طفلک دلم! - کافه تنهایی

کافه تنهایی

طفلک دلم!

طفلک دلم
طفلک دلم!

اسباب بازیهایش را از او گرفته ام

روزها بق کرده گوشه ى مى نشیند و مظلومانه شکنجه ام میکند!

چه بى عاطفه شده ام

بیچاره با همین خاطرات اندک،

خوش بود…

بازدید : 1088
برچسب ها : , , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    عشق ویرانگر او در دلم اردو زده است
    هرچه من قلب هدف را نزدم ، او زده است

    بیستون بود دلم … عشق چه آورده سرش
    که به ارگ بم ویران شده پهلو زده است ؟

    مو پریشان به شکار آمد و بعد از آن روز
    من پریشانم و او گیره به گیسو زده است

    دامنش دامنه های سبلان است … چقدر
    طعم شیرین لبش طعنه به کندو زده است

    مثـــل مغرورترین کافر دنیا که دلش
    از کَفش رفته و حتی به خدا رو زده است

    ناخدایی شده ام خسته که بعد از طوفان
    تا دم مـرگ دعا خوانده و پارو زده است

    تا دم از مرگ زدم گفت : ” دعا کن برسی ! ”
    لعنتی بـاز فقط حرف دو پهلو زده است !

    { عبدالمهدی نوری }

  • گلبهار :

    داشتم زندگیمو میکردم
    اومدی حالمو عوض کردی
    این همه راهو اومدی که بری
    که خرابم کنی و برگردی

    همه چی خوب بود قبل از تو
    عشق با من غریبگی میکرد
    یه نفر داشت با خودش تنها
    زیر این سقف زندگی میکرد

    عطر تو این اتاق و پر کرده
    این هوا اون هوای سابق نیست
    اون که با بودنت مخالف بود
    حالا با رفتنت موافق نیست

    واسه چی اومدی که برگردی
    برو اما به من جواب بده
    سر خود اومدی.ولی اینبار
    به منم حق انتخاب بده

    اون که میگفت تا ابد اینجاست
    حالا میگه بزار برگردم
    داشتی زندگی تو میکردی
    داشتم زندگیم و

    عطر تو این اتاق و پر کرده
    این هوا اون هوای سابق نیست
    اون که با بودنت مخالف بود
    حالا با رفتنت موافق نیست

    { رستاک حلاج }

  • گلبهار :

    طفلک دل من

    این مرغ عاشق که عمری پی عشق رفت عاشقانه

    چه تنها ، چه خسته ،به دشتی غریبانه پر ریخت ناباورانه

    با دلم گفتم دل پریشونم، یه پارچه دردی نگو نمی دونم

    گفتم که ای دل ، ای دل غافل،راه عاشقی راه سوختنه

    بیراهه نرو ، کارت باختنه ،رفت ورفت و باخت ،رفت و رفت و

    سوخت

    طفلک دلم، دله برگ گل من ،کی باورش بود بازیچه بودن

    رفت و رفت و رفت مثل تشنه ها،اما جای آب روی شعله ها

    لرزید و لرزید تو قاب سینه، با لرزه ها گفت دل کارش اینه

    دل اگه دله ،کارش مشکله ، اگه نلرزه ، از خاک و گله

    دل که دل باشه ، میسوزه ….دل که دل باشه میبازه…
    ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
    امیر فیاض….

  • نیلوفر :

    تو مرا آزردی…
    که خودم کوچ کنم از شهرت
    تو خیالت راحت،،میروم از قلبت… میشوم دورترین خاطره در شبهایت،تو به من میخندی و به خود میگویی،باز می آید و میسوزد از این عشق ولی برنمیگردم،،،نه…!!
    میرم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد،عشق زیباست و حرمت دارد…


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید