بعد از تو! - کافه تنهایی

کافه تنهایی

بعد از تو!

بعد از تو
به من چه بعد از تو؛او می آيد‏!

مشكل از قواعد دستوريست‏!‏‏!‏‏!‏

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1625
برچسب ها : , , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    بسیار ممنونم بابت پستاتون
    ♥♥♥♥♥♥♥♥
    ای خیال ها
    که می گذرید !
    به او بگوئید
    آن قدر پروانه خورده ام
    که تا قیامت از سرم
    هوای گل نمی پرد !

  • گلبهار :

    از شهر عشق تو
    بیرون نمی توانم شد
    که کوچه های خیالم
    به چشم های تو بن بست ست !

  • گلبهار :

    عشق
    به گریه می برد تو را
    فقط باید دید
    چه کسی شایستۀ این درد ست

  • گلبهار :

    سکوت های کوچک یک زن
    پر از گوش ماهی ست
    که یک دریا موج
    در خود صدا دارند

  • گلبهار :

    دلتنگی برای تو
    مثل بارانِ بی اجازه
    بی هوا می بارد
    و چتر هیچ خاطره ای
    جلودارش نیست !

  • گلبهار :

    به دلم قول داده ام
    تا آمدنت
    سر ِ یکی مانده به گریه
    همیشه منتظرت می مانم
    حتّی اگر
    تمام شقایق ها را چیده باشند
    و دست فاصله ها
    به خون بغض شان آلوده !

  • گلبهار :

    من آن درخت زمستانی ، بر آستان بھارانم

    که جز به طعنه نمی خندد ، شکوفه بر تن عریانم

    ز نوشخند سحرگاهان ، خبر چگونه توانم داشت

    منی که در شب بی پایان ، گواه گریه ی بارانم

    شکوه سبز بھاران را ، برین کرانه نخواهم دید

    که رنگ زرد خزان دارد ، همیشه خاطر ویرانم

    چنان ز خشم خداوندی ، سرای کودکی ام لرزید

    که خاک خفته مبدل شد ، به گاهواره ی جنبانم

    درین دیار غریب ای دل ، نشان ره از چه کسی پرسم ؟

    که همچو برگ زمین خورده ، اسیر پنجه ی طوفانم

    میان نیک و بد ایام ، تفاوتی نتوانم یافت

    که روز من به شبم ماند ، بھار من به زمستانم

    نه آرزوی سفر دارد ، نه اشتیاق خطر کردن ،

    دلی که می تپد از وحشت ، در اندرون پریشانم

    غلام همت خورشیدم ، که چون دریچه فرو بندد

    نه از هراس من اندیشد ، نه از سیاهی زندانم

    کجاست باد سحرگاهان ، که در صفای پس از باران

    کند به یاد تو ، ای ایران ! به بوی خاک تو مھمانم

  • گلبهار :

    متن آهنگ زیبا از راستین :
    همین که یاد تو با منه زیباست / به عشقت نبض من میزنه زیباست
    نگاه کن توی آینه جادو میشی / بیین تصویر تو عین یه رویاست
    یه لحظتو به یک دنیا نمیدم / اگر چه فرصتی کوتاه باشه
    میخوام تا وقتی که زندم عزیزم / دلم با عشق تو همراه باشه
    همین که یاد تو با منه زیباست / به عشقت نبض من میزنه زیباست
    نگاه کن توی آینه جادو میشی / بیین تصویر تو عین یه رویاست
    بیین چه زیباست

    سرتو اگه رو شونم میزاری / سکوت بینمونو دوست دارم
    تو وقتی با منی راحت میتونم / تو هر شرایطی طاقت بیارم
    یه لحظتو به یک دنیا نمیدم / اگر چه فرصتی کوتاه باشه
    میخوام تا وقتی که زندم عزیزم / دلم با عشق تو همراه باشه
    همین که یاد تو با منه زیباست / به عشقت نبض من میزنه زیباست
    نگاه کن توی آینه جادو میشی / بیین تصویر تو عین یه رویاست
    بیین چه زیباست

    همین خوبه که تو باشی و دنیام / پر از انگیزه و دلبستگی شه
    بدونی که تمام آنچه هستم / توی وجود تو خلاصه میشه
    یه لحظتو به یک دنیا نمیدم / اگر چه فرصتی کوتاه باشه
    میخوام تا وقتی که زندم عزیزم / دلم با عشق تو همراه باشه
    همین که یاد تو با منه زیباست / به عشقت نبض من میزنه زیباست
    نگاه کن توی آینه جادو میشی / بیین تصویر تو عین یه رویاست
    بیین چه زیباست

  • ارام :

    برای تو
    نمی دانم چگونه می گذرد
    اما
    برای من
    انگار بر گلویم خنجر گذاشته اند و نمی برند.

  • ارام :

    نبودن تو……………
    فقط نبودن تو نیست…
    نبودن خیلی چیز هاست…

  • ارام :

    بود…
    تلخ ترین کلمه ای که می شناسم
    کلمه ای برای ترجمه ی تمام حسرت دنیا
    بود…
    یعنی دیگر نیست
    یعنی تو ماندی و حجم سنگین تنهایی
    صدایی که دیگر نخواهی شنید
    تمام هست هایی که نیست شد
    یک جای خالی
    بود یعنی
    دیگر نیست…

  • ارام :

    بس کن ساعت…
    دیگر خسته شده ام..
    آره من کم آورده ام…
    خودم می دانم که نیست…
    اینقدر با بودنت نبودنش را به رخم نکش.

  • فرشته :

    مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
    مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را

    بهشت عشق من در برگ ریز یادها گم شد
    مگر از جام می گیرم سراغ چشم یارم را

    به گوشش بانگ شعر و اشک من نا آشنا آمد
    به گوش سنگ می خواندم سرود آبشارم را

    به جام روزگارانش شراب عیش و عشرت یاد
    که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را

    پس از عمری هنوز ای جان به یاری زنده می دارد
    نسیم اشتیاق من چراغ انتظارم را

    خزان زندگی از پشت باغ جان من برگشت
    که دید از چشم در لبخند شیرین بهارم را

    من از لبخند او آموختم درسی که نسپارم
    به دست نا امیدی ها دل امیدوارم را

    هنوز از برگ و بار عمر من یک غنچه نشکفته است
    که من در پای او می ریزم اکنون برگ و بارم را

    فریدون مشیری


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید