شاید او تنهاتر از من باشد - کافه تنهایی

کافه تنهایی

شاید او تنهاتر از من باشد

تنها و عاشق
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم ،

شاید او تنهاتر از من باشد … !

” به یاد همه دوستان و هم کافه ای های قدیمی و جدید “

بازدید : 1167
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • فرشته :

    دل تنگ شدم باز برایت

    جان می دهم آخر به هوایت

    دوری ز تو دیری است که با ماست

    چون یاد خم زلف رهایت

    عمری است غریبانه نگاهم

    تر می شود از خاطره هایت

    خون ریخت ز دل بازی تقدیر

    غم نیست اگر ریخت به پایت

    تنها شده ام… حال غریبی است…

    تنگ است دلم باز برایت

  • فرشته :

    آنکه ویران شده از یار مرا میفهمد / آنکه تنها شده بسیار ، مرا میفهمد
    چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام / که فقط ریزش آوار مرا میفهمد . . .

  • فرشته :

    از پشت اين پرده
    خيابان
    جور ديگري است
    درها
    پنجره ها
    درخت ها
    ديوارها
    و حتي قمري تنبل شهري
    همه مي دانند
    من سال‌هاست چشم به راه کسي
    سرم به کار کلمات خودم گرم است
    تو را به اسم آب
    تو را به روح روشن دريا
    به ديدنم بيا
    مقابلم بنشين
    بگذار آفتاب از کنار چشم‌هاي کهن‌سال من
    بگذرد
    من به يک نفر از فهم اعتماد محتاجم
    من از اينهمه نگفتن بي تو خسته‌ام
    خرابم
    ويرانم
    واژه برايم بياور بي انصاف
    چه تند مي‌زند اين نبض بي‌قرار
    بايد براي عبور از اينهمه بيهودگي
    بهانه بياورم
    بحث ديگري هم هست
    يک شب
    يک نفر شبيه تو
    از چشمه انار
    برايم پياله آبي آورد
    گفت
    تشنگي‌هاي تو را
    آسمان هزار ارديبهشت هم
    تحمل نخواهد کرد
    او به جاي تو امده بود
    اما من از اتفاق آرام آب فهميدم
    ماه
    سفير کلمات سپيده دم است
    دارد صبح مي شود
    ديدار آسان کوچه
    ديدار آسان آدمي
    و درها
    پنجره ها
    درخت ها
    ديوارها
    هي تکرار چشم به راه کي
    تا کي ؟

    سيدعلي صالحي

  • فرشته :

    وقتی که تو نیستی
    دنیا
    چیزی کم دارد

    من فکر می کنم در غیاب تو
    … همه ی خانه های جهان خالی ست
    همه ی پنجره ها بسته است
    اصلا کسی
    حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد

    واقعا
    وقتی که تو نیستی
    آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد
    بیاید بالای کوه،
    اما دیوارها
    تا دل ات بخواهد بلندند
    سرپا ایستاده اند
    کاری به بود و نبود نور ندارند
    سایه ندارند

    من قرار بود
    روی همین واقعا
    فقط روی همین واقعا
    تاکید کنم
    بگویم :
    واقعا
    وقتی که تو نیستی
    خیلی ها از خانه بیرون نمی آیند

    واقعا
    وقتی که تونیستی
    من هم
    تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین ام

    واقعا
    وقتی که تونیستی
    بدیهی ست که تو نیستی

    سید علی صالحی

  • گلبهار :

    به به مرسی کافه چی درووووووووود :D

  • گلبهار :

    دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه‌ ایست
    هول هولکی و دم دستی، برای رفع تکلیف
    اما خستگی‌ات را رفع نمی‌کنند
    دل آدم را باز نمی‌کند. خاطره نمی‌شود!

    دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است
    پر از رنگ و بو
    این دوستی‌ها جان می دهند برای خاطره‌های دمِ دستی…
    این چای خارجی را می‌ریزی در فنجان،
    می‌نشینی با شکلات فندقی می‌خوری و فکر می‌کنی خوشحال‌ترین آدم روی زمینی
    فقط نمی‌دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دو ساعت می‌شود رنگ قیر… سیاه …

    دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است.
    باید نرم دم بکشد
    باید انتظارش را بکشی
    باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی
    باید صبر کنی
    آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی
    باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک
    خوب نگاهش کنی…
    عطر ملایمش را احساس کنی
    و آهسته، جرعه جرعه بنوشی‌اش و زندگی کنی…

    “ناشناس”

  • گلبهار :

    رکورد های جهانی
    را شکسته ام،
    وقتی می بینمت،
    و حواسم
    پرت می شود…

  • دیبا :

    قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

    تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

    حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و

    من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم

    تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی

    من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

    قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟

    یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

    شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

    تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم

    شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من

    در پس پرده ایمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

    دردم این است که باید پس از این قسمت ها

    سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم

  • فرشته :

    دل

    م کمی خدا می خواهد…

    دلم!!!

    تمام شدن میخواهد
    از ان تمام شدن هایی
    که بشود
    نقطه سر خط.
    انگاه
    دیکته تمام شود
    ومن دیگر آغاز نشوم….

    دلــم كــَمى خــُدا مــى خــوآهـَد
    كـــَمى سكــوت
    دلــَم دل بـــُريدن مــى خــوآهـَد
    كــَمى اَشك
    كــَمى بــُهت
    كــَمى آغــوش آسمــآنى
    كــمى دور شــُدن اَز ايــن جــنس آدم …

    راستی خدا ! اگر من نبودم …

    این همه غمهایت را چه میکردی؟؟؟

  • فرشته :

    دستانم را بگیر …

    میخواهم برای لحظه ای آرامشت را قرض بگیرم …

    میدانی…

    هوا سرد است این روزها

    اما چه گرمای شیرینی است

    بودن در کنارت…

    و بودن در هوایی که نفسهای تو در آن جاری است!

    سخت شده ثانیه ای بی تو نفس کشیدن

    نفسهایم …

    مٱمن گرمی چون سینه ات را می خواهد و می طلبد

    چشمانم فقط تو را می خواهد و می طللبد

    دستانم فقط لمس انگشتان تو را می خواهد و می طلبد

    و حتی لبهایم ….

    و حتی تمام جانم ….

    دوستت دارم …

    راســـتی…!!!

    لرزش دستانم ، زردی صورتم ، بیقراریم …

    حکایت از اعتیاد من است ، آری معتاد شده ام ، به “تو”

    یک قـــــول!!!

    صبرت که تمام شد نرو…..

    منتظر بمان

    شاید!!!

    قشنگ ترین احساس از آن لحظه باشد…

    در پـــایــــان حرفهـــــایـم…

    جاگذاشته ام دلی!!!

    هـــــرکه یافت…

    مژدگانی اش تمام “زندگی ام”

  • ارام :

    مرا چه به فال حافظ که یوسفم را سال هاست گرگ خورده است
    و در قحطی عشق
    چنان به سنگ ها دل بسته ام
    که حتی میان فال ها هم کلبه ی احزان من گلستان نمی شود…

  • ارام :

    دلم را به تخت می بندم تا ترکت کند…
    فریاد می کشد،می لرزد،خمارت می شود
    رها که شد او می ماند و عمری وسوسه ی تلخ دوباره خواستن تو


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید