دل شکسته بود، امــــا دل کسی رو نشکست - کافه تنهایی

کافه تنهایی

دل شکسته بود، امــــا دل کسی رو نشکست

عاشقانه

اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو :

 

بی کس بود

اما کسی رو بی کس نکرد.

 

تنها بود

اما کسی رو تنها نذاشت.

 

دل شکسته بود

اما دل کسی رو نشکست.

 

از غصه فراری بود

اما وجودش پر از غصه بود.

 

درد داشت

اما مرهم درد من بود.

 

عاشقم بود

اما من او را دوست نداشتم.

 

وقتی فهمید ساده ناراحت شد

اما می دانم …

بازدید : 1847
برچسب ها : ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    با عرض سلام میشود درباره این قسمت که نوشتین اهنگ جدید کمی توضیح بدهید؟این را برای چه گذاشته اید یعنی اهنگ های به روز در ان دیده میشود ؟

  • گلبهار :

    من ابري ترين آدم دنياي تو ام
    تنهاييم را برايت ميبارم

    درد کمي نيست !!!!

  • گلبهار :

    همه پيش خود چنين پنداشتند
    پرپروانه به اين علت سوخت
    تا فقط يک لحظه شمع نگاهش بکند
    شمع پيش خود چنين مي پنداشت
    پر پروانه اگر سوخت جهنم مارا!
    هيچکس فکر نکرد
    پر پروانه به اين خاطر سوخت
    چون که از شمع شنيد
    که برو پروانه
    دور من چرخيدن تا ابد نيست چنين
    ميشود ذوب وزمين خواهم ريخت
    اشک زچشمان پروانه بريخت
    پيش خود انديشيد
    که اگر او برود من هيچم
    خواست تا شمع به اغوش بگيرد
    اما
    پر پروانه بسوخت….

  • گلبهار :

    گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود
    گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد
    گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود
    گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند . . .

  • گلبهار :

    یه روزی من بودم نفسش
    ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش
    رفت سراغ یه نفس تازه !!!
    .

  • گلبهار :

    درد دارد…
    وقتی با نسیمی برود…
    کسی که به خاطرش به طوفان زده ای…
    .

  • گلبهار :

    هنوز هم مثل انشاهای دوران دبستان با نتیجه گیری مشکل دارم . . .
    “ چرا رفتی ؟ ”

  • گلبهار :

    پرنده ی مهاجری که مقصودش کوچ است؛
    به ویرانی لانه اش فکر نمی کند!
    .

  • گلبهار :

    اینبارهم که تاول پاهایم خشک شود دوباره عاشقت میشوم…دوباره به راه می افتم…دوباره گم میشوم

  • گلبهار :

    شب نامه ای دیگر
    شایدهزارمین
    اندوهی مدام
    یک اضطراب سرد
    اینجا نشسته ای دراین خیال سرد
    و بازم می خوام ازگرمای تنت بنویسم که اکنون سهم دیگران است
    سانسورمیکنم باز این نوشته را..!!
    فقط می نویسم..
    ‏”هی داد رفته ای”
    ‏”هی داد رفته ای”

  • گلبهار :

    روز مرگم در اخرين نفسم به او خواهم گفت اونطوري نه….اينطوري ميرن…

  • گلبهار :

    سریع ترین نقاشی بود که دیدم در یک چشم بهم زدن
    روزگارم را سیاه کرد…!

  • گلبهار :

    دارم میروم تمام خاطرات با هم بودن را خاک کنم…
    ولی نمیدانم کجا…
    این خاک …این زمین لعنتی…
    همه تو را به من یادآوری می کنند.
    حتی آسمان هم از بس به آن نگاه کرده ای رنگ چشمان تورا گرفته است.
    نمی دانم کدام قانون طبیعت نقض شده است….که زندگیم بر محور تو می چرخد

  • گلبهار :

    من زبان برگ ها را می دانم …

    مثلا “خش خش” یعنی “امان از جدایی”

    پیش از جدایی از درخت هیچ برگی خش خش نمی کند

  • گلبهار :

    دل من نرمتر از جنس حریر

    دلم از جنس بلور

    گر تو را قصد شکستن باشد سنگ بی انصافیست

    یک تلنگر کافیست….

  • گلبهار :

    به عاشقی گفتند …!

    سال دراز است گفت نه به اندازه شبی که یک دل شکسته بخوابد … !

  • گلبهار :

    من خسته ام ، تو خسته ای آیا شبیه من ؟

    یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من

    حتی خودم شنیده ام از این کلاغها

    در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من

    امروز دل نبند به مردم که می شود

    اینگونه روزگار تو ــ فردا ــ شبیه من

    ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است

    خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من

    من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن

    در شهر کشته اند کسی را شبیه من…!!!!

  • گلبهار :

    گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت
    گاهی باید رفت بی دلیل ، لحظه ای می آید که پر از غمی
    اسیری در قفسی که اسیر است در قفس زندگی
    گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد
    و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود
    و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند ، گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند
    و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم ، با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم
    و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند ، مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند
    در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود ، حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود
    و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد ، این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد…

  • erfan :

    می نویسم بر در و دیوار كویش حال خود

    باشد آنرا یار خواند یا كسی گوید به یار…

  • گلبهار :

    چه شبي است

    باز هم كنج دلم محفل دلتنگي تو است

    اشك هايم همه شب مي ريزند

    و نگاهي كه به فواره ي احساس تو هر دم پر بود

    اينك سرد

    و تو خورشيد ترين ثانيه هايم بودي

    ماهتابي بودي در شب تنهايي

    ساحلي بودي بر فرود احساس

    وتو رفتي

    خانه ام بي تو دگر بي نور است

    شب تنهاييها بي مهتاب

    و ندارم نفسي

    كاش خاطره ام پر مي شد از تن آبي تو

    كاش بوسه باران ميشد گونه ام از نفست

    كاش مي شد همه عمر دستهايت اشك از چشمم مي برد

    كاش مي شد

  • گلبهار :

    شکستن دل مثل شکستن استخوان دنده می ماند
    از بیرون همه چیز روبراه است اما هرنفس درد است که میکشی


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید