لعنت به دلتنگی - کافه تنهایی

کافه تنهایی

لعنت به دلتنگی

دلتنگی
 

هر بار که میخواهم به سمتت بیایم

یادم می افتد

دلتنگی هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست

لعنت به دلتنگی

بازدید : 5675
برچسب ها : , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • فرشته :

    دوس نداری هیچکسو تو خودت راه بدی .. . .

    حتی اگه تنهایی کلافت کرده باشه ………..

    از یه جایی به بعد .. :

    وقتی کسی بهت میگه دوست دارم لبخند میزنی و فاصله میگیری .. ! .. . . .

    !

    از یه جایی به بعد …

    مرض چک کردن گوشیت خوب میشه .. . . .

    اصلا یه وقتایی یادت میره گوشی داری .. . . ..

    دیگه دلشوره نداری که گوشیتو جایی جا بزاری و اس ام اس بی جواب بموونه

    از یه جایی به بعد …

    هرروز دلت واسه یه آغوش گرم تنگ میشه ولی دیگه به هیچ آغوشی

    فکر نمیکنی .. .. . .

    از یه جایی به بعد حرفی واس گفتن نداری
    ترجیح میدی با کسی حرفی نزنی و بری تو لاک خودت

    از یه جایی به بعد ..
    از اینکه دوس تداشته باشن میترســـــــــــــــــــــــــــــی . . . .. . … !

    جای تمام دوس داشتن ها توی تن و فکر و ذهنت میسوزه

    از یه جایی به بعد یه حس بی تفاوتی داری ….. !
    نه از دوست داشتن ها لذت میبری ….. . .
    نه از دوست نداشتن ها ناراحت میشی . … . . .

    از یه جایی به بعد …

    تو هیجان انگیز ترین لحظه ها

    فقط .. .. … … ..

    نگاه میکنی …

  • فرشته :

    دلتنگی ..
    خوشه انگور سیاه است..
    لگد کوبش کن
    لگد کوبش کن
    بگذار ساعتی
    سربسته بماند..
    مستت می کند اندوه…

  • sara :

    دلم تنگ است برای در کنارت بودن

    دلم تنگ است برای خیره شدن در چشمانت

    نازنینم نمیدانی که شبها تا سحر به یاد روزهایی که در کنار هم

    بودیم

    و درد دل میکردیم اشک میریزم

    نمیدانی که دیداری دوباره در وجودم آتش عشقت را برانگیخته

    کرده است

    نمیدانی چندین برابر از قبل به قلب مهربان و عاشقت وابسته

    شده ام

    و باری دیگر عهد سوختن و ماندن را به تو دادم

    هنوز رنگ چشمانت در خاطرم مانده و زنگ صدایت در گوشم

    زمزمه میکند

    انتظار به پایان رسید و تو را از نزدیک تماشا کردم

    و به محبتت آمیخته شدم

    ای پاکترین احساس به یادت آنقدر از اعماق وجود اشک خواهم

    ریخت

    تا تو را دوباره ببینم و تو را باری دیگر در آغوش بکشم

    و باری دیگر دستان گرمت را بفشارم و با همان دستها صورتم را

    نوازش دهی

    نمی دانی که چقدر دلتنگم

    ( از رویای با تو بودن توسط مریم)

  • Dead Heart :

    نمیدانم چقدر از رفتنت گذشته است…
    اما من همان روز احساسم را کنار نیمکت آشناییمان جا گذاشتم…
    غمت تنها چیزیست که این روزها زیاد به من سر میزند…
    نگاهم خیره مانده به همان راهی که رفته ای…
    چند ساعت و چند روز گذشته؟…
    نمی دانم…
    گفتی چشمانم را ببندم و باز کنم برگشته ای…
    سالهاست چشمانم به نیامدنت خیره مانده…
    سوسوی کدام چراغ نفتی ، حکایت قطره قطره آب شدن قلبم را از یادت برده است؟…

  • Dead Heart :

    شبیه معجزه است…
    وقتی هر شب ، بخیر میشود…
    بدون آن که کسی به تو بگوید…
    *شب بخیر*…

  • Dead Heart :

    دیشب دوباره…
    گویا خودم را خواب دیدم…
    در آسمان پر میکشیدم…
    و لا به لای ابرها پرواز میکردم…
    و صبح چون از جا پریدم…
    در رختخوابم…
    یک مشت پر دیدم…
    یک مشت پر ، گرم و پراکنده…
    پایین بالش…
    در رختخواب من نفس میزد…
    آنگاه با خمیازه ای ناباورانه…
    بر شانه های خسته ام دستی کشیدم…
    بر شانه هایم…
    انگار جای خالی چیزی…
    چیزی شبیه بال…
    احساس میکردم…
    (قیصر امین پور)

  • حسام :

    همین جایی که هستی باش ، از این خونه بری کی شی؟
    تو این خونه خودت شادی ، داری سربازه کی میشی؟
    همین جایی که هستی باش ، عذابه رفتنت کم نیست
    تو حوای کسی میشی ، که من ، میدونم ، آدم نیست

    تو دل بستی به دریایی ، که میدونی سرابم نیست
    نشستی پایه رویایی ، که چیزی جز عذابم نیست
    همینجایی که هستی باش ، عذابه رفتنت کم نیست
    تو حوای کسی میشی ، که من ، میدونم ، آدم نیست

  • sara :

    با هر بهانه در غزلهايم تو را تکرار خواهم کرد

    با زنگ نامت، اين سکوت‌آباد را،‌ آزار خواهم کرد

    نام تو را،‌ تا بام ديوار بلند شهر خواهم برد

    زآنجا تو را،‌ بر خواب اين خوشباوران، آوار خواهم کرد

    هر بار عزمي داشتم،‌ چيزي مرا از کار وامي‌داشت

    اما،‌ قسم بر نام تو،‌ آن کار را اين بار خواهم کرد

    ديگر نيارم طاقت دلتنگي دور از تو بودن را

    آري همين فردا،‌ همين فردا،‌ تو را ديدار خواهم کرد

    هر جا که باشي،‌در محاق ابرها و دره‌ها حتي،

    تا ديدنت هر راه ناهموار را،‌ هموار خواهم کرد

    يکبار ديگر در تو – اي آينه باور نما – خود را

    مي‌يابم و اين خويش در تسليم را،‌ انکار خواهم کرد

    محمد علي بهمني

  • sara :

    شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟

    ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟

    نیست از هیچ طرف راه برون شد زشبم

    زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟

    از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

    سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟

    من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام

    چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم؟

    یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

    میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟

    سید حسن حسینی

    • ارام :

      خدایا این دلتنگی های مارا هیچ بارانی آرام نمیکند…
      فکری کن،
      اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت.

  • sara :

    حالم بد است مثل زمانی که نیستی !

    دردا که تو همیشه همانی که نیستی !

    وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای

    وقتی که نیستی نگرانی که نیستی !

    عاشق که می شوی نگران خودت نباش

    عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی !

    با عشق هر کجا بروی حی و حاضری

    دربند این خیال نمانی که نیستی !

    تا چند من غزل بنویسم که هستی و

    تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی !

    من بی تو در غریب ترین شهر عالمم

    بی من تو در کجای جهانی که نیستی ؟

    غلامرضا طریقی

    • ارام :

      بعضی روزها آدم بدبخت میشود
      بعضی روزها دلت میگیرد
      بعضی روزها همه چیز بوی دلتنگی میدهد
      بعضی روزها هیچکس دوستت ندارد
      بعضی روزها آسمان ابری است اما تو گرمت است
      بعضی روزها خیابانها کثیف تر است
      بعضی روزها آدم ها عبوس تر
      امروز از آن روزهاست
      حالم اصلا خوب نیست…

  • گلبهار :

    سلام به همه عزیزان کافه ..بابت پست های زیبا وکامنتا ممنون..

  • گلبهار :

    پر كردن جاى خالى َش با آدم ها
    حكايت پر كردن
    گودال با تكه اى يخ است ،
    هر كدام در من
    اندكى بعد آب مى شوند ،
    نيست مى شوند ،
    و انگار هيچ وقت نبوده اند …!
    جاى خالى عشق
    با هيچ چيزى پر نخواهد شد ، هيچ …!

  • ارام :

    حالم خوب است اما …
    دلم تنگ آن روزهایی است که می توانستم از ته دل بخندم.

    • sara :

      :( :flr

      • ارام :

        سلام سارا جون.چییییییییههههه؟دوسش نداشتی؟

        • sara :

          سلام عزیزم چرا آخه یه خورده غمگین بود منم که دلم گرفته بود دیشب هر کدوم از کامنتای بچه هارو که میخوندم یاد خودم می افتادم کامنتای تو زیبا هستن آرام جان

          • ارام :

            سلام.من که همیشه خدا دلم گرفته.
            کامنتای شمارو که میخونم آرومم میکنه.
            راستی مرسی که دوسش داشتی.

        • sara :

          دلم تنگ است و شعر دیگری بر دفترم جاری

          شده با بیت هایی مملو از یک درد تکراری

          غروب سرد اسفند است و دارد برف می بارد

          و تو چشم انتظار لحظه زیبای دیداری

          تک و تنهایی و سخت است باور کردنش ، اما

          نمی آید به دیدارت کسی که دوستش داری

          عجب شانسی ! موبایل مشترک خاموش … می خندی

          اگر چه در دلت چون ابرهای تیره می باری

          غزل پشت غزل ، با چشم گریان عشق می ورزی

          نمی آید به غیر از شاعری از دست تو کاری

          خودت هم با خودت درگیری و تاریخ میلادت

          تقلا می کند تا از قرارت دست برداری

          پریشان می شوی از باور حسی که می دانی

          تداخل می کند خواهی نخواهی با خود آزاری

          تجسم کن ! در این دنیای لبریز از دو رنگی ها

          چگونه می شود خود را به دست عشق نسپاری

          نگو از تو گذشته عاشقی ، هر چند می دانم

          به من حق می دهی روزی که حس کردی گرفتاری

          رضا کیانی

    • erfan :

      و نخندیدم… :flr

  • ارام :

    دلم برای کسی تنگ است که
    سرم شانه هایش را آرزو دارد.

  • ارام :

    دلتنگم،اما تورا طلب نمیکنم
    نه اینکه بی نیازم
    صبورم…

  • گلبهار :

    خوش خبر می آیم ای غم از دلم پرواز کن

    خرمنی گل را بدامن می کشم ره باز کن

    روز گارا ز آتش دل بند بندم ، سوختی

    در نی جانم ، نوای تازه ای را ساز کن

    بر لبم فریادها بود ای هنر پرور زمان

    روح خاموش مرا، از نو سخن پرداز کن

    این قلم در حسب حالم ، سخت سنگین جوهر است

    ای سرشک خوش سکوتم ،قصه ای ابراز کن

    اشک من گل کرده ، ای طاووس خوشرفتار غم

    چتر صد رنگت مبارک ، هرچه خواهی ناز کن

    ای ترانه خوان خوش غوغا ،اگر بانگی زدی

    گه گهی هم یاد من با نرگس شیراز کن

  • erfan :

    سلام مجدد به همه دوستان…جدید و قدیم :flr
    ایشالله از امروز منم بیشتر درخدمتتونم..
    امیدوارم لحظه های خوبی رو در کنار هم داشته باشیم…
    :flr

  • erfan :

    نمیدانم تو را چه صدا کنم
    فرشته پری خاطره تبسم یا …
    آخر تو را هربار که مینگرم برایم یک زیبای زندگی آشکار میگردد…
    آری…تو نه آن مهربان فرشته ای که از آسمان آمده باشی …نه آن پری ای که در خواب دیدم…نه آن خاطره ای که بر دل نشیند…نه آن تبسمی که از یار دیدم…
    تو خودت هستی…تو را با همه و هیچ نمی توان گفت…
    تو در عمق وجود جاداری…چیزی فراتر از دل..آخر دل مگر چقدر جادارد که بخواهد تو را تحمل کند..نه…
    تو به همراه نسیم قسمت آمده ای…تو از آنسوی ناامیدی می آیی…
    و من…
    و من در درون خود دشتی گسترانیده ام از لاله های امید…از شقایق های نور…من گیاه وصال را خود در دلم کاشتم…من آسمانم را خودم دریا کردم…و به آفتاب گرمای انتظار دادم…
    راستی آنجا کلبه ای ساختم از درخت عشق…از نور امید…پنجره هایی که به محبت بازند…و هوایی که در آن عطر تو جاری است…
    اینجا دعای مهتاب بوی استجابت سحر می دهد…اینجا نوازش چمن جرأت می خواهد…
    اینجا باران سرنوشت که می بارد، پرستوها سرود دلتنگی سر نمی دهند ، گونه شقایقی تر نمی شود ، ناله سنگی بلند نمی شود ،و دل نازک شب فرو نمی ریزد…
    آری…اینجا جایگاه توست…
    قول میدهم ، که در این کلبه بجز دوست دگر راه ندهم…
    (از خودم :cry: :flr )

    • کافه تنهایی :

      به به
      عالی عرفان جان :flr

      اگه این دلنوشته کامل از خودتونه اعلام کنید به نام خودتون منتشر کنیم.

    • sara :

      سلام آقا عرفان خیلی قشنگ بود :( :flr

    • Mehraban :

      سلام و درود
      بسیار زیبا و دلنشین :flr

    • گلبهار :

      عالی بود اقا عرفان ..چشام O-O شما هم اررررررررررررره به به به این ذوق واستعداد..ادامه بدین خیلی خوبه ..مهربون هم میگفت دلنوشته های خودشو میذاره من هنوز منتظرم شنیدییییییییییییییییییییییی مهربووووووووووووووووون :D

      • Mehraban :

        سلام گلبهار جان
        آره عزیزم شنیدم …
        به روی چشم در اولین فرصت برات می فرستم :flr

      • erfan :

        چیه مگه گلبهار خانوم…به ما نمیاد؟!… :-D
        ممنون…لطف دارین :flr

        • گلبهار :

          نه بهتون نمیاد :D اخه یادم نیس از این کارا کرده باشین پ همه اون ته وجودشون یه استعدادایی دارن ما منتظر شکوفا شدنشون هستیم

    • erfan :

      سلام و درود بر همه دوستان…
      ممنون…سارا خانوم و مهربان بانو…نظر لطفتونه…
      :flr

  • گلبهار :

    دستها بالا بود

    هر کس سهم خودش را می طلبید

    سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود

    ولی نوبت مـن که رسید !

    سهم من یخ زده بود !

    سهم من چیست مگر؟

    یک پاسخ !

    پاسخ یک حسرت !

    سهم من کوچک بود قد انگشتانم …

    عمق آن وسعت داشت

    وسعتی تا

    ته دلتنگی ها …

    شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند ..

  • گلبهار :

    نمیدانم عمق دلتنگی مگر چقدر است
    که هر چقدر در آن فرو میروم تمام نمیشود!!

    • Mehraban :

      عمق دلتنگی خیلی زیاده گلبهار جون :flr
      مثل دلتنگی من برای تو

      خیلی دلم برای تو تنگ شده بود گلبهاری عزیز :flr

      مثل همیشه سلیقه ات تو انتخاب شعرها بیسته :flr

  • گلبهار :

    دلیل اینكه آرومم امید لمس دستاته

    همین لبخند پنهانی كنار لحن گیراته

    دلیل اینكه تنهایی همین دستای تنهامه

    همین دنیای تاریكم همین تردید چشمامه

    تو دلگیری نمی دونی چه رویایی به من دادی

    اگه فكر می كنی سردم برو رد شو تو آزادی

    نمی دونم تو این روزا چه احساسی به من داری

    نه اینكه سرد و مغرورم نه اینكه دور از احساسم

    بزار دست دلم رو شه بزار رویا رو بشناسم

    یه روز می فهمی از چشمام چه احساسی به تو دارم

    شبیهه حس پژمردن دچار شك و بی رنگی

    من آرومم ،
    تو تنهایی

    حقیقت داره دلتنگی

    • sara :

      قشنگه گلبهاری
      حقیقت داره دلتنگی :( :flr

      • گلبهار :

        نبینم غمگین باشیااااااااااااا درسته محیط کافه همش غم ودلتنگیه ولی نباید رو خودمون تاثیر بذاره بخند تا دنیا به روت بخنده :D

  • گلبهار :

    این روزها به اندازه ای میخورم

    که نمیرم

    به اندازه ای حرف میزنم

    که راه گلویم نبندد

    به اندازه ای میخندم

    که مادرم قیافه ام را از یاد نبرد

    و به اندازه ای گریه میکنم

    که …

    اندازه ندارد…

    • erfan :

      قبل از اینکه صحبت کنی .. گوش کن…
      قبل از اینکه بنویسی .. فکر کن…
      قبل از اینکه خرج کنی .. درامد داشته باش…
      قبل از اینکه دعا کنی .. ببخش…
      قبل از اینکه صدمه بزنی .. احساس کن…
      قبل از تنفر .. عشق بورز…
      زندگی این است … احساسش کن … زندگی کن و ازش لذت ببر… :flr

  • Dead Heart :

    هر روز توجیه میکنم…
    بودِ تو را..
    در نبودِ تو…
    بیچاره گلهایِ گلدانِ رو به آفتاب…
    همراه من…
    خشک میشوند…
    از بس چشیده اند…
    طعمِ تلخِ چایِ سرد را…

  • Dead Heart :

    دلم برایت تنگ شده است…
    تنگ که میگویم…
    نه مثل تنگی پیراهن…
    دلتنگی من…
    شبیه حال نهنگی است…
    که بجای اقیانوس…
    او را…
    در تنگ ماهی انداخته اند…
    دلم برایت تنگ شده است…
    این یعنی…
    ریه های من…
    دم و بازدم نفسهای تو را…
    کم آورده اند…

  • Mehraban :

    دلتنگی های مرا نه ابر می فهمد نه آسمان
    نه این دریای مقابل
    نه این بادی که می آید
    نه تو که جریان داری در جاری دلم
    دلم برای تو تنگ شده فقط همین …

  • Mehraban :

    سلام مدیران کافه عزیز

    از الان عذرخواهی می کنم چون شعرهای من اصلا به پست های شما نمی خوره
    من فقط ساخته شدم برای شعرهای عاشقانه و عارفانه …

    پوزش و معذرت :flr

    با سپاس و مهر

    • کافه تنهایی :

      درود
      این چه حرفیه
      شما متن های زیبایی رو می ذارید و ما یه دنیا ازتون ممنونیم که در کنار ما هستید :flr

      پاینده باشید

    • گلبهار :

      درررررررررررررررررررررررررروووووووووووووووووووووووووووووووووووود :D :D :D مهربون جون وبقیه دوستان من نمیتونم تک تک از کامنتاتون تشکر کنم خیلی زیاده خداییش بی نهایت زیباس من واقعا لذت میبرم من همیشه چن دور کامنتارو میخونم اصلا برام تکراری نمیشه پیروز وسربلند باشین دریادلان کافه :flr

  • Mehraban :

    ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺷﺐ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ
    ﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ،
    ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺣﻨﺠﺮﻩ ﺗﻠﺦ ﺯﻣﺎﻥ
    ﺍﻧﺠﻤﺎﺩﯼ ﺍﺑﺪﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ
    ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ
    ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﯾﺪ
    ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻫﻤﭽﻮ ﮔﻠﯽ …
    ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ …
    ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺍﺳﺖ
    ﻋﺸﻖ ﺍﺯ آﻥ
    ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ …
    ﻣﻦ ﻭ ﻣﺎ … ﺭﻧﮓ ﺑﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ
    ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﯾﺪ
    ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭼﯿﻨﻢ

    ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺧﺪﺍ

    ﻫﻤﻪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
    ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ….

  • Mehraban :

    کلماتم را
    در جوی سحر می‌شویم
    لحظه‌هایم را
    در روشنی باران‌ها
    تا برای تو شعری بسرایم، روشن
    تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
    سخنانم را
    در حضور باد
    این سالک دشت و هامون
    با تو بی‌پرده بگویم
    که تو را
    دوست می‌دارم تا مرز جنون

    “دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی”

  • من از اعدام نمیترسم…
    نه از چوبش نه از دارش…
    من از پایان بی دیدار میترسم…

  • گلبهار :

    کافه چی سلام ..حالا من هیچی نمیگم شما چرا کاری نمیکنین یه وعده ای دادین عملیش کنین مارو تو خماری گذاشتین :-?
    بچه ها امروز فرداس که کربلایی بیاد خودتان را اماده کنید فکرکنم بعد این دیگه پست غمگین وعشقولانه از کربلایی نبینین همش معنویه :-D

    • کافه تنهایی :

      درود گلبهار جان

      آره نشد هیچ وقت نشد سر وقت یه کارو تموم کنیم :-D
      یکم به مشکل خوردیم ولی در حال آماده شدنه، امشب منتظر باشید

      • گلبهار :

        من میدونستم که زیر پامون جنگل امازون سبز میشه ولی وعده شما عملی نمیشه ولی با این حال یه سر زدم ببینم در چه حالیه الان ساعت از نمیدونم چنده بامداد گذشته ولی خبری از شماها نیس لااقل میگفتین در اینده ای نزدیک نه امشب.. :-

        • کافه تنهایی :

          سلام
          حق با شماست
          از این بابت صمیمانه معذرت می خوایم.
          بخش گفتگوی آنلاین به صورت آزمایشی راه افتاد و ممکنه تغییراتی کنه.

  • sara :

    جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب

    من فدای تو

    به جای همه گلها تو بخند

    اینک این من که به پای تو درافتادم باز

    ریسمانی کن از آن موی دراز

    تو بگیر

    تو ببند

    تو بخواه

    تو بخند…!

    فریدون مشیری

  • sara :

    هر روز می پرسی: که آیا دوستم داری ؟
    من، جای پاسـخ بر نگاهَت خیـره می مانم
    تو در نگـاه ِ من، چه می خوانی، نمی دانم
    امّا به جای من، تو پاسخ می دهی: آری !

    ما هردو می دانیم
    چشم و زبان، پنهان و پیدا رازگویانند
    و آن ها که دل با یکدگــر دارند
    حرف ضمیـر ِ دوست را نا گفته می دانند،
    ننوشته می خوانند
    من «دوست دارم» را
    پیوسته در چشم ِ تو می خوانم
    ناگفته، مــی دانم
    من، آنچـه را احساس باید کرد
    یا از نگاه ِ دوست باید خواند

    هرگز نمی پرسم
    هرگز نمی پرسم: که آیا دوستم داری
    قلــ ـب ِ من و چشم ِ تو می گوید به من : «آری!»

    فریدون مشیری

  • erfan :

    بابا ما تازه اومدیم…نمی خواید چارتا مطلب جدید بذارید؟!… :!:
    یه ذره مهمون نوازی کنید لااقل :D
    ممنون…. :flr

  • ارام :

    دلم گرفته خدایا تو دل گشایی کن
    من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
    به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
    دل گرفته ما بین و دلگشایی کن

  • ارام :

    برنگرد که برنمیگردی تو هیچ وقت…
    فقط بیا…
    در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن
    تا ببینمت…
    دلم برای راه رفتنت تنگ شده…

  • ارام :

    حالم گرفته از این شهر که آدمهایش همچون هوایش نا پایدارند…
    گاه آنقدر پاک که باورت نمیشود…
    گاه آنچنان آلوده که نفست میگیرد.

  • عباس :

    گلوی آدم را باید گاهی بتراشند
    تا برای دلتنگی های جدید جا باز شود
    دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
    که در گلوی آدم است…

    دلتنگی هایی که میتونند آدم رو در سکوت خودش خفه کنند.

    باز هم خیمه گرفتم پشت سنگر سکوتم تا دلتنگی هام از حنجره باریک گلوم بیرون نزنه.

    کاش میشد سکوتم رو قاب میگرفتم و سردر لحظه هایم میزدم تا دگر نیازی نباشد به دیگران بگویم تنهایم بگذارند.

    “”تنهاییم را به تمسخر نگیر ؛این آخرین سنگریس که برایم باقی مانده””.


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید