دست هايم را در جيبهايم فرو ميبرم
و عکس ميگيرم
هيچکس نخواهد فهميد
از پشت عينکِ بزرگِ سياهم
با چه ترديدي
دنيايِ بزرگِ سياه مان را تماشا ميکنم
بگذار هيچکس نفهمد من چه ميکشم
بگذار هيچکس نفهمد ما چه ميکشيم
آدم ها
ظاهر آسوده را بيشتر دوست دارند
تا آسودگيِ خاطر را
دستهايت را در جيبهايت فرو کن
بگذار آدمها از باورهاي خودشان عکس بگيرند
بغض دردت را به روی شانه هایم گریه کن
دورم از تو صبر کن وقتی میایم گریه کن
در میان گریه چشمان تو غوغا می شود
ای فدای چشمهایت چشمهایم، گریه کن
ابر بی بارانم اما گریه می خواهد دلم
من به جایت بغض کردم تو به جایم گریه کن
شمع خاموشم هزاران شعله در جان منست
روشنم کن بعد بنشین پا به پایم گریه کن
داستانم داستان بی سرانجامیست ، حیف
قطره قطره آب خواهم شد برایم گریه کن
مهرداد نصرتی
ببخشید اگه به موضوع پست ربطی نداشت چون قشنگ بود نوشتم u)
دردنیای من فقط یک نفر لبخند مرا میخواست{عکاس}بود که او هم پولش را گرفت.
:(
یعنی چیییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟
یعنی زیبا وغمگین بود
واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام گلبهار جان.مرسی از راهنماییت.
این روزهایم به تظاهر میگذرد…
تظاهر به بی تفاوتی،تظاهر به بی خیالی
به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست.
این روزها پارو را رها کرده ام و دراز شده ام کف قایقی معلق که به هیچ کجا میرود.
گاهی عمیقا مایلم ماهی باشم
ماهی حافظه اش هشت ثانیه است
بی هیچ خاطره ای…
هرچه میروم نمیرسم…
گاهی با خود فکر میکنم
نکند من باشم
کلاغ آخر قصه ها…
خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی
تو هم زجر جدایی را به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آ رزویت می رسیدی
پشیمان میشدی از اینکه عشق را آفریدی
بازنده منم که در را باز میگذارم شاید بازگردی
دزد هم که بیاید چیز مهمی برای بردن نمیابد
مهم من بودم که تو بردی…
تو حال رفته ای…
بغض بدی در گلویم دارد آتیشم میزند
عاقبت ما آنچه خواهان بودیم میشد
میدانم با کسی رفتی و من فقط باید تنها باشم
آری میگویی من در قلب توام
اما حالا قلب تو جای دو نفر را دارد؟
دست از پا خطا کنی،تعویض میشوی
همین حوالی کسی شبیه توست.
این است پیام عشق های امروزی…
گاهی فقط
باید لبخند بزنی و رد شی
بذار فکر کنن نفهمیدی…