لحظه ي ديدار نزديک است - کافه تنهایی

کافه تنهایی

لحظه ي ديدار نزديک است

عاشقانه
لحظه ي ديدار نزديک است

باز من ديوانه هستم

باز مي لرزد دلم دستم

باز گويي در هواي ديگري هستم

هاي مپريشي هواي زلفکم را باد

هاي مخراشي به غفلت گونه ام را تيغ

آبرويم را نريزي دل

لحظه ي ديدار نزديک است

“م.اميد”

بازدید : 1180
برچسب ها : , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • فرشته :

    می خواهم ومی خواستمت تا نفسم بود
    می سوختم از حسرت وعشق تو بسم بود
    عشق تو بسم بود که این شعله ی بیدار
    روشنگر شب های بلند قفسم بود
    آن بخت گریزنده دمی آمد وبگذشت
    غم بود که پیوسته نفس درنفسم بود
    سیمای مسیحایی اندوه تو ای عشق
    درغربت این مهلکه فریادرسم بود
    لب بسته وپرسوخته ازکوی تورفتم
    رفتم به خدا گرهوسم بود بسم بود!

  • erfan :

    ﮔﻨﺎﻩ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ … ﯾﺎ … ﻧﻪ ! ﮔﻨـﺎﻩ ﻋﮑﺎﺱ ﺍﺳﺖ
    ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺩﭼﺎﺭ ﻭ ﺣﺴﺎﺱ ﺍﺳﺖ
    ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﺸﻤﺖ
    “ﺍﻋﻮﺫ ﺑﺎﻟﻠﻪ” ﺍﻭ “ﻗﻞ ﺍﻋﻮﺫ ﺑﺎﻟﻨﺎﺱ “ﺍﺳﺖ
    ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﺘﻦ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺟﻬﻨـــﻢ ﻭ ﺁﺗﺶ
    ﭘﻞ ﺻﺮﺍﻁ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﻼﮎ ﻭ ﻣﻘﯿﺎﺱ ﺍﺳﺖ
    ﺗﻤـــﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺯﻣﯿــﻦ ﺭﺍ ﺟﻬﻨﻤــﯽ ﮐﺮﺩﯼ
    ﮐﻪ ﺁﯾﻪ ﺁﯾﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﺖ “ﯾﻮﺳﻮﺱ ﺍﻟﻨﺎﺱ “ﺍﺳﺖ
    ﺗﻤـﺎﻡ ﺷﻬﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻤــﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻔــﺮ ﺑﺮﮔﺸﺘﻨﺪ
    ﮔﻨﺎﻩ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻋﮑﺎﺱ ﺍﺳﺖ؟…. :flr

  • نادیا :

    دلم شور گذشته را ميزند . . .
    دلم شور می زند ,
    نه شورِ آینده را …
    برای گذشته نگرانم …!
    برای روز های گرمی که می ترسند دیگر تکرار نشوند …
    و من برایشان نگرانم ,
    روز هایی که پر از عشق بود و شاید دیگر تکرار نشوند
    و دلم شور می زند برای سکوت سرد آینده …
    که نه شقایق در آن رشد می کند …
    و نه آسمان آبی می ماند …
    دلم شور می زند …
    برای مرگ سرسبزی عشق …
    که از آن جز بیابانی باقی نمانده
    و دلم شور می زند …
    برای خودم که بغضم را به سیگار می گویم و …
    درد و دل هایم را به دیوار ..

  • ارام :

    سلام به مدیران و بچه های عزیز. :-P
    خوبین؟خوشین؟سلامتین؟ :)
    با عرض پوزش ازتون گله داشتم :!:
    چرا تو این مدتی که من نبودم کسی حال منو نپرسید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :( :cry:
    دیدین من چقدر تنهام :( ؟
    حالا هی بگید غمگین ننویسید u)
    منم واسه تلافی همش غمگین مینویسم حق اعتراض هم ندارید O-O

  • sara :

    بی تو در میابم
    چون چناران كهن
    از درون تلخی واریزم را
    كاهش جان من این شعر من است
    آرزو می كردم
    كه تو خواننده ی شعرم باشی
    راستی شعر مرا می خوانی ؟
    نه ، دریغا ، هرگز
    باورنم نیست كه خواننده ی شعرم باشی
    كاشكی شعر مرا می خواندی
    بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه
    بی تو سرگردانتر ، از پژواكم
    در كوه
    گرد بادم در دشت
    برگ پاییزم ، در پنجه ی باد
    بی تو سرگردانتر
    از نسیم سحرم
    از نسیم سحر سرگردان
    بی سرو سامان
    بی تو – اشكم
    دردم
    آهم
    آشیان برده ز یاد
    مرغ درمانده به شب گمراهم
    بی تو خاكستر سردم ، خاموش
    نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق
    نه مرا بر لب ، بانگ شادی
    نه خروش
    بی تو دیو وحشت
    هر زمان می دردم
    بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد
    و اندر این دوره بیدادگریها هر دم
    كاستن
    كاهیدن
    كاهش جانم
    كم
    .
    .
    .
    .

    قسمتی از شعر حمید مصدق

  • فرشته :

    گل به گل، سنگ به سنگ اين دشت

    يادگاران تواند .

    رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ

    در تمام در و دشت

    سوكواران تواند .

    در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد

    رفته اي اينك، اما آيا

    باز بر مي گردي ؟

    چه تمناي محالي دارم

    خنده ام مي گيرد !

    *****

  • فرشته :

    گاه مي انديشم،

    خبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد ؟

    آن زمان كه خبر مرگ مرا

    از كسي مي شنوي، روي تو را

    كاشكي مي ديدم .

    شانه بالا زدنت را،

    – بي قيد –

    و تكان دادن دستت كه،

    – مهم نيست زياد –

    و تكان دادن سر را كه،

    – عجيب ! عاقبت مرد ؟

    – افسوس !

    – كاشكي مي ديدم !

    من به خود مي گويم :

    « چه كسي باور كرد

    « جنگل جان مرا

    « آتش عشق تو خاكستر كرد ؟

  • Dead Heart :

    تو صلیب را تا قله کشیدی بر دوش…
    تو صمیمیت را بانگ زدی در آفاق…
    تو در افتادی از پا…
    خاموش…
    تو در این تاریکی…
    آتشی بودی و یک لحظه درخشیدی…
    تاج خاری که به سر داشتی از دست نوازشگر خلق…
    به سحر گاهان بخشیدی…
    تو گذشتی چو نسیم…
    شهر از زمزمۀ شعر تو لبریز است…
    تو فرو پژمردی بی هنگام…
    باغ بی وسوسۀ عطر تو در پاییز است…
    (فریدون مشیری برای فروغ فرخزاد)

  • ماه رمضان شده

    همه روزه می گیرند

    و من

    مدت ها بود

    که پیشواز رفته بودم

    از سحر نبودنت

    که محو یاد تو بوده ام

    و اذان تنهایی ات

    و به افطار تنها ای ام

    که عادت شده اند بر روح من…

    توی این ماه

    حس بی اشتهایی ام

    مدت کمی

    پیوند میخورد شاید با تو…

    و تازگی

    که در زندگی همه رویش میکند…

    و افسوس تازه ایست بر من

    که تازگی رو من

    باید

    در روزه دوست داشتنت تجربه کنم

  • ارام :

    هوای تو داره دنیامو میگیره
    من از این اتفاق تازه خوشحالم
    نفس های منو عطر تو پر کرده
    از این احساس،بی اندازه خوشحالم
    کنارت راه میرم اوج می گیرم
    کنارت عشق،رنگ زندگی میشه
    شروعم کن تمام واژه ها اینجان
    شروعم کن تو هرجوری بگی میشه
    سپردم قلبمو دست تو میدونم
    که یادت بهترین تسکین دردامه
    تو این دنیا همین که عاشقت باشم
    تصور می کنم دنیا تو دستامه
    طهمورث پور احمد

  • ارام :

    عشق بعضی وقتا از درد دوری بهتر است
    بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
    توی قرآن خوانده ام،یعقوب یادم داده است
    دلبرت وقتی کنارت نیست،کوری بهتر است

  • Alireza :

    هزار سال هم بگذرد

    نگاهت،

    غافلگیرم می کند

    تو در هر لحظه

    هزار اتفاقی

    پاداش تمام صبوری هایم

    تویی که گاهی فاصله این بوسه

    تا آن دیدارت،

    آنقدر زیاد است

    که من باز هم دست و پایم را گم کنم

    و خیال کنم که اولین بار است

    و این تمام زیبایی عشق است

    بودنت برای من،

    معجزه نیست

    اما این که گاهی

    به موازات خواستنم،

    آغوش می گشایی

    و حضور من در حافظه ی عاشقانه ات؛

    جان می گیرد

    اعجاز واپسین است.

    همیشه یک گام فاصله

    یا هاله ای از غرور و ابهام؛

    یا حتی دیوارهایی که برداشتنی نیست

    کاری می کند

    که تو در هر لحظه

    هزار اتفاق باشی

    مگر می شود

    تو را دید

    و به معجزه، ایمان نداشت!؟

  • milad :

    ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ…
    ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
    ﯾﮏ جایی
    به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ
    ﺑﺮميگرد د!
    ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ
    ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ!


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید