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید