من نیز با تو به عشق می رسم - کافه تنهایی

کافه تنهایی

من نیز با تو به عشق می رسم

عاشقانه

مانند یک بهار …

مانند یک عبور …

از راه می رسی و مرا تازه می کنی.

 

همراه تو هزار عشق از راه می رسد

همراه تو بهار …

بر دشت خشک سینه من سبز می شود.

 

وقتی تو می رسی

در کوچه های خلوت و تاریک قلب من

مهتاب می دمد

 

وقتی تو می رسی

ای آرزوی گم شده بغض های من

من نیز با تو به عشق می رسم …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 727
برچسب ها : , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    ريشه کرده اي در من!

    سالهاست دلتنگي ات را با اشک آب مي دهم

    و تو

    آن بالاهاي دور،

    تا خاطره قد مي کشي…

    دست دلم کوتاه!

    و زمين، تمام قلب من

    که مي تپد زير پاي تو…

  • erfan :

    ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﺴﯿﻢ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﻫﯽ
    ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﺻﻤﯿﻤﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯽ
    ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻗﺪﺭ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﺭﺍ
    ﺑﺮﺁﻥ ﺷﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺩﻫﯽ
    ﺑﻬﺎﯼ ﻣﻮﯼ ﺑﻠﻨﺪﺕ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺰﺍﺳﺖ
    ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﺻﻠﻪ، ﺗﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﮑﺎﻣﻪ ﺩﻫﯽ
    ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﺼﺮ ﻣﯽ ﺍﺭﺯﺩ
    ﮐﻪ ﺟﺎﻡ ﻟﺐ ﺯﺩﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﯼ ﺟﺎﻣﻪ ﺩﻫﯽ
    ﺑﺴﺎﻁ ﻋﯿﺶ ﻭ ﺟﻨﻮﻥ ﭘﻬﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
    ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﮔﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻝ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﺩﻫﯽ

  • گلبهار :

    نمی دانم چه رابطه ایست بین نبودن ها با رنگ ها

    دلتنگت که میشوم زندگی ام سیاه میشود

  • گلبهار :

    دل آدم،گاهی گرم می شود چه ساده،به یک دلخوشی کوچک…

    به یک احوالپرسی ساده…

    به یک دلداری کوتاه..به یک “تکان سر”یعنی تو را می فهمم…

    به یک گوش دادن خالی بدون داوری!

    به یک همراهی شدن کوچک…به حتی یک همراهی کوتاه ممتد..

    به یک پرسش “روزگارت چگونه است؟”..

    به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه..

    به یک وقت گذاشتن برای تو…به شنیدن یک”من کنارت هستم”…

    به یک هدیه ی بی مناسبت…به یک غافلگیری..به یک خوشحال کردن کوچک..

    به یک شاخه ی گل…

    دل آدم گاهی چه شاد است…به یک فهمیده شدن درست….!

    به یک لبخند..به یک سلام..

    به یک تعریف.. به یک تایید.. به یک تبریک…

    و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را ازهم دریغ می کنیم و تمام محبت و دوست داشتنهایمان را گذاشته ایم کنار، تا به یک باره آنها را از پس مرگ نثار هم کنیم …چه بی رحمانه…

  • گلبهار :

    هم آغوش …

    در آغوشم بگیر …

    آن چنان خسته ام

    که حتی افقهای نگاهم نیز گم می شود

    در این هوای دلگیر

    مرا محکم بفشار …

    برای زندگی تهی از هیجانم مرا محکم در آغوشت بفشار …

    به من ببخش نوازش دستت را

    با تصنیف دوستت دارم لبهای شیرینت

    و مرا نوازش بده در این روزها

    با یاد دلنشینت …

    بگذار من نیز

    تو را در اغوش گیرم …

    تا دریابی چه قدر دوستت دارم…


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید