آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ - کافه تنهایی

کافه تنهایی

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

عاشقانه
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟
عمر مارا مهلت امروز و فردای تونیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چو منی شیدا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
درشگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا؟

[شهریار]

بازدید : 873
برچسب ها : , , , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    دير آمدي اي نگار سرمست
    زودت ندهيم دامن از دست
    بر آتش عشقت آب تدبير
    چندان که زديم بازننشست
    از روي تو سر نمي توان تافت
    وز روي تو در نمي توان بست
    از پيش تو راه رفتنم نيست
    چون ماهي اوفتاده در شست
    سوداي لب شکردهانان
    بس توبه صالحان که بشکست
    اي سرو بلند بوستاني
    در پيش درخت قامتت پست
    بيچاره کسي که از تو ببريد
    آسوده تني که با تو پيوست
    چشمت به کرشمه خون من ريخت
    وز قتل خطا چه غم خورد مست
    سعدي ز کمند خوبرويان
    تا جان داري نمي توان جست
    ور سر ننهي در آستانش
    ديگر چه کني دري دگر هست

  • گلبهار :

    بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد.
           ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد
    کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن
           یه روزی هر کسی باشن حساباشونو پس می دن
    عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست
           پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست
    سر آزادگی مردن ته دلدادگی میشه
           یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه
    کنار سفره ی خالی یه دنیا آرزو چیدن
           بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن
    نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه
           خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه
    کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن
           گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن
    جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم
           همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم…
    ….
     


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید