باز در ذهن قشنگت چه تجسم شده است - متن عاشقانه

کافه تنهایی

باز در ذهن قشنگت چه تجسم شده است

کافه تنهایی
من دیوانه دلم تنگ تو بود و دیدم
دل زیبای گلم ، قحط تبسم شده است
جرم من چیست ، بگو ، معجزه ی ماه بهشت
باز در ذهن قشنگت چه تجسم شده است
قهر کردی گل من ، چشم ، ولی حق با توست
هر زمان صحبتی از حق تقدم شده است
آخر شعر بیا لطف کن و زیبا شو
اسمت انگار میان غضبت گم شده است

بازدید : 1293
برچسب ها : , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • فرشته :

    :flr :flr :flr :flr :flr :flr :flr :flr :flr :flr
    سلام
    امیدوارم هفته خوبی پیش رو داشته باشین.

    :flr :flr :flr :flr :flr :flr :flr :flr :flr :flr
    سپاس

    • کافه تنهایی :

      درود
      ممنون برات آرزوی زیباتون :flr
      همچنین برای شما
      امیدوارم همگی زندگی سرشار از خوشبختی را داشته باشید :flr
      پاینده باشید :flr

  • فرشته :

    شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
    اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم

    گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
    نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی

    یکی از روزهایی که،
    زمین تب دار و سوزان بود
    و صحرا در عطش می سوخت ،
    تمام غنچه ها تشنه
    و من بی تاب و خشکیده ،
    تنم در آتشی می سوخت

    ز ره آمد یکی خسته ،
    به پایش خار بنشسته

    و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
    ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود

    نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود ، اما
    طبیبان گفته بودندش
    اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
    بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند
    شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد

    چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را
    بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
    و یک دم هم نیاسوده ،

    که افتاد چشم او ناگه به روی من
    بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من

    به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
    به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم

    و او هرلحظه سر را رو به بالا شکر می کرد و،
    پس از چندی…
    هوا چون کوره آتش ،
    زمین می سوخت
    و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

    به لب هایی که تاول داشت گفت :
    چه باید کرد؟
    در این صحرا که آبی نیست
    به جانم ، هیچ تابی نیست
    اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
    برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست

    واز این گل هم که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
    نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت ومن در دست او بودم ،
    و حالا من تمام هست او بودم

    دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
    نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟

    و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
    که ناگه روی زانوهای خود خم شد ،
    دگر از صبر او کم شد
    دلش لبریز ماتم شد

    کمی اندیشه کرد ، آنگه
    مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
    نشست و سینه را با سنگ خارایی
    زهم بشکافت ، زهم بشکافت

    اما ! آه…
    صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
    زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
    و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد

    نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
    به من می داد و بر لب های او فریاد

    بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
    دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل

    و من ماندم نشان عشق و شیدایی
    و با این رنگ و زیبایی
    و نام من شقایق شد
    گل همیشه عاشق شد

    “فریبا شش بلوکی”

  • فرشته :

    بعضی حرف ها را نباید زد
    بعضی حرف ها را نباید خورد
    بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد !

  • فرشته :

    بهترین روز زندگی من روزیست؛
    که تو در میان ناباوری ها می آیی…
    کنارم می نشینی و دستم را می گیری…
    و آرام زمزمه می کنی…
    “دوستت دارم”

  • فرشته :

    به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
    دلی که کرده هوای کرشمه‌های صدایت
    نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
    که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت
    ترا ز جرگه‌ی انبوه خاطرات قدیمی
    برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت
    تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
    نمی‌کنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
    گره به کار من افتاده است از غم غربت
    کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟
    به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
    به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
    “دلم گرفته برایت” زبان ساده‌ی عشق است
    سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت

    سایت چشم های آبی

  • نیلوفر :

    هیچ جز یاد تو، رویای دلاویزم نیست
    هیچ جز نام تو،حرف طرب انگیزم نیست
    عشق میورزم ومیسوزم وفریادم نه!
    دوست میدارم ومی خواهم وپرهیزم نیست
    نور می بینم ومیرویم ومی بالم شاد،
    شاخه می گسترم وبیم ز پاییزم نیست
    تا به گیتی دل از مهر تو لبريزم هست
    کاربا هستی از دغدغه لبريزم نیست
    تو به دادم برس ای عشق، که با این همه شوق
    چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست.
    فریدون مشیری

  • گلبهار :

    دمتون گرم با این پستاتون..خدا خیرتون بده…من دلم برا کافه خیلی تنگ شده هرازگاهی میرم از همون اول پستا رو میخونم و حس خوبی بهم دس میده ممنونم بابت همه چیز

    • کافه تنهایی :

      درود
      باعث افتحاره گلبهار جان
      خوشحالیم که این حس زیبا رو دارید
      پاینده باشید :flr

  • گلبهار :

    وقتی نیستی
    فقط به یک چیز فکر می کنم
    رفته ای
    همسایه ی درخت باشی
    شادی هایت را
    کنار غم هایش بگذاری
    رفته ای
    گاه و بی گاه
    در خواب پرنده ها دانه بپاشی
    به شاخه های لبریز از برگ
    سر و سامان بدهی
    کار تو همین است
    کار تو
    بوسیدن شکوفه هاست
    وقتی نیستی
    باز هم من
    به خوشبختی نزدیکم
    همین لبخندهای زیبایت
    از دورهای دورهای دور
    دست هایم را می گیرد
    و کنار آینه می نشاندم…

    “فرناز خان احمدی”

  • گلبهار :

    کجاست خانه من؟ هر چه هست اینجا نیست
    یکی به ماه بگوید که راه پیدا نیست

    غریب نیست به چشم من آسمان و زمین
    ولی نه …شهر و دیار من این طرف­ها نیست

    نشسته گرد سفر روی شانه روحم
    رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست

    تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند
    کسی معبر بیداری من اما نیست

    کسی نگفت سوال جوابهایم را
    به جمله ها خبری از چرا و آیا نیست

    ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان
    حریف درد دل رود غیر دریا نیست

  • گلبهار :

    از دل من نمی رود یاد تو و هوای تو

    گر به نیاز آیدت جان دهم از برای تو

    ای همه ی امید من، ای همه آرزوی من

    کس نتواند که نهد پای به جای پای تو

    همدم و مونسم تویی، راز من و نیاز من

    سرمه چشم می کنم خاک در سرای تو

    روی به ما نمی نهی، پاسخ ما نمی دهی

    قهر نکن، بیا بیا، ای سر و تن فدای تو

    قهر تو غرقه می کند روح مرا به درد و غم

    شفا دهد غم مرا، جرعه ای از وفای تو

    خانه خراب عشقم و خرابه است سرای من

    نیکی بخت من نگر چون شده ام گدای تو

    ترک من ار کنی عزیز می شکنم، فنا شوم

    قسم به خالق من و قسم به آن خدای تو

    نی شد و پر ز ناله ها مولوی از فراق شمس

    نی منم و ناله منم، شمسم و آشنای تو

  • گلبهار :

    بی تو گرفتار غم و فتاده در سوز و تبم

    تلخ و تباه و بی ثمر می گذرد روز و شبم

    یار کسی نمی شوم، سوی کسی نمی روم

    به خلوتی نشسته ام، روی تو را می طلبم

    درد فراق و هجر تو برده توان و تاب من

    نه میل گفتگو کنم نه هیچ خنده بر لبم

    تو وصف حال من نگر ز بعد وقت رفتنت

    به گل نشسته کشتی و شکسته پای مرکبم

    به پای درس عشق تو گذشت زندگانیم

    گذشتی از من و کنون جنون گشته مکتبم

    شهره به زهد و عابدی، سالک و پیر عارفی

    نظاره کن ز عشق تو چه شد دین و مذهبم

    به اذن آن که شمس من طلوع کند به آسمان

    چه پر طنین به کوه و دشت ندا و بانگ یا ربم

  • fff :

    ب سلام وب بسیار زیبا وآموزنده ای دارید .من از مطالب وبتون استفاده میکنم ودر وبم گذاشتم و میزارم البته یا لینک میکنم به سایت شما یا آدرس وبتون رو مینویسم باتشکر :) :- :D O) O)

  • fff :

    هیچ كلكی در كارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته به شرطی كه تقلب نكنید!
    طالع بینی چینی! ..
    فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نكنید، در غیر این صورت نتیجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید كرد كه ای كاش تقلب نمی كردید!
    این حدوداً ۳ دقیقه زمان خواهد برد تا شما را دیوانه كند!!
    كسی كه این پیام را ارسال كرده گفت كه آرزویش ظرف ۱۰ دقیقه به حقیقت پیوست!!!
    این بازی نتیجه خنده دار و در عین حال شگفت انگیزی خواهد داشت!
    پیام را یكجا تا پایا ن نخوانید بلكه مرحله به مرحله پیش بروید و عین دستورالعمل انجام دهید!
    ۱- اول از هر چیز اعداد ۱ تا ۱۱ را به صورت ستونی یا ردیفی (زیر هم) بر روی كاغذ بنویسید.
    ۲- سپس در جلوی ردیف (ستون) ۱ و ۲ هر عددی را كه مایلید بنویسید.
    ۳- حال در جلوی ردیف ۳ و ردیف ۷ نام شخصی را از جنس مخالف بنویسید.
    ۴- نام اشخاصی را كه می شناسید (چه دوست یا اعضای خانواده یا
    فامیل) در جلوی ردیفهای ۴، ۵ و ۶ بنویسید.
    ۵- در ردیفهای ۸، ۹، ۱۰ و ۱۱نام چهار ترانه (آهنگ) را بنویسید (در
    جلوی هر ردیف نام یك ترانه)
    ۶- اكنون نهایتا میتوانید یك آرزو كنید!!
    و حالا كلید رمز گشایی این بازی:
    ۱- عددی را كه در ردیف ۲ نوشته اید مشخص كننده تعداد اشخاصی است كه شما باید در باره این بازی به آنها بگویید!
    ۲- شخصی كه نامش در ردیف ۳ قید شده كسی است كه شما عاشقش هستید!!!
    ۳- شخصی كه نامش در ردیف ۷ قید شده كسی است كه شما دوستش دارید ولی با هم نمی سازید (یا به تعبیر دیگر عاقبت خوشی نخواهد داشت!)!!!
    ۴-شخص شماره ۴ کسی است كه شما بیش از همه به او اهمیت میدهید!
    ۵-شخص شماره ۵ کسی است كه شما را بسیار خوب می شناسد.
    ۶-شخصی كه نامش در ردیف ۶ قید شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسی) شماست!
    ۷-آهنگ قید شده در ردیف ۸ با شخص شماره ۳ تطبیق می كند (مرتبط است)!!!
    ۸- آهنگ شماره ۹ آهنگی برای شخص شماره ۷ است!
    ۹-گ آهنگ شماره ۱۰ آهنگی است كه بیش از همه افكار شما را بازگو می كند!
    ۱۰- و بالاخره شماره ۱۱ آهنگی است كه می گوید شما در باره زندگی چه احساسی دارید!!!!
    واقعا شگفت آور است! نه؟! ولی بنظر می آید كه درست باشه!
    این پیام را برای ۱۰ نفر در خلال همان ساعتی كه آنرا میخوانید ارسال كنید.
    اگر این كار را انجام دهید، آرزویتان برآورده خواهد شد.

  • saeideh :

    O-O خیلی جالب بوووووودد


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید