تنها ! - کافه تنهایی

کافه تنهایی

تنها !

عاشقانه

سلام ای خواب …

ای رویا…

سلام ای آنکه با تو عشق شد پیدا

سلام ای آشنا،

ای مه…

سلام ای مونس شبها…

مرا با خود ببر زینجا

نمی دانی که چشمانت چه با من می کند هر شب ….

نمی دانی فریب چشم های تو طلسمم می کند دیوانه می سازد نگاهم را

ولی افسوس اینجا !

فاصله صدها هزاران راه را باید بپیماید

و من تنها ندارم طاقت رفتن

نگاهم کن بشو همراه من

اینجا بی تو تنهایم ….

و می گیرم سراغ چشم هایی را که یک شب آتشی افکند در جانم ….

ولی افسوس …

این آتش زبان شعر هایم را نمی داند

نشد همراه…

ندانست این دل تنها که یک دم هم زبانی را طلب دارد

نمی داند دل تنها پری رویان دیگر را

نمی داند اگر یک دم !

شبی !

تنها !

زبانم را بداند او

من آن شب را کنم تا صبح فردا روشن از مهتاب

و فردا روز آغاز است …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 3951
برچسب ها : , , , , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    کــــــــــــــــافه چی ای فنجونه کپک زد عوضش کن بشورش لااقل تر تمیز شه افتاد؟ ما دلمون میخواد تو فنجون جدید شعر بنوشیم

  • erfan :

    کاش خوابت ،
    کمی مرا می دید…

  • erfan :

    امشب ،
    زود می خوابم…
    باید باهم حرف بزنیم…

  • erfan :

    خیالت تخت…
    با این خوابی که من دارم و
    چشمانی که تو ،
    دنیا برای فراموش کردنت
    کوتاه ست

    • گلبهار :

      گلت خشک شد ولی هرگز نمرده / زمان بوی تو رو از خونه برده
      دلم خوش بود می آیی به خوابم / ولی چند ماهه که خوابم نبرده
      .

  • گلبهار :

    نه خودش موند نه خاطره هاش …
    تنها چیزی که مونده جای خالیشه !
    (منبع :اس ام اس خور …..بچه ها این سایت توپیه تا دلتون بخواد اس ام اس همه جوره داره اونجا هم پاتوقمه برین یه نیگاه بندازین ضرر نداره ولی هیچ جا کافه مون نمیشه الکی نمیگما راست وحسینی میگم به جان اقای x قسم)

  • گلبهار :

    خبری از دل نیست
    فکر کنم جایی گرفتار کسیست
    تو نمیدانی چه کس با دل من سرگرم است؟؟
    دیرزمانیست کزان بیخبرم
    شاید آنکس که دلم را به غنیمت برده
    من و تنهایی من را به عوض میخواهد!

  • گلبهار :

    بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم / افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم / بیا مثل پروانه های غریب نیاز / به مهتاب شب های “تنهایی” عادت کنیم

  • گلبهار :

    میخندم….
    دیگر تب هم ندارم…
    داغ هم نیستم…
    دیگر به یاد تو هم نیستم….
    سرد سرد شده ام….
    کسی چه میداند شاید دق کرده ام

  • گلبهار :

    ویرانه ام…….
    حتی جغدی هم در من آشیانه نمی سازد….

  • گلبهار :

    من می دانم …

    دلم تا همیشه در وسط ترین …

    نقطه ی زندگیت جا مانده است …

    جایی بین خواستن و نخواستن …

    جایی بین بودن و نبودن …

    جایی بین رفتن و نرفتن …

    جایی بین ……. این نقطه های خالی … ..

    جا مانده ام…..!!

  • گلبهار :

    نمی نالم من دردم

    نمی گریم من از حالم

    ولیکن درد دارم اشک دارم من

    دلم از غصه خون گشت و زبانم ساکت و خاموش

    خداوندا کجا رفتی

    چرا با من چنین کردی

    خداوندا ببخشایم اگر نابندگی کردم

    تو عفوم کن

    تو شادم کن

  • گلبهار :

    خاطراتم همه از رنگ سياه

    دل بيچارهء من غرق در اين شهر گناه

    من نمي دانم چه آمد به سرم

    يا چه شد آن همه شادي و كجا رفت خوشي

    هرچه گشتم پي خوشبختي نديدم آنرا

    زده بدبختي و غم با من و اين زندگي ام پيوندي

    تا كدامين روز بايد سوختن

    تا كدامين روز بايد ساختن

    پس كجا رفت آن همه لطف و كرمت

    اي خداوندا نگويم كفر كه اگر اين گونه است

    يا مرا لال بگردان يا عمرم كوتاه

  • گلبهار :

    بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
    انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره

    در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
    زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم

    پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
    من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

    انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
    ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره

  • گلبهار :

    ای که در فصل خزان بینی مرا با پشت خم ،

    این زمستان را مبین ، ما هم بهاری داشتیم

  • گلبهار :

    سلام هایی که بوی خداحافظی میدهند …
    بودن هایی که هیچکدام خوشحال کننده نیستند …
    و رفتن هایی که امید بازگشتی به آنها نداری …
    همه اینها را که جمع میکنی به یک کلمه میرسی :
    تنهایی !

  • گلبهار :

    فلسفه ی تنهایی را هرچقدر هم خوب ببافند ،
    بی قواره بر تن آدم زار می زند …

  • گلبهار :

    دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده
    اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
    دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
    تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

  • sara :

    من روز خویش را/با آفتاب روی تو/کز مشرق خیال دمیدست/آغاز میکنم من با تو مینویسم و میخوانم/من با تو راه میروم و حرف میزنم/وز شوق این محال:که دستم به دست توست!/من/جای راه رفتن/پرواز میکنم!/آن لحظه ها که مات/در انزوای خویش/یا در میان جمع/خاموش مینشینم:موسیقی نگاه تو را گوش میکنم/گاهی میان مردم…/در ازدحام شهر/غیر از تو/هرچه هست فراموش میکنم.
    فریدون مشیری

  • sara :

    باز خواب تو را دیدم ؛“با همان خنده ی مهربان و زیباتر از گل سرخ تو” باز هم همان حس آرامش کنار تو بودن من را فرا گرفته است….می بینی چه قدر راحت به رویای تو قناعت کرده ام !نـگـــران نبــاش…خــوب مـی دانــم بـا حســرت نبـودنـت چگــونــه تـا کنــم فقـط بـرایــم بـنــویـس…هنــوز هــم لبـخنــد میــزنــی … ؟

  • sara :

    دارم از تــو حــرف می زنــم امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو,به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش…

  • sara :

    تو دست نیافتنی ترین معشوق زمین باش! حتی دور از دستان من ولی باش…! اینجا میان شعرهای من دست کسی به تو نخواهد رسید…

  • سالها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت

    و نخواهم دانست کجایی

    اما آرزوی من برای خوشبختی تو، تو را درخواهد یافت

    تو احساس خواهی کرد،اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تری
    و نخواهی دانست چرا..

  • sara :

    یک روز چشم های تو مرا باخود خواهد برد   نمی دانم به کجا ؟ شاید به تاریک ترین زاویه های تنهایی عالم، شاید به جائی که سکوت در فریاد خود می شکند و آوارهای مصیبت و دلتنگی اندام عشق را می خراشد….. اینجا چقدر سرد است.

  • sara :

    امروز خلوته هااااااا

    • گلبهار :

      من هستم منتها وسط روز وسرشب رو سایلنتم نمیام چیزی بنویسم فقط نظاره گرم بنده ظهر که همه خوابن یا اخر شبا مث جغدا بیدارم ومیام اینجا چیزی بنوشم

  • sara :

    دلم برای یک اتفاق تازه لک زده اما ، ا نـگـا ر . . . کـسـی , جـا یـی د سـت اتـفـاق ر ا گـر فـتـه ا سـت کـه نـیـفـتـد!

  • گلبهار :

    کدام راه است که پاي خسته را نشناسد

    کدام کوچه خالي از خاطره است

    و کدام دل هرگز نتپيده به شوق ديدار

    بيا تا برايت بگويم از سختي انتظار

    که چگونه …..

    در ديدهاي باراني رنگ هذيان به خود ميگيرد…

  • گلبهار :

    بدون تو مدت هاست که دیگر خوش نمی گذرد

    فقط می گذرد…

  • گلبهار :

    من

    تو

    او

    ما

    حتی بین ضمایر هم او بین ما فاصله انداخته !

  • گلبهار :

    ناگهانی اومدی …

    من رو عاشق سرزمین وجودت کردی

    درست …

    لحظه ی ورودم

    درها روبستی

    حالا …

    سالهاست

    من و تنهایی

    در آرزوی

    سرزمینی دست نیافتنی هستیم ..

  • گلبهار :

    بیچاره احساساتم …

    درهوای سرد بودنت

    غریبانه و بی صدا

    شکستند

    و تنها

    ردشان

    قطره ای اشک

    برگونه ای سرخ بود…

  • گلبهار :

    باورکن

    این غرورنبود

    که نذاشت

    فریاد بزنم و بگم

    عزیزم نرو ….من بی تو …

    این عشق بود

    که وقتی دید تو با او خوش تری

    گفت بزار بره… این یعنی عاشق

  • گلبهار :

    بیـا آخرین شـاهکارت را بـیبین

    مجسمـه ای با چـشمانی باز

    خیره به دور دست

    شاید شرق شاید غرب

    مبهوت یک شکست،

    مغلوب یک اتفاق

    مصلوب یک عشق،

    مفعول یک تاوان

    خرده هایش را باد دارد مـی برد

    و او فقط خاطراتش را محکم بغل گرفته…

    بیا آخرین شاهکارت را بیبین

    مجسمه ای ساخته ای به نام (( مَـ‌ن ))

  • گلبهار :

    یک روزی هست که خدا چرتکه دستش می گیرد

    و حساب و کتاب می کند

    و آن روز تو باید تاوان آنچه با من کردی را بدهی

    فقط

    نمی دانم

    تاوان دادن آن موقع تو

    به چه درد من می خورد ….؟

  • گلبهار :

    تنهایی بد است

    اما بد تر از آن اینست

    که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی

    آدم هایی که بود و نبودشان

    به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد

  • گلبهار :

    در شعر من چرخی بزن ای هد هد دیوانه ام

    یاری کن اینک قلب را ای مستی بی باد ه ام

    ما را به دریای جنون گه می کشی گه میروی

    با من نکن ای جان من ! تو شمع ومن پروانه ام

    در وادی بی صبر خویش هم تاز من زین مرگ باش

    افسرده تر از من نگو ،دیدی ولی زندانی ام!

    آخر شبی از درد خویش فکری کنم بر مرگ خویش!

    خود را می آویزم به دار درمانده و شیدایی ام!

    رفتی فلک بر کار خویش از یاد بردی یار خویش

    دستی به دل داری و من ابری به دل بارانی ام

    همصحبت دیوان شدی ای وای بر دنیای خویش

    مردی کن و ما را ببخش همصحبتی پنهانی ام!

    با ما نکردی تو جفا کشتی مرا تو در خفا

    زین رسم را با خود ببر من زاده ی تنهایی ام!

    سراینده : ب. خلیل زاده اقدم

  • سهیلا :

    تو را نه به دلم

    ونه به ذهنم…

    بلکه تو رابه چشمانم می سپارم ….

    اینگونه است

    که تمام نگاهایم

    غریبانه می شوند….

  • سهیلا :

    تمام حرف هایم را به حراج گذاشته ام …

    اگر قرار باشد قلب تو آن ها را نخرد

    به کمترین بها

    حراج میزنم تمام کلماتم را …

    اینگونه است

    که این روزها

    شعرهایم بر سر زبان

    هر بی سر و پایی جاری است …..

  • سهیلا :

    ” تــــــــو … ”

    یـــــــادگـار روزهــــــایـی هـسـتـــی ،

    كــه نــه فـــرامـــــوش مـی شــونـد

    و نـــه تـكــــــرار …

  • گلبهار :

    نمی دانم چه می خواهم خدا یا
    به دنبال چه می گردم شب و روز
    چه می جوید نگاه خسته من
    چرا افسرده است این قلب پر سوز
    ز جمع آشنایان میگریزم
    به کنجی می خزم آرام و خاموش
    نگاهم غوطه ور در تیرگیها
    به بیمار دل خود می دهم گوش
    گریزانم از این مردم که با من
    به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
    ولی در باطن از فرط حقارت
    بدامانم دو صد پیرایه بستند
    از این مردم که تا شعرم شنیدند
    برویم چون گلی خوشبو شکفتند
    ولی آن دم که در خلوت نشستند
    مرا دیوانه ای بد نام گفتند
    دل من ای دل دیوانه من
    که می سوزی از این بیگانگی ها
    مکن دیگر ز دست غیر فریاد
    خدا را بس کن این دیوانگی ها

    • erfan :

      به جون خودم قبل از اینکه بیام نت ، داشتم این شعرو برا خودم میخوندم…
      البته درست و حسابیم یادم نمیومدا…فقط اینش یادم بود:
      نمی دانم چه میخواهم خدایا…به دنبال چه میگردم شب و روز
      خیلی ممنون…مرسی…

      • کافه تنهایی :

        قربان شما

        البته این نوشته رو علیرضا ارسال کرده که متاسفانه خودش چند روزی نیستش.

        • گلبهار :

          کافه چی برو بذا باد بیاد داره از من تشکر میکنه دسترنج تلاش شبانه روزیمه که تو وب ها ی دیگرون سرک میکشم گناش مال منه بی اجازه برمیدارم من الان نفهمیدم شما چی گفتی مطمئنی داشتی جواب اقا عرفان میدادی من فکرکنم داشتی جواب منو تو پست جدید میدادی گیجی بخدااااااااا تو هم باید بشی مجنون ۲….تا کسی نفهمیده اصلاحش کن برو من به کسی نمیگم ببین اگه من نباشم چی میشه حیفففف قدر نمیدونی روزی میاد که دیگه خیلی دیره

      • گلبهار :

        خواهش میکنم..راستی اقا عرفان شمارو تو قسمت باهم ندیدم

        • erfan :

          قسمت باهم و دیدم ولی فک نکنم با اینجا زیاد فرقی کنه؟!…

          • گلبهار :

            اونجا موضوعات دسته بندی میشن بحث ازاد هس یعنی اگه اینجا زیادی حرف بزنی شاید شوت بشی (حالا مدیرو میگه من کی گفتم) ولی اونجا هرچی میخواهد دل تنگت به قول مدیر اینجا باهمیم اونجا باهم تریم

          • کافه تنهایی :

            کی گفتم ؟؟؟

  • گلبهار :

    دلتنگی پیچیده نیست…
    یک دل…
    یک آسمان…
    یک بغض…
    و آرزوهای ترک خورده..!!

  • گلبهار :

    تنهایی قشنگترین و بی منت ترین حس دنیاست

    چون برای داشتنش نیاز به هیچکس نداری.

  • گلبهار :

    گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید

    نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی،

    بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب می کند!

    ژان پل سارتر

  • گلبهار :

    تنهايي را ترجيح بده به تَن‌هايي که

    روحـشان با ديـگريسـت.

    تنهايي،

    تقديرِ من نيست

    ترجيحِ من است!

    «جبران خليل جبران»

  • گلبهار :

    نفس نمی کشــــــــد هــــــــوا

    قـــــــــدم نمی زند زمیـــــــن

    سکـــــــــوت میکنـــــد غزل

    بــــــــدون تـــــو یعنی همین …

  • گلبهار :

    درد من تنهايي ام نيست!

    درد من اين است که

    هر روز از خودم مى پرسم

    مگر خودش مرا انتخاب نکرد؟!

  • گلبهار :

    ساقي و مطرب و مي جمله مهياست ولي
    عيش بي يار مهيا نشود يار کجاست

    • erfan :

      ازین تک بیت شعرای ناب خیلی خوشم میاد…
      ممنون…واقعا قشنگ بود…
      ………….
      دل خون  شد  از امید  و  نشد  یار  یار  من       ای  وای  بر  من   و   دل  امیدوار   من

  • گلبهار :

    لمس کن کلماتي ر اکه برايت مي نويسم …

    تا بخواني و بفهمي چقدر جايت خاليست … تا بداني نبودنت آزارم مي دهد … لمس کن نوشته هايي را که لمس ناشدنيست و عريان … که از قلبم بر قلم و کاغذ مي چکد …

    لمس کن گونه هايم را که خيس اشک است … لمس کن لحظه هايم را … تويي که مي داني من چگونه عاشقت هستم، لمس کن اين با تو نبودنها را.

  • گلبهار :

    غم ، حادثه ، تردید ، من و تنهایی

    یک شیشه ی می لبالب و تنهایی

    من مانده کنار جاده ی خاطره ها

    با یک چمدان سوز و تب و تنهایی

  • گلبهار :

    تو نیستی و هراسی در دلم افتاده

    حال مادر لالی را دارم که کودکش را در انبوه جمعیت گم کرده باشد . . .

  • گلبهار :

    به تو عادت کرده بودم
    اي به من نزديک تر از من
    اي حضورم از تو تازه
    اي نگاهم از تو روشن
    به تو عادت کرده بودم
    مثل گلبرگي به شبنم
    مثل عاشقي به غربت
    مثل مجروحي به مرهم
    لحظه در لحظه عذابه
    لحظه هاي من بي تو
    تجربه کردن مرگه
    زندگي کردن بي تو
    من که در گريزم از من
    به تو عادت کرده بودم
    از سکوت و گريه شب
    به تو حجرت کرده بودم
    با گل و سنگ و ستاره
    از تو صحبت کرده بودم
    خلوت خاطره هامو
    با تو قسمت کرده بودم
    خونه لبريز سکوته
    خونه از خاطره خالي
    من پر از ميل زوالم
    عشق من تو در چه حالي

  • گلبهار :

    قانون تو تنهايي من است و تنهايي من قانون عشق
    عشق ارمغان دلدادگيست و اين سرنوشت سادگيست.
    چه قانون عجيبي! چه ارمغان نجيبي و چه سرنوشت تلخ و غريبي!
    که هر بار ستاره هاي زندگيت را با دستهاي خود راهي آسمان پر ستاره کني
    و خود در تنهايي و سکوت با چشمهاي خيس از غرور پيوند ستاره ها را به نظاره نشيني
    و خاموش و بي صدا به شادي ستاره هاي از تو گشته جدا دل خوش کني
    و باز هم تو بماني و تنهايي و دوري…

  • گلبهار :

    باز تو ای کلید پاسخ دادن رو خوردی اخه مگه تو گشنه ای؟ اقا پشت صحنه همو موقع که جواب سارایی رو دادیااااااااااااا یادته من تا ته قضیه رو واسه خودم برداشت ازاد کردم واسه همین میگممممممممممم اتدونست اندرستند اتفهمی ادونی چه اگم ؟هاااااااااا فهمیدی چی گفتم

  • گلبهار :

    چه سخت است ، تشییع عشق

    بر روی شانه های فراموشی و دل

    سپردن به قبرستان جدایی وقتی میدانی

    پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات

    فاتحه ای بخواند !

  • گلبهار :

    شب نامه ای دیگر
    شایدهزارمین
    اندوهی مدام
    یک اضطراب سرد
    اینجا نشسته ای دراین خیال سرد
    و بازم می خوام ازگرمای تنت بنویسم که اکنون سهم دیگران است
    سانسورمیکنم باز این نوشته را..!!
    فقط می نویسم..
    ‏”هی داد رفته ای”
    ‏”هی داد رفته ای”

  • گلبهار :

    من اگه خدا بودم: . . .

    یه بار دیگه تموم بنده هام رو میشمردم ببینم که یه وقت یکیشون تنها نمونده باشه

    و هوای دو نفره ها رو اونقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!

    حسین پناهی

  • لیلی :

    هیچ زنی نمیتواند بدون احساسات زندگی کند…..
    اگر بتواند که زن نیست


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید