آدم ها ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

آدم ها …

آدم ها - عاشقانه
آدم ها مثل کتابند برگرفته از مطالب جالب
از روی بعضی ها

باید مشق نوشت

از روی بعضی ها
باید جریمه نوشت

بعضی ها را
باید چند بار خواند تا معنی شان را فهمید …
و
بعضی ها را
باید نخوانده کنار گذاشت …

بازدید : 2973
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    به به با تشکر فراوان از مدیریون گرامی..حالا کدوم پستو دریابم خیلی خوشحالم از این پستای زیبایی که گذاشتین وهمچنین عکساتون :flr

    • کافه تنهایی :

      خجالتمون می دید

      هر کار هم کنیم نمی تونیم حق شماها رو به جا بیاریم
      جواب محبت شما و ساراجان،مهربان جان، عرفان عزیز، علیرضای عزیز و همه دوستانی که با کامنت هاشون کافه رو همراهی می کنن رو به این راحتی ها نمی شه داد.

      • .erfan :

        :flr

      • Mehraban :

        سلام
        حق با گلبهار عزیزه!
        حالا از کدوم پست شروع کنیم!!!
        ضمنا من تازه به جمع شما پیوستم محبتی انجام ندادم هنوز خیلی مونده مثل سارا نازنین، گلبهار عزیز و عرفان خان باشم تا نامم را در کنارشان ذکر کنید!!!!
        به هر حال متشکرم :flr
        سپاس بیکران

      • sara :

        ممنون آقای کافه تنهایی

  • .erfan :

    وقتی که می رفتی، بهار بود

    تابستان که نیامدی، پاییز شد

    پاییز که برنگشتی، پاییز ماند

    زمستان که نیایی، پاییز می ماند

    تو را به دل پاییزی ات

    فصلها را به هم نریز…

  • zahra :

    سلام دوستانم
    من تازه ب جمع شما اومدمو از مطالبتون استفاده میکنم
    میشه بدونم شما چطووری باهم این جمع خوب رو راه انداختید باهم دوست شدید؟؟؟!! :?: u) :!:

    • Alireza :

      سلام زهرا خانوم خوش اومدی به کافه تنهایی … چه جوری نداره به این جمع وقتی بپیوندی میبینی انرژی مثبت این اونقدر بالاست که شما رو جذب خودش میکنه و شما هم مثل بقیه زیبا مینویسی زیبا میخندی و زیبا مهربانی میکنی …

    • گلبهار :

      سلام زهرا جون خیلی خوش اومدی همینجوری که اومدی مستقیم به راهت ادامه بده میرسی :flr

    • sara :

      سلام زهرا جاااااااااااان خوش اومدی :flr

  • گلبهار :

    در این زمانه
    آدمها …!
    حتی حوصله ندارند
    به حرفهای سر زبانی یکدیگر گوش دهند …
    چه برسد به اینکه بخواهند
    سطر سطر روح ِ تــو را بخوانند …
    در واژه نـامـه ی مجـازی ..!
    .

  • گلبهار :

    مثال جالب زیر از حاج آقا قرائتی نقل شده:

    آدمها سه دسته اند:
    – عینک!
    – ملحفه!
    – فرش!

    وقتی یک لکه ی چایی بنشیند روی عینکت، “بلافاصله” زود آن را با “دستمال کاغذی” پاک می کنی!
    وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، می گذاری “سر ماه” که لباس ها و ملحفه ها جمع شد، همه را با هم با “چنگ” (زمان قدیم!) می شویی!

    وقتی همان لکه بنشیند روی فرش، می گذاری “سر سال” ، با “دسته بیل” به جانش می افتی!!!
    خدا ( و به تعمیم آن: ولی خدا) هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلالی که جایشان روی چشم است، تا خطا کردند، بلافاصله حالشان را می گیرد (والبته دردنیا و خفیف) .. دیگران را به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ!! و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان جمع شود (قرآن کریم: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند) و سر سال (یا قیامت، یا هم دنیا و هم قیامت) حسسسسابی با دسته بیل(!) از شرمندگیشان در می آید!!!

    منبع : تابناک

  • گلبهار :

    قیمتت رو ” نیت و عملت ” مشخص میکنه؛

    کربنی که بتونه سیاه کنه و بسوزونه، ذغال،

    و کربنی که نور رو بتابونه و بدرخشه، الماسه ؛

    بله قیمت گذاری آدمها بر روی خودشون و به دست خودشونه .

  • Alireza :

    روزها در پس آن وهم غریب
    لذت دیدن روی تو مرا حسرت شد
    مرد خاموش درونم خوابید
    تا سحر گاه پر از تنهایی
    با من از خواب ٬ به پرواز آید
    من و این خاطره و هرچه که بود
    من و این حسرت و بیداری ها
    تو و این یک نفس پایانی
    من و یک حسرت و یک عمر بجا
    من و یک قاصدک بی پروا
    تو و یک خاطره پا برجا
    من و این حادثه های غمگین
    تو و یک مرد که افتاده ز پا
    من و شب های پر از تنهایی
    تو و یک زمزمه ی لالایی
    من و لب های پر از آوازم
    تو و این قصه بی آغازم
    من و رویای ترا داد زدن
    تو و یک بغض و غم زار زدن …

  • Alireza :

    خیلی زیبا بود

  • گلبهار :

    :flr :flr :flr مرسی سارایی عالی بود

  • گلبهار :

    مردمانی را دیدم که تسبیح به دست گرفته و دانه دانه ذکر تو را می شمردند به عادت، آنگونه با شتاب و متصل نام تو را می خواندند که گویی در معامله ای از تو چیزی ستانده اند و اکنون بهای آن را می پردازند.
    و اندیشیدم که آیا در هر بار خواندن نامت، بزرگی و لطفت را نیز در ذهن تداعی می کنند؟
    مردمانی را دیدم که کاغذی دعا به بهایی می خریدند و چون نسخه ای از فروشنده، چند بار و چگونه خواندنش را برای رفع حاجت طلب می کردند.
    و اندیشیدم که آیا ترا می خوانیم تا بستانیم یا ترا می خوانیم چون دوستت داریم؟
    مهربانترین…
    به ما بیاموز که دل آدمی عصاره وجود اوست، حرمت دل ها را از یاد نبریم.
    به ما بیاموز که دوست داشتن را فراموش نکنیم و آنانکه دوستمان دارند را از خاطر نبریم.
    به ما بیاموز که سوگند راست بودنِ دروغمان را نام تو نسازیم.
    به ما بیاموز که به ناحق کردن حق دیگری عادت نکنیم.
    و به من بیاموز که دوستی ام را بندی به پای دوستان نسازم و در همه حال دوستشان بدارم، حتی اگر فراموشم کنن..
    (وبلاگ بهار ارزوها)

  • گلبهار :

    ساده باش اما ساده قضاوت نکن نیمه ی پنهان آدم ها را !
    ساده زندگی کن اما ساده عبور نکن از دنیایی که تنها یکبار تجربه اش می کنی !
    ساده لبخند بزن اما ساده نخند به کسی که عمق معنایش را نمی فهمی !
    ساده بازگرد اما هرگز برنگرد به دنیای او که به زخم زدنت عادت کرده حتی اگر شاهرگ حیاتت را در دستانش یافتی !
    و به یاد داشته باش :
    هیچکس ارزش زانو زدن و شکسته شدن ارزش هایت را ندارد …
    “گاهی خودت را زندگی کن”
    (اس ام اس خور)

  • گلبهار :

    آه آه از دل من

    که ازو نیست به جز خون جگر حاصل من

    زانکه هر دم فکند جان مرا در تشویش

    چه کنم با دل خویش؟

    چه دل مسکینی؟

    که غمین می شود اندر غم هر غمگینی

    هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه ی میش

    چه کنم با دل خویش؟

    در دلم هست هوس

    که رسد در همه احوال به درد همه کس

    چه امیری متمول چه فقیری درویش

    چه کنم با دل خویش؟

    طفل عریانی دید

    چشم گریانی و احوال پریشانی دید

    شد چنان سخت پریشان که مرا ساخت پریش

    چه کنم با دل خویش؟

    دیده گردید فقیر

    بهر نان گرسنه آنگونه که از جان شد سیر

    چه کنم؟ دل نگذارد که برم حمله بدو

    زارم از دست عدو

    بس که محتاط به بار آمده و دوراندیش

    چه کنم با دل خویش؟

    گر در افتم با مار

    نیست راضی دل من تا کشد از مار دمار

    لیک راضی است که از او بخورم صدها نیش

    چه کنم با دل خویش؟

    دارد این دل اصرار

    که من امروز شوم بهر جهانی غمخوار

    همه جا در همه وقت و همه را در همه کیش

    چه کنم با دل خویش؟

    از برای همه کس

    دل بی رحم در این دوره به کار آید و بس

    نرود با دل پر عاطفه کاری از پیش

    چه کنم با دل خویش؟

  • گلبهار :

    ماسه ها فراموشكارترین رفیقان راهند.
    پا به پایت می آیند،
    آنقدر كه گاهی سماجتشان درهمراهی،
    حوصله ات راسر می برد،
    اما كافی است تا اندک بادی بوزد، یا خرده موجی برخیزد،
    تا برای همیشه بروند.
    ما از نسل ماسه ها نیستیم،
    از نسل صدفهاییم،
    صدفهایی كه به پاس اقامتی یکروزه،
    تا دنیا دنیاست،
    صدای دریا را برای هر گوش شنوایی زمزمه میکنند…

  • Mehraban :

    ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ آﺩﻡ ﻫﺎ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ
    ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ
    ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .. ﻛﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
    ﯾﻜﺒﺎﺭ ﺩﺭ ﺣﻘﺸﺎﻥ ﺑﺪﯼ ﻛﻨﯽ ﻭ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ
    ﻭ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ،ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ،ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ
    ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ
    ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺣﯿﺮﺕ ﺗﻮ
    ﻣﯿﺒﻨﯽ
    ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺍﻧﮕﺎﺭ
    ﺑﺪﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺑﯽ
    ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ
    ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ
    ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ آﺩﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ

  • گلبهار :

    به یاد داشته باش

    خدا در دستیست که به یاری میگیری ،

    در قلبیست که شاد میکنی …

    در لبخندیست که به لب مینشانی …

    خدا در عطر خوش نانیست ، که به دیگری میدهی

    در جشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی

    و آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی … !

  • گلبهار :

    مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خود محورند ، ولی آنان را ببخش .

    اگر مهربان باشی مردم تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ، ولی مهربان باش .

    اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت ، ولی موفق باش .

    اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند ، ولی شریف و درستکار باش .

    آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ، ولی سازنده باش .

    اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ، ولی شادمان باش .

    نیکی های درونت را فراموش می کنند ، ولی نیکوکار باش .

    بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد .

    ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم .

  • گلبهار :

    انسانها ای انسانها

    ای قطره های تنها

    همدل شوید و جاری

    چون روح پاک دریا

    ما وارثان آدم

    نوباوگان حوا

    دنبال یک بهشتیم

    از خاک تا ثریا

    با خویش و خود غریبه

    گم کرده کاروانیم

    همچون ستارگان

    گم کرده کهکشانیم

    بذر و وفا بپاشیم

    در شوره زار دلها

    عطر صفا بگیرد

    دنیای ما پس از ما

    آیندگان دیگر

    چون نام ما بخوانند

    عشق و صمیمیت را میراث ما بدانند

  • zahra :

    حکایت رفاقت من با تو
    حکایت قهوه ی تلخیست که امروز به یادت تلختلخ نوشیدم
    و با هر جرعه ش بقسیار فکر کردم که من این طعم را دوست دارم یا نه
    و انقر گیر کردم میان دوست داشت و نداشتنکه انتظار تمام شدنش را نداشتم
    تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه میخواهم حتی تلخ تلخ….!

    مرسی عزیزانم بخاطر لطفتون :flr :flr :flr :flr :flr

  • Alireza :

    از کلبه دلتنگی

    در شمالی ترین سبز خواستن ها

    برایت می نویسم

    در صدای باران های موسمی

    که موعد تو ست

    اسم تو را

    از خیال گل های وحشی

    می چینم

    و در ایوان خاطرات بهارنارنج

    روی بند دلم

    به عشق گیره می زنم

    از ریسه های باران

    بر شانه افکار عاشقانه ام

    زنجیر موی تو را می بافم

    از تمشک های وحشی

    لب های تو را می چینم

    و دست هایت را

    از رخنه های آفتاب

    میان زالزالک ها

    در هوائی که فقط

    آدم دلش تو را می خواهد

    توئی که با تمام نبودن هایت

    به من معنا می دهی

    مثل ازدحام درختان

    برای درک یک جنگل

    مثل اجتماع عطرها

    برای رویش یک باغ

    خیالت مهّم ست

    مثل تو برای تفهیم عشق

    مثل من برای دوست داشتن تو

    از تو می نویسم

    و رها می شوم در تو

    مثل باران در تن شالیزار

  • فرشته :

    دلم بهانه تو را دارد…

    تو میدانی بهانه چیست?!!

    بهانه همان است که شب ها…

    خواب از چشم خیس می دزدد…

    بهانه همان است که روزها میان انبوهی از آدم ها…

    چشمانم پی تو میگرداند…

    بهانه همان صبریست…

    که به لبانم سکوت میدهد…

    تا گلایه ای نکنم از نبودنت…


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید