تو می آیی ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

تو می آیی …

تو می آیی
کابوسم را تعبیر کردند
به نیامدنت
و من خوب می دانم
همه خواب هایم وارونه اند
تو می آیی….

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 686
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • maryam :

    عالی :flr

  • حمزه :

    درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن
    سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن

    اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،
    تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن

    به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من
    بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن

    شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را
    به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن

    شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم…
    اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن

    لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
    تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن

  • نیلوفر :

    این قاتل

    بد نشسته در کمین

    یا بیا

    یا با صدای خود بگو

    نمــــــــی‌آیم…

    بیرون کن از کمینگاه این بغض را…

    ــ ــ ــ
    مازیار سلامی


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید