کابوسم را تعبیر کردند به نیامدنت و من خوب می دانم همه خواب هایم وارونه اند تو می آیی….
عالی
درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن
اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام، تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن
به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن
شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن
شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم… اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن
این قاتل
بد نشسته در کمین
یا بیا
یا با صدای خود بگو
نمــــــــیآیم…
بیرون کن از کمینگاه این بغض را…
ــ ــ ــ مازیار سلامی
Δ
− = 1
Notify me when new comments are added.
عالی
درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن
سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن
اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،
تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن
به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن
شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن
شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم…
اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن
این قاتل
بد نشسته در کمین
یا بیا
یا با صدای خود بگو
نمــــــــیآیم…
بیرون کن از کمینگاه این بغض را…
ــ ــ ــ
مازیار سلامی