اعتراف - کافه تنهایی

کافه تنهایی

اعتراف

عاشقانه
تا نهان سازم از تو بار دگر

راز این خاطر پریشان را

می کشم بر نگاه ناز آلود

نرم و سنگین حجاب مژگان را

دل گرفتار خواهشی جانسوز

از خدا راه چاره می جویم

پارساوار در برابر تو

سخن از زهد و توبه می گویم

آه … هرگز گمان مبر که دلم

با زبانم رفیق و همراهست

هر چه گفتم دروغ بود ، دروغ

کی تو را گفتم آنچه دلخواهست

تو برایم ترانه می خوانی

سخنت جذبه ای نهان دارد

گوئیا خوابم و ترانهٔ تو

از جهانی دگر نشان دارد

شاید این را شنیده ای که زنان

در دل (آری) و (نه) به لب دارند

ضعف خود را عیان نمی سازند

راز دار و خموش و مکّارند

آه ، من هم زنم ، زنی که دلش

در هوای تو می زند پر و بال

دوستت دارم ای خیال لطیف

دوستت دارم ای امید محال

[فروغ فرخزاد]

بازدید : 1142
برچسب ها : ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • Mehraban :

    کاش
    دلها آنقدر پاک بود
    که برای گفتن
    ” دوستت دارم”
    نیازی به قسم خوردن نبود

    “شاعر: فروغ فرخزاد”

  • Mehraban :

    او ز من رنجيده است
    آن دو چشم نکته بين و نکته گير
    در من آخر نکته اي بد ديده است
    من چه مي دانم که او
    با چه مقياسي مرا سنجيده است
    من همان هستم که بودم ، شايد او
    چون مرا ديوانه ي خود ديده است
    بيوفايي مي کند بلکه من
    دور از ديدار او عاقل شوم
    او نمي داند که من ، دوست مي دارم جنون عشق را
    من نمي خواهم که حتي لحظه اي
    لحظه اي از ياد او غافل شوم

    “شاعر: فروغ فرخزاد”

  • گلبهار :

    :ay خیلی زیبا بود خیلی…
    —————–
    افلاطون می گوید:
    اگر با دلت
    چیزی یا کسی را دوست داری
    زیاد جدی نگیر
    چون ارزشی ندارد
    زیرا کار دل دوست داشتن است
    همانند چشم، که کارش دیدن است

    اما اگر روزی
    با عقلت کسی را دوست داشتی
    اگر عقلت عاشق شد
    بدان که چیزی را تجربه میکنی
    که اسمش عشق است …
    اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ می دهند
    ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ
    ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭد
    ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ.

  • شوکران :

    انگار دستام سرد سردن

    انگار چشمام شب تارن

    آسمون سیاه ابر پاره پاره

    شرشر بارون داره میباره

    حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین

    تنها خاطراتم تو بودی فقط همین…

    گفتی برو تنها بمون با غصه ها همراه بمون

    دیگه نمیتونم خسته خسته ام

    طلسم غم رو زدم شکستم

    آره چشمام ابر بارون رو گونه هام شده روون

    رفتی و رفتی تنها میمونم تا آخر عمر واست میخونم

    حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین…

  • sepide :

    چرا رفتی ؟ چرا من بی قرارم
     
    به سر سودای آغوش تو دارم
     
    نگفتی مهتاب امشب چه زیباست
     
    ندیدی جانم از غم ناشکیباست …

  • sepide :

    شیرین ترین خاطره ی
     
    دنیا باشی
     
    مال من نباشی
     
    زهر میشوی
     
    به کامم
     
    بدجور …

  • sepide :

    ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ
    ‏(ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺗﺎﯾﻤﺰ ‏)
    ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺘﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ،ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺗﺎﻥ
    ﺭﺍ ﺗﺎ ﻧﺎ ﮐﺠﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﺪﻫﯿﺪ ،ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺭﻭﺯﯼ
    ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ ،ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺍﻭ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ
    ﻭﮔﺎﻫﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﻼﻓﻪ ﺗﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ،ﮔﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺩﻭﯾﺪ
    ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪ ،ﺍﯾﻦ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺩﺍﯾﻤﯽ
    ﺧﺴﺘﻪ ﺗﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ،ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ،ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ، ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ
    ﻗﺎﻧﻊ ﻧﮑﻨﯿﺪ ‏(ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺪﺕ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ‏) ،ﺍﻭ
    ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﻭﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ
    ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﺪﻫﯿﺪ،ﻏﺮﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺭﺿﺎ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ
    ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﻋﺰﺕ ﻧﻔﺴﺶ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﺪﻫﺪ؟
    ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﮔﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ
    ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﻮﯾﺪ ،ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺯﺧﻤﯽ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﭘﺲ
    ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید