این روز ها دلم به نوشتن نمی رود ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

این روز ها دلم به نوشتن نمی رود …

دلتنگی

دلتنکی

این روز ها دلم به نوشتن نمی رود …
دیگر خسته شدم …
از تکرار نبودنت … از تکرار شکایت هایم …

می دانم ، تو هم دلت به خواندن نمی رود …!
این روز ها سرت شلوغ است …
در شلوغی ها گم نشوی گلم ….؟!!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 582
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • امیر :

    من از زندگی تو هوات خستم
    ازت خستم و باز وابستم

    نگو ما کجاییم که شب بین ماست
    خودم هم نمی‌دونم اینجا کجاست

    بیا با هوای دلم سر نکن
    بهت راست میگم تو باور نکن

    از این فاصله سهم مو کم نکن
    بهت خیره میشم نگاهم نکن

    تو رنجیدی و دل ندادم بری
    خودم رو فراموش کردم تو یادم بری

    تو یادم بری، زندگیم سرد شه
    یه روز این پسر بچه هم مرد شه

    ولی هر شب از خواب من رد شدی
    به هر راهی رفتم تو مقصد شدی

    درست لحظه ای که ازت می‌برم
    تحمل ندارم شکست می‌خورم

    نمیشه تو این خونه پنهون بشم
    بهم سخت می‌گیری آسون بشم

    اگه پای من جاده رو برنگشت
    فراموش کن بین ما چی گذشت


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید