گاهی اوقات باید تو باشی و دو فنجان قهوه
و بی هیچ صدایی تمام تلخی ها را تا آخر سر کشید…
ترس چرا؟؟؟
حتی اگر تمام وجودم تلخ شود
باز هم…
گوشه ی قلبم شکرک می زند
از هست بودن تو…
…آرام بخوان
چون آهسته نوشتم…
بی پروا بخوان…
چون از خود نوشتم…
نزدیک کسی نخوان…
چون تنها نوشتم…
و از دل بخوان…
چون با دل نوشتم… دوستت دارم …
تا همیشه…..
می گویند:تو چه کم داری؟ هیچ … و من باران اشکهایم را در ابر چشمانم پنهان می کنم… و با لبخند پوچی به نشانه تایید سر تکان می دهم… اما خودم میدانم که هرگاه درون خود را می کاوم… به یک غم بزرگ میرسم… و آن ، غم نبودن توست !!! من در کنار همه، تو راکم دارم……
قایق تان شکست؟
پاروی تان را آب برد؟
تورتان پاره شد؟
صیدتان دوباره به دریا برگشت؟
غمت نباشد چون خدا با ماست!
هیچ وقت نگو از ماست که برماست!
بگو خدا با ماست.
اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی نشکنی.
اگر پارویت را آب برد، باشد! آبرویت را آب نبرد! آبرویی نبری.
اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود! و امید کسی را ناامید نکنی.
امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!
پس خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن!
بیا شکر کنیم که اگر کفشی به پا نداریم،
پا که داریم راه برویم و اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم.
دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم. دوباره می خریم و دوباره می خندیم.
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم
رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری
رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم
گرمی طبعم از آن است که دل سوخته ام
سرخی رویم از این است که خونین جگرم
کار عشق است نماز من اگر کامل نیست
آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم
این چه کرده است که هرروز تورا می بیند؟
من از آیینه به دیدار تو شایسته ترم
عهد بستم که تحمل کنم این دوری را
عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم
مثل ابری شده ام دربه درِ شهربه شهر
وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم…
میلاد عرفان پور (زیباترین اشعار عاشقانه معاصر)
کافه چی پست طنز میذاری؟ یعنی بذار بی زحمت :d
و اینکه اگه خودتون هم وقت دارین بیاین وسط کامنت بذارین تو پستا ..اینجوری بهتره اونوقتا کربلایی کامنت میذاشت یادش بخیر معلوم نی الان کجاس انشالله هرجا هستن شاد و سلامت باشن
علیرضا جان پست های خوبی رو می ذاشت و خیلی به گردن کافه حق داره ولی با توجه به محدودیت هایی که توی متن پست ها وجود داره و وسواسی که داریم فعلا از منابع دیگه مطالب رو انتخاب می کنیم
ما هم ازشون خبری نداریم
در نبودش ،کم کم پست های قشنگش رو که چند وقت پیش فرستاده منتشر میکنیم
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
ای کاش دریابیم؛
زجرهایی را که با دستان خود؛
و به عنوان حکمت به دوش می کشیم؛
علتش چیزی نیست جز دوری از خدا؛
و طولانی تر شدن جاده ی زمین تا آسمان…
کاش
دلها آنقدر پاک بود
که برای گفتن
دوستت دارم
نیازی به قسم خوردن نبود.
فروغ فرخزاد
منتظر هیچ دستی،در هیچ جای دنیا نباش
اشک هایت را با دست های خودت پاک کن
که همه رهگذرند…
می آیند،به گریه ات میندازند،
و می روند…
منتظر نباش……..
دل آرامش می خواهد…
حتی اگر به اندازه
.یک استکان چای کوتاه باشد…
گاهی اوقات باید تو باشی و دو فنجان قهوه
و بی هیچ صدایی تمام تلخی ها را تا آخر سر کشید…
ترس چرا؟؟؟
حتی اگر تمام وجودم تلخ شود
باز هم…
گوشه ی قلبم شکرک می زند
از هست بودن تو…
…زیرِ چشمِ آرزوهایم بد جور کبود شده…
عجب دست سنگینی دارد… این سرنوشت..
…آرام بخوان
چون آهسته نوشتم…
بی پروا بخوان…
چون از خود نوشتم…
نزدیک کسی نخوان…
چون تنها نوشتم…
و از دل بخوان…
چون با دل نوشتم… دوستت دارم …
تا همیشه…..
…آنها که از دور نگاه میکنند
می گویند:تو چه کم داری؟ هیچ … و من باران اشکهایم را در ابر چشمانم پنهان می کنم… و با لبخند پوچی به نشانه تایید سر تکان می دهم… اما خودم میدانم که هرگاه درون خود را می کاوم… به یک غم بزرگ میرسم… و آن ، غم نبودن توست !!! من در کنار همه، تو راکم دارم……
قایق تان شکست؟
پاروی تان را آب برد؟
تورتان پاره شد؟
صیدتان دوباره به دریا برگشت؟
غمت نباشد چون خدا با ماست!
هیچ وقت نگو از ماست که برماست!
بگو خدا با ماست.
اگر قایقت شکست، باشد! دلت نشکند! دلی نشکنی.
اگر پارویت را آب برد، باشد! آبرویت را آب نبرد! آبرویی نبری.
اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود! و امید کسی را ناامید نکنی.
امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!
پس خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن!
بیا شکر کنیم که اگر کفشی به پا نداریم،
پا که داریم راه برویم و اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم.
دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم. دوباره می خریم و دوباره می خندیم.
“صادق هدایت”
خیلی قشنگ بود گلبهار جان.
مرسی :lv
نوش جان عزیزم :lv
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم
رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری
رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم
گرمی طبعم از آن است که دل سوخته ام
سرخی رویم از این است که خونین جگرم
کار عشق است نماز من اگر کامل نیست
آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم
این چه کرده است که هرروز تورا می بیند؟
من از آیینه به دیدار تو شایسته ترم
عهد بستم که تحمل کنم این دوری را
عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم
مثل ابری شده ام دربه درِ شهربه شهر
وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم…
میلاد عرفان پور (زیباترین اشعار عاشقانه معاصر)
کافه چی پست طنز میذاری؟ یعنی بذار بی زحمت :d
و اینکه اگه خودتون هم وقت دارین بیاین وسط کامنت بذارین تو پستا ..اینجوری بهتره اونوقتا کربلایی کامنت میذاشت یادش بخیر معلوم نی الان کجاس انشالله هرجا هستن شاد و سلامت باشن
درود
چشم حتما
علیرضا جان پست های خوبی رو می ذاشت و خیلی به گردن کافه حق داره ولی با توجه به محدودیت هایی که توی متن پست ها وجود داره و وسواسی که داریم فعلا از منابع دیگه مطالب رو انتخاب می کنیم
ما هم ازشون خبری نداریم
در نبودش ،کم کم پست های قشنگش رو که چند وقت پیش فرستاده منتشر میکنیم
امیدوارم هر کجا که هست شاد، پاینده و موفق باشه
نیلوفرجون مرسی بابت شعرای قشنگت :lv :lv :lv :lv
مرسیییییییییی عزیزم
دوست داشتم قشنگ بود افرین :d :cs
درود
ممنون