ن دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست؟
فریدون مشیری
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
درود کافه جان
چقدر پست همراه با عکس های زیبا …
ممنونم
درود مهربان جان
نظر لطفتونه
ممنون
واقعا سپاس از شما
تمام پستها و کامنت ها زیباست
نمی دونم کدوم و بخونم، کدوم و کپی کنم، کدوم و کامنت بگذارم
خیلی خسته نباشید
من با غزلي قانعم و با غزلي شاد
تا باد ز دنياي شما قسمتم اين باد
ويرانه نشينم من و بيت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه ي آباد
من حسرت پرواز ندارم به دل آري
در من قفسي هست كه مي خواهدم آزاد
اي بال تخيل ببر آنجا غزلم را
كش مردم آزاده بگويند مريزاد
من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه مي جويي از اين زاده ي اضداد ؟
مي خواهم از اين پس همه از عشق بگويم
يك عمر عبث داد زدم بر سر بيداد
مگذار كه دندانزده ي غم شود اي دوست
اين سيب كه ناچيده به دامان تو افتاد
“شاعر: محمد علی بهمنی”
تا گل غربت نروياند بهار از خاك جانم
با خزانت نيز خواهم ساخت خاك بي خزانم
گرچه خشتي از تو را حتي به رويا هم ندارم
زير سقف آشناييهات مي خواهم بمانم
بي گمان زيباست آزادي ولي من چون قناري
دوست دارم در قفس باشم كه زيباتر بخوانم
در همين ويرانه خواهم ماند و از خاك سياهش
شعرهايم را به آبي هاي دنيا مي رسانم
گر تو مجذوب كجا آباد دنيايي من اما
جذبه اي دارم كه دنيا را بدينجا مي كشانم
نيستي شاعر كه تا معناي حافظ رابداني
ورنه بيهوده نمي خواندي به سوي عاقلانم
عقل يا احساس حق با چيست ؟ پيش از رفتن اي خوب
كاش مي شد اين حقيقت را بداني يا بدانم
“شاعر: محمد علی بهمنی”
ممنونم مهربون ، شعرای اقای بهمنی واقعا زیباس..
ن دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست؟
فریدون مشیری
زندگی کوتاه است…
تا زمانی که دندان داری…
بخند… :D :D :D
:D :D
با مزه بود نه؟ :D :D :D :D :D :D :D :D :-D :-D :-D :-D :-D :-D
:D :D :D :D خیلیییییی
چقدر دلم تمام شدن می خواهد
از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سرِخط
و آنگاه دیکته تمام شود و من دیگر آغاز نشوم !