سلام کافه چی
جدیدا پستهای قشنگی میذاری. عکسها خیلی زیبا هستن البته قبلا هم قشنگ بودا ولی الان قشنگ تر شده ان شاءالله در آینده قشنگ ترتربشه… موفق باشید.
آغوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن ……. بدون آنکه حرفی بینمان رد و بدل شود
فقط نگاه باشد و نفس ……..
زندگی آنقدرها دوام نمی آورد …
همین حالا هم دیر است”
برخلاف نفس،دل بستیم،اما…چه مغرورانه اشک ریختیم/چه مغرورانه سکوت کردیم/چه مغرورانه التماس کردیم/چه مغرورانه از هم گریختیم/غرور هدیه نفس بود/و عشق هدیه دل/هدیه نفس را به هم تقدیم کردیم/هدیه دل را از هم پنهان کردیم
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
خیلی اینو دوست داشتم…
ممنون…
………برایش شعر خواندم اشک هایش را درآوردم
پس از یک عمر خاموشی صدایش را درآوردم
کلیم قصه هایم دست خالی مانده بود اما
زدم بر نیل و آخر سر عصایش را درآوردم
دلم پر بود از دستش ولی با زور خندیدم
و با دست خودم رخت عزایش را درآوردم
سپس با بوسه ای زیر زبانش را کشیدم تا _
_ته و تووی تمام ماجرایش را درآوردم
میان ماندن و رفتن مردد بود پاهایش
نشستم، کفشهای تا به تایش را درآوردم
و او از خانه رفت و من برای رفع دلتنگی
نشستم رو به آیینه ادایش را درآوردم…
ممنون عرفان جان
قشنگ بود
فواره وار، سربه هوايي و سربه زير
چون تلخي شراب، دل آزار و دلپذير
ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار
من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسير
پلک مرا برای تماشای خود ببند
ای ردپای گمشده باد در کویر
ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر
مرداب زندگي همه را غرق مي كند
اي عشق همّتي كن و دست مرا بگير
چشم انتظار حادثه اي ناگهان مباش
با مرگ زندگي كن و با زندگي بمير
واژه را ..
به تازیانه می گیرم !
اگر ..
در ذهنم ..
جز به یاد تــــــــــــو جاری شود !
گل من، ستاره من، تو صفای ماهتابی
نفسی، حیات بخشی، توشعاع آفتابی
به لبت قسم که رنگی چو گل شراب دارد،
به تنت قسم که نوری چو بلور ناب دارد،
به نگاه پر شکوهت که از آن ستاره خيزد،
به دو چشم تو که اعجاز دو آفتاب دارد:
ز فراق خانه سوزت، غم سينه سوزدارم.
گل من؛ قسم به عشقت، که نه شب نه روز دارم.
به بلند زلفکانت که به آبشار ماند،
به سياه چشمکانت که به شام تار ماند،
به دهان عطر خيزت که به خنده جان فزايد،
به گل لطيف رويت که به نو بهار ماند،
به غمت که روزگاری به دلم نشاط داده،
به فريب عهد سستت که به روزگار ماند،
به تو ای فرشته من؛ گل من؛ترانه من:
که جدایی از تو باشد غم جاودانه من.
به دلم که تا تو رقتی همه شب غريب مانده،
به شبان کام بخشت که دلم به خواب ديده،
به نگاه انتظاری که به چشم من نشسته،
به ستاره های اشکی که به چشم من نشسته،
به لبت که با دو بوسه به لبم نگين نشانده،
به صدای چون پرندت که دو گوش من شنيده،
به غمت، غم عزيزت، غم مهربان وگرمت
که به کوچه کوچه رگهای دلم چو خون دويده:
چو تو در برم نباشی، غم بی شمار دارم.
تو بدان که با غم تو، غم روزگار دارم.
به شبی که تکيه دادی سر خود به شانه من،
به دمی که پا نهادی به فضای خانه من:
اگرم بهانه ای هست برای زندگانی
گل من قسم به مويت، تويی آن بهانه من.
به نگاه دلپذیرت، به لبان بی نظیرت
که صفا گرفته از آن غزل و ترانه من،
به دو گونه لطیفت، به دو چشم اشکريزم:
که به راه عاشقی ها ز بلا نمی گريزم.
به شکوه پيکر تو که از آن جلال خيزد،
به دل غم آشيانم که از آن ملال خيزد،
به شميم گيسوانت که از آن بهار رويد،
به نگاه تو که از آن،همه شور و حال خيزد،
به کلام دلربايت که از آن کمال بارد،
به چراغ گونه هايت که از آن جمال خيزد،
به پيام دستهايت که به گردنم چو پيچد
ز دل پر از ملالم غم ماه و سال خيزد،
به شراب بوسه هايت که از آن هميشه مستم:
گل من؛ تورا نه اکنون، همه عمر می پرستم.
شاعر: مهدی سهیلی
سلام کافه چی
جدیدا پستهای قشنگی میذاری. عکسها خیلی زیبا هستن البته قبلا هم قشنگ بودا ولی الان قشنگ تر شده ان شاءالله در آینده قشنگ ترتربشه… موفق باشید.
درود
ممنون، نظر لطفتونه
سعی ما بر همینه
آغوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن ……. بدون آنکه حرفی بینمان رد و بدل شود
فقط نگاه باشد و نفس ……..
زندگی آنقدرها دوام نمی آورد …
همین حالا هم دیر است”
جانا به حاجتی که تورا هست با خدا \\\\ کاخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
برخلاف نفس،دل بستیم،اما…چه مغرورانه اشک ریختیم/چه مغرورانه سکوت کردیم/چه مغرورانه التماس کردیم/چه مغرورانه از هم گریختیم/غرور هدیه نفس بود/و عشق هدیه دل/هدیه نفس را به هم تقدیم کردیم/هدیه دل را از هم پنهان کردیم