دوست داشتنش را با نگاهش میگوید - کافه تنهایی

کافه تنهایی

دوست داشتنش را با نگاهش میگوید

عاشقانه, کافه

عاشقانه, کافه

 

زن …
با چشمانش حرف میزند ؛
دوست داشتنش را با نگاهش میگوید ،
.
دلتنگی در چشمانش اشک میشود !
.
وقت شادی ؛
چشمانش برق میزند …
.
وقت عشق بازی
چشمانش خُمار میشود ،
.
تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد !
وقتی با نگاهش دنیا را عاشق میکند … !!!

بازدید : 1555
برچسب ها : , , , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    نگاهم که کردی دلم پر گرفت
    دلم غربت زنگ آخر گرفت

    نگاهم که کردی سکوتم شکست
    درون دلم عشق گویی نشست

    نگاهم که کردی زمان صبر کرد
    دل آسمان را پر از ابر کرد

    و بعد از نگاه تو باران گرفت
    و عشقی درون تنم جان گرفت

    نگاهم کن و باز با من بمان
    تو حرف دل بی کسم را بخوان

    نگاهم کن ای زندگی بخش من
    نگاهم کن ای عشق دیرین من

  • گلبهار :

    عاشق شدن چیز ساده ای ست…
    آنقدر که همه ی انسان ها توان تجربه کردن آن را دارند…
    ”مهم” عاشق ماندن است…
    بی انتـها…
    بی منت…
    تا ابـــــد..

  • گلبهار :

    ستاره ای شده ام غرق آسمان دلت
    که راه عشق کشاندم به کهکشان دلت

    پریده ام همه ی انتظار عالم را
    به سمت روشن آرام آشیان دلت

    مرا به سفره ای از شعر و شور مهمان کن
    هزار قصه بگو با من از زبان دلت

    تمام خستگی ام را به دست جاده بده
    مرا همیشه نگه دار در امان

  • گلبهار :

    زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها

    مستم از ساغر خون جگر آشامیها

    بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت

    شادکامم دگر از الفت ناکامیها

    بخت برگشته ما خیره سری آغازید

    تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها

    دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت

    ساختم این همه تا وارهم از خامیها

    تا که نامی شدم از نام نبردم سودی

    گر نمردم من و این گوشه گمنامیها

    نشود رام سر زلف دل آرامم دل

    ای دل از کف ندهی دامن آرامیها

    باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن

    خرم از عیش نشابورم و خیامیها

    شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی

    تا که نامت نبرد در افق نامیها

    شهریار

  • گلبهار :

    تاوان حرف هایی که نمی توانیم بزنیم…
    موهای سفیدی ست که لابلای موهایمان داریم …
    ولی به همه می گوییم ارثیست…!!
    اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمی کردم
    ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم !!!
    رنجهایم را داخل کیسه ریختم و دم در گذاشتم
    اما فرشتگان برایم باز فرستادند
    معطر به عطر بهشتی
    تا هرگز یادم نرود روزی همین رنجها بود که راه نجات را به من آموخت
    همین رنجها بود که راه درست زیستن را به من هدیه داد
    رنجهایم را بوسه میزنم و در صندوق گنجهایم میگذارم
    گذر زمان جواهرشان میکند…

    از آنچه بر سرتان گذشته نهراسید
    حتی فرار نکنید
    بلکه دوستش بدارید
    همان گذشته بود که امروز شما را ساخته
    امروز را دریابید تا فردایی خوش بسازید

    پس شاد زندگی کنید

  • گلبهار :

    ﺯﻥ
    ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺼﻔﻪ ﻭ ﻧﯿﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ!
    ﯾﮏ ﺯﻥ ﺭﺍ ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﺳﺘﯿﺪ
    ﯾﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﮐﺮد!
    ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
    ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ…
    ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﻄﻠﻖ.

    “ﺷﻬﺮﻩ ﺗﻮﮐﻠﯽ”

  • گلبهار :

    دستهایت را بی بهانه به من بسپار،
    روی یک ریل با من همقدم شو،
    تو آن سو من این سو،
    می خواهم عاشقانه تا انتهای ریل با تو باشم.
    می دانم یک ریل همیشه یک خط موازیست،
    می دانم تقاطع ندارد،
    می دانم جفت شدنی در کار نیست،
    من فقط به این دلخوشم
    که قراراست به موازات تو قدم بردارم…

    “ناشناس”

  • گلبهار :

    ﺍﻣﺸﺐ ﻏﻢ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﭘﺮﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺳﺎﻝ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻓﻼﻥ ﻣﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻓﻨﺎ ﺭﻓﺖ
    ” ﻧﺨﻮﺭ ”
    ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﺳﺖ .
    ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺷﯿﺪ …. ؟
    ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﺑﭙﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺳﺮ ﻫﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ .
    ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ .
    ﻧﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻭ ﻧﻪ ﺩﻩ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ
    ” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ”
    ﺳﺮ ﺁﻥ ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ
    ” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ”
    ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﻠﯽ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔﺖ :
    ” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ”
    ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬﺎ ﺳﺮ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ :
    ” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ”
    ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ !…..
    ﮔﻮﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩ
    ” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ”
    ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮔﻔﺖ : ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ !
    ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻢ ﭼﻪ ﺑﭙﻮﺷﻨﺪ ….. ؟
    ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ !
    ﭘﺪﺭ ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﺳﺮﺵ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻮﺩ !…..
    ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ !……
    ” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

  • گلبهار :

    ای درد توام درمان در بســـــــتر ناکامی 

    وی یاد توام مونس در گوشه ی تنهایی

    در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم

     لطف آنچه تو اندیشی،حکم آنچه تو فرمایی 

    فکر خود و رﺃی خود در عالم رندی نیست

     کفر است دراین مذهب خود بینی وخود رﺃیی

  • گلبهار :

    پروردگارم …
    شکوفایی روزت را سپاس میگویم که تاریکی شب را پایان می بخشد و تاریکی شب را نظاره گرم که هیاهوی روز را سرانجام است؛
    در این میان این “من” هستم که بالا میروم؛
    پایین می آیم ؛
    خوشحال و غمگین می شوم؛
    تهی و سرشار می شوم و باز….
    همان میشوم که بودم، بنده ای در درگاه تو که بی “تو” هیچ فرازی را فرود نیابد و از هیچ غمی به شادی راه نیابد و از هیچ خالی ای سرشار نگردد؛
    پروردگارم بندگی ام را بپذیر.

  • گلبهار :

    در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند
    و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند.

    فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد
    دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به
    سرش زد…
    به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:

    قیمت جهنم چقدره؟
    کشیش تعجب کرد و …گفت:
    جهنم؟!
    مرد دانا گفت:
    بله جهنم.
    کشیش بدون هیچ فکری گفت
    : ۳ سکه.

    مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت:
    لطفاً سند جهنم را هم بدهید.
    کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم .
    مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.
    به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است و هیچ کس را به آن راه نمی دهم.
    دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی دهم.
    این شخص مارتین لوتر بود که با این حرکت، نه تنها ضربه ای به کسب و کار کلیسا زد، بلکه با پذیرش مشقات فراوان، خود را برای اینکه مردم را از گمراهی رها سازد، آماده کرد.

    در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است.

    و تنها یک گناه و آن جهل است.


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید