در انتظار تو! - کافه تنهایی

کافه تنهایی

در انتظار تو!

در انتظار تو

قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
ومن چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته
ایستاده ام
وهمچنان
به نرده های
ایستگاه رفته
تکیه داده ام…!

“قیصر امین پور”

بازدید : 2392
برچسب ها : , , , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • Mehraban :

    نشان دل بی نشان از که جویم
    حدیث تن ناتوان با که گویم

    گر از کوی او روی رفتن ندارم
    مگیرید عیبم که در بند اویم

    برویم فرو می‌چکد اشک خونین
    ز خون جگر تا چه آید برویم

    رخ ار زانکه شستم بخوناب دیده
    غبار سر کویت از رخ نشویم

    وفای تو ورزم بهر جا که باشم
    دعای تو گویم بهر جا که پویم

    خیال تو بینم اگر غنچه چینم
    نسیم تو یابم اگر لاله بویم

    چه نالم چو از ناله دل شد چو نالم
    چه مویم چو از مویه شد تن چو مویم

    چو رنجم تو دادی شفا از چه خواهم
    چو درد از تو دارم دوا از که جویم

    اگر کوزه خالی شد از باده حالی
    بده ساقیا کاسه‌ئی از سبویم

    چو ساغر بگرید ببین های هایم
    چو مطرب بنالد ببین های و هویم

    بچوگان مزن بیش ازینم چو خواجو
    که سرگشته و خسته مانند گویم

    “شاعر: خواجوی کرمانی”

  • Mehraban :

    با تمام وسع خود پیش تو کم می آورم
    ای که می دانی و می دانم زیادی از سرم

    سکه ام هر چند افتاده است از رونق ولی
    باز هم ناز تو را هر جور باشد می خرم

    مانده ام در من چطوری راه پیدا کرده ای
    من که یک عمر است مانند اتاقی بی درم

    آفت شک از درونم رخت بر بست عاقبت
    آمدی گل کرده از نو شاخه های باورم

    بی گمان خواب تو را می دیدم آن شب تا سحر
    بوی گل برخاست با من هر زمان از بسترم

    کوشش بی خود نکن عطرت تو را لو می دهد
    هر کجای شهر پنهان می شوی بو می برم

    “شاعر: جواد منفرد”

  • نیلوفر :

    سلام
    خیییییییلی با حالیییییییییین، خسسسسسسته نباشششششششین، موفق باشییییییییییییین

  • ارام :

    حرف های زیادی داری
    سکوت علامت چیست
    نمی دانم علامت رضایت است یا همان جواب ابلهان خاموشیست
    معنی جدیدی به سکوت داده ای
    سکوتت را می فهمم
    یعنی انتظار

  • گلبهار :

    فصل اتاق من پائیز
    حضورم
    برگ های اُفتان اند
    در تیک تاک ساعت
    که باران ست
    من چه می دانستم
    عشق
    جقدر غمگین ست !
    وقتی
    شانۀ احساس من
    کوفته
    لب هایم
    پراز حرف های سوخته است
    و نمی دانم
    عشق
    نام تنهائی ست
    یا تنهائی
    دختری به نام عشق ؟!

  • ارام :

    چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
    تمبر و پاکت هم هست
    و یک عالمه حرف
    کاش کسی جایی منتظرم بود.

  • گلبهار :

    تو نیستی
    و من نمی دانم
    زندگی را از کجا شروع کنم
    وقتی دلم جائی ندارد !

  • گلبهار :

    دوره ای ست که همه
    حتی در نهایت حیرت تو
    دوست داشتن را با خط کش هاشان
    سانت می زنند
    تا مبادا یک جایی
    یک چیزی
    کم باشد
    فدای سرم که تا نهایت پستی قد کشیدی
    و کارت به جایی کشید
    که خط کش به دست
    مقایسه ام می کنی با این و آن
    همان دو سه تا باران
    همان یک بوسه
    همین که شاعر شده ام حالا
    عمری را کفایت می کند.

    “مهدیه لطیفی”

  • ارام :

    سال ها رفت و هنوز
    یک نفر نیست بپرسد از من
    که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
    صبح تا نیمه ی شب منتظری
    همه جا می نگری
    گاه با ماه سخن می گویی
    گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
    راستی گمشده ات کیست؟
    کجاست؟
    صدفی در دریاست؟
    نوری از روزنه ی فرداهاست؟
    یا خدایی است که از روز ازل نا پیداست…؟

  • ارام :

    خورشید را می دزدم
    فقط برای تو
    می گذارم توی جیبم
    تا فردا بزنم به موهایت
    فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم
    فردا تو می فهمی
    فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت.می دانم
    آخ…فردا
    راستی چرا فردا نمی شود؟
    این شب چقدر طول کشیده
    چرا آفتاب نمی شود؟
    یکی نیست بگوید
    خورشید کدام گوری رفته؟

  • ارام :

    پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاه منتظرم
    اگر نمی آیی،اینقدر پنجره ها را زجر ندهم
    چشم هایم به جهنم…

  • گلبهار :

    نه آن قدر دوری
    که در جستجوی تو باشم
    نه آن قدر نزدیک
    که پیدایت کنم
    و من هر روز
    برای تاقچۀ احساسم
    از غروب های دنیا
    شقایق می چینم

  • گلبهار :

    احساسات
    آرام آرام می میرند
    جوری که
    نام ها از یاد می روند
    وقتی
    هیچ کس صدایشان نمی زند

  • گلبهار :

    از دلم خبر نداری
    وقتی که باران،
    پشتِ باران و
    عطسه
    پشتِ عطسه می آید
    انگار رفتنت را،
    پیشاپیش جشن گرفته اند
    این زنجموره های بی پروا…

    “سلبی ناز رستمی”

  • گلبهار :

    شاید هیچکس نداند اما من
    می دانم که حسرت آغوش یک زن
    با خواب های هر شب یک مرد چه می کند..
    حریم تنهایی جای خود،
    اما
    بیا پایمان را کمی
    فقط کمی
    از گلیم اش درازتر کنیم
    می دانم..
    دیگر نیازی به اعتراف های شبانه نیست اما
    می نویسم تا باز هم بدانی..
    در خرابه های آخرین ایستگاه دلتنگی
    ناباورانه من
    هنوز
    عاشق تو ام…

    (شعر از: وفا)

  • گلبهار :

    من از آسمان امشب می ترسم!
    از این شهاب هایی که می بارند و هرگز آرزوهایم را برآورده نمی کنند و فقط ممکن است بر بام یک مشت رویای کهنه که در پستو حبسشان کرده ام خراب شوند.
    اصلا می ترسم بپوسند رویاهایم انباشته بر هم در گوشه ای نمور.
    حتی می ترسم محقق شوند؛ خلوتی که اندوه شکست به سِجافش کارتونک بسته را فقط همین رویاها می روبند و اگر نباشند شکست که همیشه هست .
    می ترسم از این همه رویا که مثل وصله ی ناجور اگر نباشند به یک طور می آزارند و اگر باشند طور دیگر. عمری گذشت و هنوز نفهمیدم ترس هایم را دور بریزم یا آرزوهایم را…!

    *متن های ادبی رادیو هفت*

  • عشق :

    به سلامتی عشق

    به سلامتیه اون عشقی که دنیا را زیره پا ش مگذاری ولی اخرشم ترکت می کنه می ره به سلامتیه ی هرچه عاشق روی دنیا :flr :flr :flr

  • عسق :

    سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
    کــ ــه دیــدم مترسکـــــ

    بـه کــلاغ میــ ــگویــد:

    هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن

    فقـــط تنهــام نــذار!!

  • عسق :

    خدایا…..

    این روزها……

    دلتنگم……

    باورکن این یکی دیگرشعرنیست

  • عسق :

    همه چـــــــــــی داشت خوب پیش می رفت، تا اینکــــــه

    بزرگـــــــــــ شـدیــــــم

  • عسق :

    گويند دنيا خواهي يا دوست؟ گويم: اي بي خبران دوست من همه ي دنياي من است…!!!


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید