سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا - 2 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا – ۲

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا

آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا

 

از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز

همچو جانی که شود از تن بیمار جدا

 

گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت

دل خون‌گشته جدا، دیدهٔ خون‌بار جدا

 

زیر دیوار سرایش تن کاهیدهٔ من

همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا

 

من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر

کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟

 

دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ

دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا

 

غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید

ما درین باغ ندیدم گل از خار جدا

بازدید : 367
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب


:ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

 

کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید