از ناگهان عبور تو ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

از ناگهان عبور تو …

love you
از ناگهان عبور تو

چیزی به یاد نداشتم

جز آنکه های لحظه های تو را

روزی

شاید

جایی

جا گذاشتم!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 866
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • نیلوفر :

    #poetry#poem# .
    .
    “رفتن” !

    رفتن که بهانه نميخواهد ،
    يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده …
    رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى ! “ماندن” !

    ماندن اما بهانه مى خواهد ،
    دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،
    دوستت دارمهايى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
    يک فنجان چاى، بوى عود، يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين …
    وقتى بخواهى بمانى ،
    حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى …
    ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !

    آرى ،
    آمدن دليل مى خواهد
    ماندن بهانه
    و رفتن هيچکدام …

  • فرشته :

    آنکس که توی دل آدم می افتد را…

    اگر ماند…….

    باید زندگی اش کرد…

    نفسش کشید…..بویش کرد….بوسیدش….!!

    واگر رفت……

    فقط می توان عاشقانه سرودش…

    شعرش کرد…!!

    با دلتنگی های مدام……با انتظار…با بغض…..

    با سردردهای نا تمام…!!

  • گلبهار :

    عزیزترین نازنین من !
    حضور تو ..
    یعنی ، مهمان شعر و ترانه هایم می شوی
    حضور تو ..
    یعنی ، شریان خیال ها را
    از احساس های دوست داشتنی پر می کنی
    حضور تو ..
    یعنی، خانه ام را پر از عطر چای و نارنج می کنی
    حضور تو ..
    یعنی، یک قدم زدن عاشقانه زیر باران …

    { رضا روستا }

  • گلبهار :

    باد تو را مو به مو به یاد می آورد
    باران ذره ذره
    من اما چنان به روزگارم اضافه ات کرده ام
    که یاد تویی
    که باران ، که باد تویی …

    { روزبه سوهانی }

  • گلبهار :

    از تو می نویسم
    موهایم
    تشنه لمس دستهای تو
    از من می نویسی
    نم چشمهایت
    بی تاب بوسه های من
    و این خود
    شعری ست
    به وسعت دوست داشتن ..

    { نیلوفر ثانی }

  • گلبهار :

    مهم نیست من چه می گویم
    فقط می خواهم
    چند واژه از آنِ من باشی
    وقتی از سر پرچین عشق
    دلم سرک می کشد به تو

  • گلبهار :

    هر که دیده ست مرا گفته غمی با من هست
    غمی آواره که در هر قدمی با من هست

    در دلم هر طرفی مجلس ذکری برپاست
    حاجت و روضه به قدر حرمی با من هست

    سر مویی دلم آشفته گیسویی نیست
    گیسویی نیست ولی پیچ و خمی با من هست

    میخرم از همگان تا بفروشم به خودم
    تا بخواهید غم از هر قلمی با من هست

    شده در هر نفسم شکر دو نعمت واجب
    “آه” در هر دمی و بازدمی با من هست


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید