آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد بلکه رهگذری بود که روی برگ های خشک پاييزی راه می رفت و صدای خش خش برگ ها همان آوازی بود که من گمان می کردم می گويد دوستت دارم
Δ
+ =
Notify me when new comments are added.