آنگاه که کسی در اندیشه توست - کافه تنهایی

کافه تنهایی

آنگاه که کسی در اندیشه توست

آنگاه که کسی در اندیشه توست
گفتن آسانتر است
شنیدن آسانتر است
بازی کردن آسانتر است
کار کردن آسانتر است

آنگاه که کسی در اندیشه توست
خندیدن آسانتر است
[سوزان پولیس شوتز]

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1840
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • sara :

    .
    .
    .
    فقط تو بوده ای
    از همان نگاه اولین
    از همان زمان که آفتاب با تو آفتاب شد
    از همان زمان که کوه استوار آب شد
    از همان زمان که جستجوی عاشقانه ی مرا
    نگاه تو جواب شد
    روبه روی من فقط تو بوده ای
    از همان اشاره‌٬
    از همان شروع
    از همان بهانه ای که برگ باغ شد
    از همان جرقه ای که چلچراغ شد
    چارسوی من پر است
    از همان غروب از همان غروب جاده
    از همان طلوع از همان حضور تا هنوز
    روبه روی من فقط تو بوده ای
    من درست رفته ام
    در تمام طول راه
    دره های سیب بود و خستگی نبود
    در تمام طول راه
    یک پرنده پا به پای من بال می گشود و اوج می گرفت
    پونه غرق در پیام نورس بهار
    چشمه غرق در ترانه های تازگی
    فرصتی عجیب بود
    شور بود و شبنم و اشاره های آسمان
    رقص عاشقانه ی زمین
    زادروز دل ترانه
    چشمک ستاره
    پیچ و تاب رود
    هرچه بود٬ بود
    فرصت شکستگی نبود
    در کنار من درخت چشمه
    چارسوی زندگی
    روبه روی من ولی
    در تمام طول راه
    روبه روی من
    تو روبه روی من
    فقط تو بوده ای
    محمدرضا عبدالملکیان

  • حسنا :

    لطفـــــا یکـــی بیــــاد انگیــزهـ درس خوندنمـــو زندهـ کنهـــ -_-
    انگیزم افتادهـ گوشه مغزمــ میگهـ الکی مثلا من مُلدمـ :|
    حســـش نیــــــــس :(((

  • حسنا :

    گفته بودم لبخند تو ببینم میشم دیونه

    یادم نبود لبخندتم به خاطر اونه

  • حسنا :

    خیلی قشنگه تو رویاهات فقط یه نفرو ببینی
    خیلی قشنگه تو رویاهات فقط با اون یه نفری بری مسافرت،خرید،گردش…
    خیلی قشنگه تو رویاهات فقط دست همون یه نفرو بگیری…
    قشنگتر از اینا،اینه که رویاهات واقعی بشن و اون یه نفر بشه مال خودت…مال خوده خودت…

  • حسنا :

    سلام.می شه یکم درمورد این سایت توضیح بدین؟؟؟
    مدیرش کیه؟؟؟
    مطالبش رو کی می نویسه؟؟؟و…

    • کافه تنهایی :

      سلام و درود

      این سایت یه وبلاگ خودمونیه که به لطف بچه ها در جریانه.

      در حال حاضر مدیر بنده هستم و مطالب رو هم انتخاب و منتشر می کنم.

      و همچنین در صورتی که تمایل به ارسال مطلب در سایت رو داشته باشید ما در خدمتیم

      • hosna :

        سلام به همگی .
        خوب اگه خواستم مطلب بفرستم باید عضو شم؟؟؟

        • کافه تنهایی :

          سلام
          بله، در اینصورت اعلام کنید تا یک نام کاربری ساخته و بهتون ایمیل کنیم .

          • HOSNA :

            سلام.اگه خواستم می تونم عضویتم رو لغو کنم؟؟؟

            می خوام عضو شم.

          • کافه تنهایی :

            سلام و درود

            بله

            می تونید هر موقع خواستید مطلب ارسال نمائید، و معیاری در تعداد ارسال مطلب وجود ندارد ، به عنوان مثال لازم نیست که هر روز مطلب ارسال کنید می تونید حتی در ماه یک مطب و یا هر دو ماه یک مطب و یا هر موقع که حس و حالش رو داشتید مطلبی رو ارسال کنید البته یه سری قواعد داره که متعاقبا خدمتتون ارسال خواهد شد.
            جهت عضویت نام کاربری مورد نظر رو از طریق این فرم (http://cafealone.ir/contact-us/) برای ما ارسال نمائید تا در جواب ایمیل کلمه عبور به همراه راهنما خدمتتون ارسال شه.

            باتشکر :flr

          • hosna :

            Thank You! :flr

      • hosna :

        راستی!حلال کنین من وقتی وب داشتم مطالبتون رو کپی می کردم بدون ذکر منبع.
        هرچند رو عکسا بود ادرس سایتتون ولی …

  • sara :

    مدیر پس گلبهارو بقیه بچه ها کجان :-(

  • هانیه :

    دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

    دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد

    روزگار غریبی است نازنین

    و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند

    عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

    شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

    روزگار غریبی است نازنین

    و در این بن بست کج و پیچ سرما

    آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند

    به اندیشیدن خطر مکن

    روزگار غریبی است نازنین

    آنکه بر در می کوبد شباهنگام

    به کشتن چراغ آمده است

    نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

    دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

    دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد

    روزگار غریبی است نازنین

    نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

    عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

    آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود

    و تبسم را بر لبها جراحی می کنند

    و ترانه را بر دهان

    کباب قناری بر آتش سوسن و یاس

    شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

    ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است

    خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

    خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

    »»احمد شاملو »»

  • گلبهار :

    هنوزم دستای گرمت جای امنی واسه گریه است
    تو قشنگی مث بارون من دلم پر از گلایه است
    هنوزم تو این هیاهو توی این بغض شبونه
    من و گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه

    پشت پنجره هنوزم چشم براهت می شینم
    ای که بی تو خودمُ تک و تنها می بینم
    ما دوتا پنجره بودیم گفتی که باید بمیریم
    دیوارا همه خراب شد ولی ما هنوز اسیریم

    ما هنوزم مثل مرداب مسخ آینه کویریم
    ما همونیم که می خواستیم خورشیدُ با دست بگیریم
    گریه هام حروم شدن کاری بکن
    چشم من بیا منو یاری بکن

    وقتی که به تو رسیدم هنوزم آهو نفس داشت
    هنوزم چلچله انگار تو چشاش غم قفس داشت
    غزلک گریه نمی کرد تو شبای بی چراغی
    من و تو هم قصه بودیم از ستاره به اقاقی

    حالا اما دیگه وقت رفتنه
    جاده اسم منو فریاد می زنه
    حالا من موندم و یاد کوچه های خاکی و خیس
    یاد خونه ای که دیگه خیلی وقته مال ما نیست

    اگه خاموش و خسته اگه از تو دور دورم
    تکیه کن به من غریبه من یه کوه پر غرورم
    پشت پنجره هنوزم چشم براهت می مونم
    ای که بی تو خودمو تک تنها می بینم…

    محفل ادبی گلستان

  • گلبهار :

    از این بیراهه ی تردید از این بن بست می ترسم
    من از حسی که بین ما هنوزم هست می ترسم
    ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم
    نگو باید برید از عشق نه می تونی نه می تونم

    نه می تونیم برگردیم نه رد شیم از تو این بن بست
    منم می دونم این احساس نباید باشه اما هست

    دارم می ترسم از خوابی که شاید هر دومون دیدیم
    از این که هر دومون با هم خلاف کعبه چرخیدیم
    واسه کندن از این برزخ گریزی عیر دنیا نیست
    نمی دونم ولی شاید بهشت اندازه ما نیست

    ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم
    نگو باید برید از عشق نه می تونی نه می تونم
    نه می تونیم برگردیم نه رد شیم از تو این بن بست
    منم می دونم این احساس نباید باشه اما هست

    ترانه سرا: روزبه بمانی

    محفل ادبی گلستان

  • گلبهار :

    در حریر گیسوانت دل زمانی خانه میکرد
    شکوه ها از بی قراری با من دیوانه میکرد
    با نگاه تو نگاهم روزگاری آشنا بود
    در سکوت مبهم ما بی صدا فریاد ما بود
    میشکفت از خنده ی تو صد چمن گل در خیالم
    از دو چشم مست تو هر شب میشد افزون شور و حالم
    هر سحر با یادت از خواب چشم خود را میگشودم
    روزگاری با خیال تو عاشقی دیوانه بودم
    ای دو چشم مست شهلای که تو را
    دیده ام هر روز و هر شب همه جا
    بعد از این ناز تو دیگر نکشم
    میکنم خود را ز دام تو رها
    ای سراپا نقش دامی ای سراسر بی وفایی
    حیف از آن احساس پاک من با تو حیف از آشنایی

    متن اهنگ ویگن
    محفل ادبی گلستان

  • گلبهار :

    بغض پاییزی ابرم بغض یک غروب غمناک
    شاهد شکستن من قطره ی بارونه رو خاک
    غربت هر چه غروبه غم هر چی ابره دنیاست
    کوله باره این غریبه جاده ی در به دری هاست
    میون تنهای دنیا شده تنهایی نصیبم
    کاشکی بودی و میدیدی اینجا بی تو چه غریبم
    کاش میدونستی که بی تو مرگ تدریجیه هستیم
    یاد تو تنها رفیقه توی هشیاری و مستیم
    من هوای گریه کردن تو صدای گریه ی من
    یاور خوب و نجیبم بی تو من خیلی غریبم
    بی تو هر لحظه یه قرنه هر نفس زخم کشنده
    تنها با گفتن اسمت رو لبام میشینه خنده
    آخ که این فقط یه لحظه است بعد از اون های های گریه است
    جای هر آوازه اینجا هر صدا صدای گریه است

    متن اهنگ ویگن
    محفل ادبی گلستان

  • hosna :

    همیشه فکر میکردم اینکه بی دریغ به کسی محبت کنی
    هواشو داشته باشی
    به یادش باشی
    باهاش صادق باشی
    بهش آرامش بدی
    دوستش داشته باشی
    میتونی اون آدم رو برای همیشه تو زندگیت داشته باشی
    چیزی نگذشت که
    فهمیدم زهی خیال باطل
    اگر قرار باشه کسی برای همیشه بمونه
    باید تشنه نگهش داشت
    تشنه محبت و دوست داشتن
    و اگه سیر بشه میره
    تازه فهمیدم چقدر آدما بی لیاقت هستن
    کسی که باید ازش دریغ بشه تا همیشگی بشه
    موندنش هیچ ارزشی نداره!!

  • hosna :

    نگرانی هایم را دور می ریزم …

    نداشتنت را نادیده می گیرم …

    قلبم را سرکوب می کنم …

    دلتنگت نمی شوم …

    دوستت ندارم …
    ….
    دروغ هایم زیاد شده اند !!!

  • hosna :

    آرام باش دلم

    او بی تو

    آرام است

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    میگــــــ ـم راضــ ـی ام به رضـــــ ـای خــــ ــدا

    امـــــّـ ـــا …

    دروغ میگـــ ـــم

    تـــــ ــــو بـــــ ـرگــ ـــــرد…!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    خـدایــا… این سرنوشتی که برام بافتی ،

    قسمتِ یقه‌اش یه خورده تنگه

    قربون دستت ، شلش کن

    دارم خفه میشم !!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    یه وقـــ ــتایـ ــی که בلتــ ــــ گـرفته
    بغض داری…
    آروم نـیستــ ــی !!
    בلتــ ــــ بـــراش تنگــ ـــــ شـבه ….
    حـوصله ی هـیـچ کســ ــی رو نـداری !!
    …به یــ ــاב لحظه ای بیُفتــ ــــ کـه :
    اوטּ هــمه ی بی قـراری هــای تـو رو دیـ ــــב…
    امــ ـــا ….
    چـشمـاشـو بـωـتـــ ـــــــ و رفتــ ــــــ …

    آری رفتــ ــــــــ …
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    گاهــــــــی دلـــــــم می خواهــــــــد

    یــــــک گوشـــــــه بنشینــــــم

    پشتـــــــــم را بکنــــــــم به دنیــــــــا

    پــــــاهـــــایم را بغــــــل کنـــــــم وبلنــــــدبلنــــــد بگویــــــــم؛

    مـــــن دیـــــگر بازی نمیکنــــــم…

  • hosna :

    هوا چقدر دیوانه است

    تو که نیستی گریه می کند،

    همه دچارت شده ایم!

    همه!

  • HOSNA :

    :) :_ :ay :bk


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید